۸۴۸۸۱
۱۰ نظر
۵۰۰۶
۱۰ نظر
۵۰۰۶
پ

پشيمانی زن جوان از تصميم اشتباه

ثروت يك پسر، زني جوان را وسوسه كرد تا از شوهرش طلاق بگيرد و با تنها گذاشتن كودكش به خانه بخت جديد برود.اين زن پشيمان است و مي‌خواهد باز دخترش را در آغوش مادري بگيرد.

روزنامه ایران: ثروت يك پسر، زني جوان را وسوسه كرد تا از شوهرش طلاق بگيرد و با تنها گذاشتن كودكش به خانه بخت جديد برود.اين زن پشيمان است و مي‌خواهد باز دخترش را در آغوش مادري بگيرد.

طعم تلخ لحظه‌اي غفلت

حال و هواي عجيبي در فضاي آسايشگاه سربازي سايه افكنده بود، كم‌كم بهار از راه مي‌رسيد و شوق سفر اميد تازه‌اي را در دل سربازها زنده كرده بود. اين اميد بويژه در دل سربازهايي كه زن و بچه‌اي داشتند، پررنگ‌تر مي‌شد و براي رفتن به تعطيلات عيد لحظه‌شماري مي‌كردند. چند روز به تعطيلات عيد مانده بود كه مرتضي برگه مرخصي‌اش را گرفت و منتظر شد تا صبح زود آسايشگاه را به سمت خانه‌شان ترك كند.

آن شب هر ثانيه ساعت براي مرتضي اندازه يك عمر سپري مي‌شد، چند ماهي بود كه دختر كوچولويش را در آغوش نگرفته بود و دلتنگ خانواده كوچكش بود، اما غافل از اين‌كه يك اشتباه كوچك چقدر زود كانــون كوچك‌شان را تار و مار خواهد كرد. صبح زود وقتي براي نماز صبح بيدار شد، كيف دستي‌اش را آماده كرد و عيدي خانواده‌اش را در آن گذاشت. خودش را براي رفتن به تعطيلات آماده مي‌كرد كه در اين ميان رضا يكي از هم‌خدمتي‌هايش خواست تا با خودرويش به شهر آن‌ها بروند. مرتضي كه به نظر ميزبان خونگرمي مي‌رسيد از پيشنهاد رضا استقبال كرد و با اين رفيق نه چندان صميمي‌اش راه خانه را در پيش گرفتند.

مرتضي كه مرد كم‌حرفي بود درباره اين‌كه زن و بچه‌اي هم دارد تقريباً به كسي چيزي نگفته بود و رضا با تصور اين‌كه چند روزي را مهمان خانه مرتضي خواهد شد از رفيق هم‌خدمتي‌اش خواست تا در چند روز مانده به عيد از گوشه و كنار شهر ديدن كنند. نزديك غروب بود كه خودروي رضا جلوي در خانه‌اي توقف كرد، هر دو سرباز جوان از آن پياده شده و وارد خانه شدند. دقايق زيادي نگذشته بود كه زن جواني با چادري رنگي براي پذيرايي از مهمان همسرش وارد اتاق شد، اين پذيرايي ساده از يك مهمان ناخوانده و غريبه نقطه عطفي در زندگي مرتضي شد.

وي كه هيچ حرفي درباره خانواده‌اش به رضا نزده بود قرباني يك لحظه غفلت شد چرا كه رضا با تصور اين‌كه آن دختر، خواهر مرتضي است به وي علاقه‌مند شد و راز دلش را نزد دوستش فاش كرد و گفت قصد دارم از خواهرت خواستگاري كنم. مرتضي آنچه را كه مي‌شنيد باور نداشت، با نگاهي حيرت‌زده به رضا چشم دوخته بود و با صدايي لرزان گفت اين دختري كه تو از آن دم مي‌زني همسرم است و دختر كوچولويي نيز دارم كه در اتاق خوابيده است. رضا ابتدا با تصور اين‌كه مرتضي شوخي مي‌كند، حرف‌هايش را جدي نگرفت. رضا با سماجت‌بازي‌ها و رساندن پيام به زن جوان و دادن وعده خانه ويلايي و خودروي لوكس با زندگي رويايي در حالي كه پدرش به حمايت مالي از وي پرداخته بود توانست مهسا را وسوسه به طلاق و جدايي كند.

اين در حالي بود كه رضا جرأت رفتن به شهر هم‌خدمتي قديمي‌اش را نداشت و برادران مهسا با حمله به خانه ويلايي وي در شمال تهران اعتراض خود را نشان داده بودند اما ديگر ثروت ميلياردي پسر يكي يكدانه، چشم و دل مهسا را كه جز يكبار هيچ‌گاه رضا را نديده بود كور كرده بود و وي بدون اين‌كه به غم فراق دختر كوچولويش فكر كند، تصميم گرفت به خانه بخت جديد برود غافل از اين‌كه اين خوشبختي چندان دوام نخواهد آورد و لاابالي‌گري‌هاي رضا و غم‌دوري دخترش در مدت نه چندان زيادي لذت رسيدن به ثروت ميلياردي را در دلش كور خواهد كرد و وي پشيمان خواهد شد.

عاقبت يك تصميم اشتباه

مهسا بعد از اين‌كه از همسر نخست خودش جدا شد، راه تهران را در پيش گرفت و با روياي رسيدن به خوشبختي پاي در خانه ويلايي گذاشت اما هر زمان از دختر ۸ ســــــــــاله‌اش مي‌خواست تا وي را از نزديك ببيند دخترك با صداي غم‌انگيزي پيشنهاد مادرش را رد مي‌كرد و تمايلي براي ديدن مهسا نشان نمي‌داد.

وي كه از تصميم اشتباه خود پشيمان شده بود در يك تماس ناگهاني از مرتضي خواست تا زندگي‌شان را از نو شروع كنند غافل از اين‌كه جدايي‌اش از مرتضي داغ سنگيني به دل اين مرد و دختر كوچولويشان گذاشته است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • اکسیژن

    عجب!! چقدر پر رو بوده که پیشنهاد برگشتن و از نو زندگی کردن با خوناده سابقش رو داده.

  • بدون نام

    این الان چی بود دقیقا؟
    خاطره بود؟جوک بود؟چی بود؟

  • هما

    مجله جان قصه تعريف ميكني؟؟؟!!!
    يه خورده ديگه طول و تفصيلش ميدادي ياد زن روزاي قديم ميفتادم :)

  • بدون نام

    اين زن غلط زیادی کرده که پشیمون شده! بره بذاره باد بیاد! از طرف:خواهر مرتضی!

  • خردادي

    الان اين رمان بود ؟ داستان بود ؟ بخنديم ؟ گريه كنيم ؟ چه كار كنيم ؟
    چقدر بي سرو ته بود !!!!

  • بدون نام

    سیاه بخت ساده!

  • TRAGEDY

    zan+pool= EBLLIS!!!

  • کامبیز

    مرگ بر نو کیسه...این شعار یک روزی ورد زبون 55 میلیون نفر خواهد شد.این خط و این نشان...

  • بدون نام

    کثافت

  • بدون نام

    اینهم یکی دیگرازجوابهای سوال تکراری انشاهایمان (علم بهتراست یاثروت)

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج