پایان غم انگیز آشنایی دختر با مرد جوان
دختری که بهدنبال آشنایی با یک مرد در فضای مجازی با او ازدواج کرده بود غم انگیزترین ماجرای زندگیاش را تجربه کرد.
روزنامه ایران: دختری که بهدنبال آشنایی با یک مرد در فضای مجازی با او ازدواج کرده بود غم انگیزترین ماجرای زندگیاش را تجربه کرد.
این زن جوان با مراجعه به پلیس استان خراسان رضوی گفت: من که در خانه پدری دختری شاد و سرشار از آرامش بودم ناگهان درگیر یک رابطه احساسی شدم و تصمیم عجولانهای گرفتم که غرورم را شکست و مرا به مرز پوچی و بیهدفی کشاند.
دختر درسخوان خانواده بودم. چند خواستگار خیلی خوب داشتم، اما به همهشان جواب رد دادم و خیلی مصمم میگفتم فعلاً میخواهم ادامه تحصیل بدهم. دوران تحصیل و دانشگاه بسرعت گذشت. مدرک تحصیلیام را که گرفتم پدر و مادرم گفتند باید کم کم مهیای ازدواج بشوم و سر و سامان بگیرم.
اما من با سختگیریهای بیش از حد و اندازه به خواستگاران جواب رد دادم. در همان شرایط بود که شغل مناسبی پیدا کردم. به سر کار رفتم و با پولی که پسانداز کرده بودم برای خودم جهیزیه دهان پرکنی فراهم آوردم.
اما دیگر خواستگار دل بخواهی در خانهمان را نزد. در همین اوضاع و احوال بود که در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم. میگفت همسرش را طلاق داده و دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگیاش است. ارتباط ما در فضای مجازی آغاز شد. حسابی اسیر احساسات هیجانی شده بودم. متأسفانه با وجود مخالفت خانوادهام به خواستگاری مرد مورد علاقهام جواب مثبت دادم و ازدواج کردم اما حالا میفهمم چقدر اشتباه کردهام. شوهرم آن فرد شایستهای نبود که فکرش را میکردم.
ما زندگی مشترک خود را با کمکهای پدرم شروع کردیم ولی شوهرم هیچ احساس مسئولیتی نداشت و سرکار نمیرفت. هر موقع هم میخواستم درباره علت بیکار ماندنش حرفی بزنم امروز و فردا میکرد و چشم به حقوق من دوخته بود.باز هم برای حفظ آبرویم چیزی نگفتم و سکوت کردم ولی مدتی است متوجه شدهام که او موادمخدر مصرف میکند و خیلی تندخو و بداخلاق شده است.
در آخرین جر و بحثمان آنچنان کتکم زد که تا چند روز خجالت میکشیدم به خاطر کبودی زیر چشمهایم از خانه بیرون بیایم.پدر و مادرم متوجه این موضوع شدند و مرا به خانهشان بردند. امروز هم به کلانتری آمدهام و پیگیر شکایت از این شوهر بیاحساس و بیمسئولیت هستم.
روزی که خانوادهام میگفتند این آدم اهل زندگی نیست و به درد تو نمیخورد مغرورانه با صدای بلند میگفتم «چشم حسود کور» تا آنها حساب کار دستشان بیاید و دیگر نظری ندهند.اما حالا میفهمم که هر قدر هم باسواد و دانشگاه رفته باشیم باید احترام بزرگترها را حفظ و در کارها با آنها مشورت کنیم.
نظر کاربران
برو بابا دلت خوشه
همچین نوشتین پایان غم انگیز گفتم چی شده
کو گوش شنوا
چه مزخرف الان زنها همه چيز و به مرداي متاركه كرده ربط ميدن
کم مونده بگن نجیب زاده بودم
پاسخ ها
من با توجه به تجربه طولانی خود به کلیه دختران جوان ميگم که هیچ پدر و مادری دشمن فرزند خود نیست، برای خوشبختی خود حرف پدر و مادر خود را گوش و اجرا کنید، اما اگر قصد ازدواج ندارید بایستی تحت هیچ شرایطی گول چرب زبانی هیچ مردی قرار نگیرید، امروزه مردها اکثر قریب به اتفاق اعتیاد دارند، حالا ممکن است کم و زیاد داشته باشد، تا پدر و مادر تان زنده هستند اگر خواستگار خوبی بود ازدواج کنید، چون هیچ برادری مثل پدر نیست و خواهری که ازدواج کرده باشد اختیار خود را ندارد، سعی کنید حرفه ای که درآمد زا باشد داشته باشید خداوند بخت همه دختران خوب این آب و خاک را بگشاید و زندگی آرامی داشته و خوشبخت شوند، این منتها ی آرزوی من است،
چشم حسود کور حسود هرگز نیاد سود
سلام، هیچ ازدواجی بدون هماهنگی با خانواده به سرانجام نمیرسه، کاش بچه ها خودشون رو عقل کل ندونن و قدر خانواده هاشون رو بدونن، ازدواجهای سنتی خیلی بیشتر جواب میداد
پدر و مادر در سال های که باهم زندگی کردهاند تجربه های زیادی کسب کردهاند و می خواهند آنها را در اختیار فرزندان بگذارند تا آنها در زندگی فرد موفقی شوند.
اگه اون مرد ادم بود که زن اولش ترکش نمیکرد طلاق بگیر خلاص بره بمیره معتاد انگل جامعه