مخاطب واقعی موسوی خویینیها کیست؟
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «دربارۀ گفتوگوی اخیر آیتالله سیدمحمد موسوی خویینیها و آن بخش که مربوط به امام موسی صدر است، پیش از این به تفصیل و با جزییات نوشتم اما سر و صدای اصلی به خاطر بخش دوم و اشارات صریح به مرحوم هاشمی رفسنجانی است و ادعاها یا انتقاداتی که مطرح میکند.
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «دربارۀ گفتوگوی اخیر آیتالله سیدمحمد موسوی خویینیها و آن بخش که مربوط به امام موسی صدر است، پیش از این به تفصیل و با جزییات نوشتم اما سر و صدای اصلی به خاطر بخش دوم و اشارات صریح به مرحوم هاشمی رفسنجانی است و ادعاها یا انتقاداتی که مطرح میکند.
این مصاحبه را اما فراتر از یک گفتگوی عادی باید دید و از این رو عنوان «فراگفتوگو» را برای آن به کار میبرم، زیرا درست است که خبرنگار ایرناپلاس پرسشهایی کاملا حرفهای را مطرح کرده و مرد سکوت را به سخن واداشته و در عین احترام، چالش کرده است اما موسوی خویینیها هم قدر این فرصت را دانسته و انگار از پیش آماده بوده است تا فصل جدیدی را شروع یا اعلام کند.
این گفتوگو دو رویه یا دو لایه دارد و به قول شاعر: صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی.
رویه یا لایۀ نخست همان است که در مصاحبه میبینیم و میخوانیم. خاطراتی که از هاشمی رفسنجانی نقل می کند و برای خواننده جذاب است، چون پس از مدتها همان «هاشمیِ قدرت» را که سالهاست فراموش شده در خاطرهها تازه میکند و خصوصا بر نوع رفتار هاشمی با ملیمذهبیها انگشت میگذارد و با زیرکی تمام سخنان خود علیه آنان را به حاشیه میبرد و از جنس رقابت سیاسی و دموکراتیک معرفی میکند و رفتار هاشمی را از جنس قدرت خصوصا آن عبارت مشهور «رویشان کم شود» که تصور میشد اکبر گنجی بدون مستند دقیق در مقاله «عالیجناب...» نوشته بود.
این که خویینیها اختلافات گذشته را تازه کرده شاید به لحاظ اخلاقی به دو سبب نقد شود. نخست این که در ممات هاشمی و نه در حیات او این نکات را مطرح کرده و دوم این که هاشمی ۸۴ به بعد و خاصه ۸۸ به بعد که به اصلاحطلبان نزدیک شده بود.
یا به این سبب که نسبت هاشمی را با گفتمان اعتدال انکار میکند و پیشینه او را در «چپ» میداند و این که بعدا به راست هم گرایش یافت میتوان گفت و رسید به این که خطبۀ هاشمی رفسنجانی قبل از دوم خرداد ۷۶ را هم به نفع خاتمی نمیداند تا دِینی از هاشمی بر گردنشان باشد.
در این گزاره آخر البته میتوان تأمل کرد اما اگر بخواهیم به لایه یا رویۀ دوم سخنان موسوی خویینیها بپردازیم، این نکات گفتنی است:
اول این که این گفتوگو را میتوان به منزلۀ اعلام موجودیت دوبارۀ جناح چپ و گفتمان چپ دانست.
به زبان روشنتر این مصاحبه پاسخی است به سخنان محمود واعظی که نقش اصلاحطلبان در انتخاب روحانی در سالهای ۹۲ و ۹۶ را تا اندازهای انکار میکند و شاید پاسخی به خود روحانی که در نطق کنگره هاشمی دوم خرداد را وامدار او معرفی کرد. واعظی البته در پاسخ به انتقادات فراوان این گونه توضیح داده یا توجیه کرده که ما دولت ائتلافی به مفهوم مصطلح آن نیستیم ولی کیست که نداند روحانی چه در ۹۲ و چه در ۹۶ با کدام حمایت برکشید؟
تفکر چپ در ایران و جهان با پایان امپراتوری شوروی و فروپاشی بلوک شرق رو به افول نهاد اما چندی است که دوباره سر برکشیده؛ تا جایی که بخشهایی از اصولگرایان هم مدعی آن شدهاند. خویینیها میخواهد بگوید هویت ما چپ است. حتی اصلاحطلبی هم نه. چه رسد به اعتدالی. نهایت این که نه سوسیالیسم صرف که سوسیال دموکراسی ولی دیگر نه اقتصاد آزاد و رها و خارج از کنترل یا توسعۀ آمرانه و از بالا.
دوم: این مصاحبه میخواهد بگوید جناح چپ، هویت مستقل دارد و در دهه اول جمهوری اسلامی هاشمی رفسنجانی هم در این اردوگاه بوده و قصد دارد این تصور را اصلاح کند که وامدار اعتدالیون شدهاند.
سوم: این مصاحبه را میتوان «واکنش» و نه «کنش» دانست. وقتی دولت چهره اصلاحطلبی چون خانم ابتکار را از ریاست سازمان محیط زیست به معاونت محدودتری منتقل میکند و خانم مولاوردی هم قربانی قانون منع به کار گیری بازنشستگی میشود و صبغۀ اصلاحطلبی دولت کاملا رنگ باخته خویینیها دلیلی نمیبیند آش نخورده و دهان سوخته باشند.
چهارم: روحانی یک بار گفته بود ما شریک هستیم و این مرتبه هم گفت برخی بیوفایی میکنند و تنها هنگام پیروزی همراه هستند و این را ناشی از «فراجناحی» بودن دانست.
جان کلام موسوی خویینیها اما این شعر ضربالمثل شدۀ بابا طاهر عریان است:
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی درد سر بی
روحانی البته هم سال ۹۲ و هم سال ۹۶ در اولین پیام خود بلافاصله پس از هاشمی رفسنجانی از سیدمحمد خاتمی هم تشکر کرد. در سخنرانی اخیر هم یک بار نام خاتمی را آورد. آنجا که گفت: «شب ارتحال امام با آقای خاتمی روی بیانیه کار میکردیم که آقای هاشمی به من گفت: شما برو و به نیروهای مسلح آماده باش بده!» اما این گونه یادآوریها اتفاقا برای امثال خویینیها دلچسب نیست.
شاید پرسیده شود اگر از روحانی رنجیده چون احساس میکند پیمان خود با اصلاحطلبان را گسسته یا شکسته چرا به جای او به هاشمی میپردازد؛ در حالی که دست هاشمی از دنیا کوتاه شده است.
پاسخ این است که چون شأن خود و جناح خود را فراتر میداند. روحانی ذیل هاشمی تعریف میشد؛ حال آن که خویینیها ذیل امام.
بار دیگر به موضوع اصلی میپردازم. لایۀ زیرین سخنان خویینیها چیست؟
این است که صرف ضدیت با احمدینژاد به معنی اصلاحطلبی نیست و در دوران پسا احمدینژاد دلیلی ندارد اصلاحطلبان هویتهای خود را پنهان کنند.
خویینیها میخواهد بگوید ما چپ بودیم و هستیم. گفتمانی که بر خلاف تصورات قبلی در دنیا احیا شده است. وجه ماتریالیستی و مادیگرایانه نه، اما گفتمان عدالتخواهی و «سوسیال دموکراسی» همچنان هواخواهان خود را دارد.»
نظر کاربران
یه منشوری برادری امام صادر کرد که ایشون یکی از مخاطبین بود اون نامه بود اما الان با کی هست رو باید بپرسید ازش خخخ
سلام، صحبتهای ایشون اصلا ارزش خوندن و گوش کردن نداره، کسایی که در زمان زنده بودن هاشمی لال بودن و الان که زنده نیستن که از خودشون دفاع کنن بعضیا زبون درآوردن عین نامردی و فرافکنیه و ارزش خوندن نداره...
همه ملت ایران به این مهم رسیده که تا امروز که عمر نظام به چهل سالگی رسید وامدار سیاست و تفکر هاشمی بود و شما می بینید قرار دادن هاشمی در انزوا و یا بعد از فوت هاشمی چه مشکلات و سر در گمی برای مسئولان نظام از صدر تا ذیل بوجود آمد و هر کسی اندکی وجدان داشته باشد مثال روز روشن خواهد پذیرفت بدون آنکه بخواهیم خطا و درستی کل عملکرد مرحوم هاشمی به قضاوت بگذاریم ایشان نه معصوم بود و نه بری از خطا اما انقلاب و نظام بدون هاشمی همچون ماشینی بدون سوخت می ماند که هیچ کارآیی و حرکتی ندارد و در جا می ماند تا فرسوده شود.
پاسخ ها
جناب انصاری احسنت خدا خیر بدهد به شما که انصاف دارید
برترینها خیلی جناحی و جانبدارانه عمل میکنی که پستهوی من را کلا سانسور میکنی. بلاخره بگو تو طرف کی هستی .؟
هرچی رادلت میخواد منتشر میکنی. چند روز قبل هم گفتم . ای شیطون.
سلام بر دوستان عزیز، جناب انصاریان و خانم فاطمه، واقعیت باید همیشه گفته بشه حتی اگه همه مخالف باشن، هاشمی ستونی بود که هیچ کس نمیتونه ده درصد جای خالیشو پر کنه....