جدایی دختر عمو و پسر عمو زیرسایه بی اعتمادی
دخترعمو و پسرعمو هستند. کم سن و سال . عمر زندگی مشترکشان به ۱۰ ماه هم نمیرسد. حالا در مقابل قاضی دادگاه خانواده نشستهاند تا تکلیف مهریه مشخص شود.
روزنامه ایران: دخترعمو و پسرعمو هستند. کم سن و سال . عمر زندگی مشترکشان به ۱۰ ماه هم نمیرسد. حالا در مقابل قاضی دادگاه خانواده نشستهاند تا تکلیف مهریه مشخص شود.
مرد جوان حتی نمیداند همسرش چه زمانی طلاق گرفته است. «مجید» و «ناردانه» از آن دخترعمو و پسرعموهایی نبودند که نافبُر هم باشند. کودکیشان کنار هم گذشته بود، چون خانواده هایشان در یک محله زندگی میکردند. اما از حال و هوای نوجوانی که عبور کردند، به هم علاقهمند شدند.
خانوادههایشان از آن دست فامیلهایی نبودند که اجازه دهند دختر و پسر جوان با هم معاشرت داشته باشند، برای همین مجید و ناردانه پنهان از خانواده با بچههای فامیل قرار میگذاشتند و به سینما و پارک و کوه میرفتند.
در همان جمع بود که احساس کردند این دوست داشتن فرق دارد. کم کم از رؤیاهایشان با هم حرف میزدند و از همدیگر تعریف میکردند. یک روز در یکی از همان کافی شاپها ناردانه پیشنهاد کرد با هم ازدواج کنند. آن روز مجید از ذوق نفسش بند آمد. احساس میکرد در ابرها سیر میکند.
مجید تازه دیپلم گرفته بود که به سربازی رفت. وقتی برگشت قید دانشگاه را زد و وارد بازار کار شد. نسبت به جوانهای فامیل وضع بهتری داشت و در همان جمعهای دوستانه معمولاً دست به جیب بود. ناردانه هم از دست و دلبازی مجید خوشش میآمد و قند توی دلش آب میشد. وقتی که میدید بچههای فامیل از پسرعمویش تعریف میکنند سعی میکرد خودش را به او نزدیکتر کند.
اما ناردانه دختر یکی یکدانه پدرش بود. درسخوان و حرف گوشکن، دو سال از مجید کوچکتر بود. آن شب که مجید به خواستگاری دخترعمویش آمد، سگرمههای پدرش درهم رفته بود. وقتی که سر اصل موضوع رفتند، پدرش گفت راضی به این وصلت نیست و فکر میکند این دو به درد هم نمیخورند.
اما دیگران توصیه کردند دست جوانها را در دست هم بگذارند و خوشبختی آنها را آرزو کنند. بعد از چند جلسه رفت و آمد سرانجام مجید و ناردانه به عقد هم در آمدند. آن روز هم میان عموها بحث کوتاهی پیش آمد. ماجرا به تعداد سکههای طلای مهریه برمی گشت. پدر ناردانه روی ۳۱۲ سکه اصرار داشت و پدر مجید روی ۱۱۰ سکه.
اما مجید پدرش را به کناری کشید و گفت:«ما همدیگر را دوست داریم. ناردانه هم برادرزاده شماست. چه اهمیتی دارد چند سکه بنویسیم...» پدر سکوت کرد و چیزی نگفت. مجید هم به سفره عقد بازگشت و اسناد را امضا کرد. دو ماه بعد عروس و داماد جوان بعد از جشن مفصلی پا به خانه خودشان گذاشتند تا زندگی زیر یک سقف را تجربه کنند.
چند ماه بعد از ازدواج، با نوسان قیمت دلار و طلا و سکه، کسب و کار مجید از رونق افتاد و داماد جوان ماند با بدهیهای جشن عروسی و اجناسی که در انبار تولیدی خاک میخوردند. مدتی بعد هم از بد روزگار شریک خیانتکارش حسابها را خالی کرد و فراری شد.
مجید به خاطر عشق و علاقه به ناردانه موضوع را از او پنهان کرد تا ذهن همسرش درگیر مشکلات نشود. یک خودروی ارزان قیمت خریده بود و مسافرکشی میکرد تا کم کم بتوانـــــــــد بدهی ۲۵۰ میلیونیاش را صاف کند. اما خیلی زود ناردانه خبردار شد و دعوای مفصلی راه انداخت.
مجید خواهش کرد به کسی حرفی نزند تا با گرفتن وام مشکلات را حل کند. اما ناردانه موضوع را با پدرش در میان گذاشت و در ادامه پای پدرشوهرش هم به وسط کشیده شد. وقتی دو برادر رو در روی هم قرار گرفتند پدر مجید از بدهی ۲۵۰ میلیونی پسری که هنوز به ۲۵ سالگی هم نرسیده ابراز نگرانی شدید کرد. ناردانه هم به بهانه اینکه شوهرش به او دروغ گفته قهر کرد و به خانه پدرش رفت.
هنوز یک ماه از قهر کردن عروس جوان نگذشته بود که مجید با یک هدیه کوچک و دسته گلی بزرگ به سراغ همسرش رفت تا او را به خانه برگرداند. ناردانه به شرط آنکه دیگر همسرش پنهان کاری نکند به خانه بازگشت. پدر ناردانه هم ترتیبی داد تا داماد جوان از دوست قدیمی او وام بگیرد و ماهیانه مبلغی نیز به او پرداخت کند، اما از مجید خواست حق طلاق را به دخترش واگذار کند تا تضمینی بر خوش قولیاش تلقی شود.
چند روز بعد وام آماده بود، اما پیش از آن مجید با پدرزنش به دفترخانه رفت و حق طلاق بدون قید و شرط را امضا کرد. همه چیز داشت درست پیش میرفت، اما هزینههای زندگی مشترک یکی دو قسط از وام را عقب انداخت و مجید با تصور اینکه مشکلی پیش نخواهد آمد با خودش قرار گذاشت چند قسط را یکجا پرداخت کند.
با این حال خبر عقب افتادن اقساط به پدر و دختر رسید. باز هم ناردانه در یک شب بارانی مجادله سختی با همسرش کرد و موضوع بیصداقتی را پیش کشید. بعد هم چمدانش را بست و به خانه پدرش برگشت. این بار مجید بهسراغ همسرش نرفت، خیال کرد خودش خسته میشود و برمی گردد.
چند ماه از ماجرای شب بارانی گذشته بود که ابلاغیه قضایی به دست مجید رسید. روی ابلاغیه نوشته بود برای توضیح درباره پرداخت مهریه در شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده حاضر شود. صبح روز رسیدگی، مجید با پدرش و ناردانه با وکیلش به مجتمع قضایی خانواده آمده بود و از پدرش خبری نبود. وقتی وارد شدند، قاضی «غلامرضا احمدی» موضوع را برای دو طرف شرح داد و از مجید پرسید:«آیا توانایی پرداخت ۳۱۲ سکه طلا بابت مهریه همسر سابقتان را دارید؟»
مجید روی صندلیاش جا به جا شد، لبهایش خشک شده بود. در میان حس عشق و نفرت بلاتکلیف مانده بود. بلند شد و گفت:«اصلاً نمیدانم چه باید بگویم؟ من به عمو و دخترعمویم اعتماد کردم. اصلاً قرار نبود از حق طلاقش استفاده کند. من فقط میخواستم عشق و علاقهام را به ناردانه نشان بدهم. فقط برای همین بود که آن کاغذ لعنتی را امضا کردم.»
قاضی گفت:«شما مرد بالغی هستید و با سلامت عقل و علم به موضوع برگه حق طلاق را امضا کردهاید. میتوانستید با وکیل یا فرد آگاهی مشورت کنید. همسر شما هم با استفاده از همان حقی که به او داده اید طلاق خودش را به ثبت رسانده. حالا هم مهریهاش را میخواهد. لابد میدانید که مهریه هم حق قانونی هر زنی است.» مرد جوان روی صندلی نشست و به فکر فرو رفت، لحظهای سکوت بر فضای سرد دادگاه حاکم شد. سپس گفت:«حالا چه کار باید بکنم؟»
قاضی احمدی جواب داد: «کاری از دستتان بر نمیآید. اگر توانایی دارید مهریه را میدهید و اگر ندارید بعد از صدور حکم، دادخواست اعسار و تقسیط میدهید. آن وقت دادگاه تصمیم لازم را خواهد گرفت.» بعد از آن چند دقیقهای با طرفین پرونده صحبت کرد شاید به صلح برسند.
اما ناردانه مخالفت کرد و فقط یک جمله گفت:«صداقت برای من از همه چیز مهمتر است. اما در این آدم ندیدم.» و مجید هم گفت:«دو بار به تو اعتماد کردم اما حالا همه چیزم را باختم.» چند دقیقه بعد هم زن و مرد جوان زیر برگهها را امضا کردند و از دادگاه خارج شدند.
نظر کاربران
ازدواج تو این مملکت برای مردا حماقت محض است . فقط برای خود کشی اونم هم به شیوه زجر کشی بدرد می خوره
پاسخ ها
اصلا حماقت نیست
حماقت ازدواج فامیلی هست اگه مشکلی برای هر یک از طرفین پیش بیاد کل فامیل به هم میخوره
این که میگم برای خودم پیش اومده و شاید خیلی از افراد دیگه به خاطر خانواده حرف هم نمیزنن
حالا از این دختر بهم خورد ناردانه نمی تونستی صبر کنی..متاسف شدم برای این پسر..متأسفانه عموها میتونستند مشکل رو حل کنند..روزگار رو ببین برادر به برادر و زاده اش هم رحم نمی کنه..
تو مگه کوری نمی بینی بدهکاره اومدی درخواست مهریه هم دادی اگه پول داشت که بدهی هاشو میداد..تقصیر همه تون بود ازدواج تو این سن برای پسر خیلی بده عشق هم این دوره کشکه بگذره سائیده میشه
ازدواج تو این مملکت برای زن هم حماقت هست
مرد ها فقط مشکلات خودشون رو دیدن و خبر از بلاهایی که دارن سر زنها میارن ندارن
دختر راست میگه پنهان کاری عشق نیست گول زدن هست
این داستان از زبان پسر تعریف شده
پدر دختر به اندازه خودش به این داماد کمک کرده که داماد باز هم نتوانسته به تعهدش عمل کنه و باز به جای اینکه صادقانه مشکل خودش رو مطرح کنه باز هم پنهان کاری کرده
این جور ننه من غریبم بازی ها خیلی ها رو گول میزنه و نتیجه اش میشه همین قضاوت ها بدون منطق
خیلی ناراحتیم شدم این زن خیلی ناشکر است .از نظرمن مشکل اینها به راحتی میتونست حل بشه.اما بیشتردخالت پدردخترباعث جدایی اینها شده.ای کاش پدره پشت دادمادشو گرفته بودچون اون هیچ مشکلی جزمشکل اقتصادی نداشت.
وقتی دوتا بچه رو بدون آموزش میفرستن خونه بخت، همین میشه.
اصن نمیدونن فلسفه ازدواج چیه، اونوقت علاقمند میشن به هم.
هیچ وقت به هیچ زنی اعتماد نکن،حتی اگر ان زن مادر وخواهرت باشد چون علرغم مهربانی وفداکاریهای فراوان با یک تصمیم احساسی همه ان زحمات را خراب میکنند.
پاسخ ها
اونی قابل اعتماد نیست و نبوده و نخواهد بود مرد هست
حرف شون دروغ عشق شون دروغ محبت شون دروغ و زندگی شون دروغ این جماعت غیر از دروغ هیچ ندارن
مثل مرد این داستان دروغ پشت دروغ به بهانه عشق و ناراحت نکردن همسر
پنهان کردن بی لیاقتی و بی کفایتی به بهانه دوست داشتن
اون عمو یک بار دست این داماد بیعرضه رو گرفت چند بار دیگه باید دروغ و میگفت و پنهانکاری میکرد تا حق رو به عمو و زنش بدن؟
فیلم هندی جالبی بود، ولی چه فایده که جوانها درس نمی گیرند!
نمونه بارز زن ایرانی!!همشون همینطورین.دنبال تیغ زدنن.ولی متاسفانه مردهای پخمه ای پیدا میشن که این چیزا رو نمیفهمن
پاسخ ها
و نمونه بارز مرد ایرانی بی لیاقت شکست خورده طلبکار از زمین و زمان دروغگو کلاش و در آخر زبون و حقیر که میخواد تمام کاستی های رو گردن دیگران بندازه
تیغ زدن؟ این مردک یه لا قبا چی داره برای تیغ زدن
تیغ زدن که کار مرد های ایرانیست که عین کفتار در حال شکار زن ها تو فضایی مجازی و حقیقی هستن تا تیغ بزنن و کلاه بذار سر زن ها
واقعا تاسف آور بود شبیه داستان بود تا واقعیت
سرچيزای الکی.......
طلاق!!!!!!
طلاق اخرین راهه برای پایان دادن به اختلافات
اما تو ایران شده اولین راه
داستان مسخره ای بود
فقط میخواست به مردا بگه
به زن حق طلاق ندین
فقط مرد باید این حقو داشته باشه
خاک بر سر جهلتون
خاک بر سر جهان دهمی بودنتون
پاسخ ها
دقیقا یک داستان با مظلوم نمایی خیلی کثیف نسبت به یک مرد بی لیاقت شکست خورده حقیر
داستان مسخره ای بود
فقط میخواست به مردا بگه
به زن حق طلاق ندین
فقط مرد باید این حقو داشته باشه
خاک بر سر جهلتون
خاک بر سر جهان دهمی بودنتون
پاسخ ها
برو امار این روز های طلاق رو بگیر ببین با گرون شدن سکه چقد از زنها مهریشون روگذاشتن اجرا کاسب نیست چیه پس
کمتر زنی هست که دلش بخواد زندگیشو خراب کنه
بخاطر پول
نمیگم زنها پولکی نیستن
ولی اکثرا بعد ازدواج وابسته و احساسی شدن
چون خیلیا دخترا بعد ازدواج فکر میکنن تاج گذاری انجام دادن
واسه همین وابسته اون مرد و زندگین
طلاق براشون تاج برداریه
این چند کلمه را بگم که یه کم روشن بشید و بدانید که دختر عمو ناردانه شاکی نشد و پدر ناز دانه سرمایه داماد را به تاراج برد از طرفی پسر خاله ناردانه توسط مادر ناردانه و پدرش که عموی داماد بود این توطئه را درست کردند که زن پسر خاله خودش بشه در یک شهرستانی کوچک ناردانه هیچ اختیاری نداشت هفت روز و هفت شب گریه کرد و گفته بود هیچ مردی را بجز مجید پسر عموی خود قبول نداره تا در بقیه خبر متوجه میشوید،
این چند کلمه را بگم که یه کم روشن بشید و بدانید که دختر عمو ناردانه شاکی نشد و پدر ناز دانه سرمایه داماد را به تاراج برد از طرفی پسر خاله ناردانه توسط مادر ناردانه و پدرش که عموی داماد بود این توطئه را درست کردند که زن پسر خاله خودش بشه در یک شهرستانی کوچک ناردانه هیچ اختیاری نداشت هفت روز و هفت شب گریه کرد و گفته بود هیچ مردی را بجز مجید پسر عموی خود قبول نداره تا در بقیه خبر متوجه میشوید،
صداقت!!!
چه دختر بیشعوری.
برو به درک .بهتر که جدا شدی.
آدم باید انسان باشد.
اوهم به تو اعتماد کردومهریه سنگین گذاست.حیله گر
مشکل فقررر مردمه ولی باز خوب بود ماهیت خودشو رو ورد خانم
دختره کثافت انشالا به زمین گرم بشینی آه پسره دامنتو میگیره فاحشه
پاسخ ها
عفت کلام برادر
به توچه که این طوری کاسه داغ تر از آش شدی
هرکی تو ای مملکت ازدواج کنه خره
دختره خیلی کثافت تشیف داشته . حالا خوبه دختر عمو و پسر عمو بودن .
پاسخ ها
تشیف داره خخخخخخخ
صد در صد چند ماه بعد جنایی میشه.مهریه یعنی چی؟چرا مرد باید همش زجر بکشه
این الان چی بود به چه درد ما میخورد این خبر؟
عجب زن نانجیبی
پاسخ ها
باید رجوع شود.
مهریه رو دختر نذاشته بود پدر دختر گذاشته بود چون حتما ذات برادر زاده خودش رو میشناخته و میدونسته مرد زندگی نیست
اشتباه دختر عاشق شدن و ازدواج بدون توجه به مخالفت پدرش بوده برای یه مرد برادرزاده عین پسر خودش میمونه پس اگر مرد مخالف ازدواج دخترش بوده پس میدونسته که اون پسر عرضه زندگی نداره
و بازم بعد ازدواج این داماد رو کمک کرده و دستش رو گرفته ولی باز چون میدونسته پسرک مرد کار نیست زرنگی کرده و حق طلاق دختر رو از این داماد بی عرضه گرفته پسرک اعتماد نکرده که پای اجازه نامه طلاق رو امضا کرده بلکه به طمع پولی بوده که میخواسته بگیره
دقیقا این مردکاری رو کرده که هر پدری می کنه این پدر دخترش رو از دست یه مرد بیعرضه که مسلما تا آخر عمرش همین طور علاف و در به در خواهد بود نجات داده دمشگرم
منم پدر هستم و اگر همچین دامادی داشته باشم محاله بذارم زندگی دخترمو به گند بکشه حتی اگر برادر زاده ام باشه