آمریکا در ماجرای کرهشمالی به پکن بدبین است
حتی پیش از آنکه دونالد ترامپ در امریکا قدرت را در اختیار بگیرد، چه در هیات حاکمه امریکا و چه در برخی از محافل سیاسی غیرامریکایی این بحث وجود داشت که اصولا پیونگیانگ پیرو فرمان پکن است.
روزنامه اعتماد: حتی پیش از آنکه دونالد ترامپ در امریکا قدرت را در اختیار بگیرد، چه در هیات حاکمه امریکا و چه در برخی از محافل سیاسی غیرامریکایی این بحث وجود داشت که اصولا پیونگیانگ پیرو فرمان پکن است. چرایی فرمانبری پیونگیانگ از پکن و بهانه شدن کره شمالی در روابط میان امریکا و چین، مربوط به یک بازی بزرگتر در حوزه اقیانوس آرام، میان دو محور آسیا پاسیفیک، با رهبری امریکا و ایندوپاسیفیک با محوریت چین است.
دستور اخیر دونالد ترامپ برای لغو سفر برنامهریزی شده مایک پمپئو به کره شمالی را نیز میتوان در چارچوب همین بازی بزرگتر ارزیابی کرد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا، این نگرش به پرونده کره شمالی در واشنگتن تقویت شد. ترامپ از ابتدای شروع کارش تاکید میکرد که قبل از ورود به مذاکره با کره شمالی، ابتدا باید با دولت چین مذاکره کرد.
او تا پیش از دیدارش با کیم جونگ اون و حتی بعد از آن، مکررا از چین میخواست که در بحث خلع سلاح هستهای کرهشمالی به واشنگتن یاری برساند. مبنای این نگرش به پرونده کرهشمالی همچنان در کاخسفید استوار است. ترامپ و تیمش اینگونه تصور میکنند که همه پیشرفتها، عقبگردها، بنبستها و شگفتیهایی که در مذاکرات با کرهشمالی روی میدهد، ناشی از دستوراتی است که پیونگیانگ از پکن دریافت میکند.
دو ماه پیش، زمانی که دیدار میان رهبر کرهشمالی و رییسجمهور امریکا انجام شد، وضعیت گفتگوهای دو کشور در شرایط خوبی قرار داشت، گامهای بزرگی در رابطه میان دو کشور برداشته شدهبود، اما این روند دچار مشکلاتی شده است، امریکاییها متوجه شدهاند که کره شمالی به هیچوجه حاضر به پذیرش مسیر پیشنهاد امریکا برای خلع سلاح نیست.
حتی اگر فارغ از تاثیر پکن بر سیاست خارجی پیونگیانگ هم به این قضیه نگاه کنیم، باز هم مشخص است که اعطای چنین امتیازات گستردهای از سوی کرهشمالی به امریکا کاملا غیرعقلانی و غیرمنطقی به نظر برسد.
در پی تشدید جنگ تجاری امریکا و چین، پکن علاقهمند است تا از برگ کرهشمالی برای تحتفشار قرار دادن امریکا بیشتر استفاده کند. در این مسیر میتوان تصور کرد که اصل ایجاد گفتگو میان امریکا و کرهشمالی درراستای کاهش تنش و خصومت میان چین و امریکا بود.
اما حالا که به جای فروکش کردن مخاصمات میان پکن و واشنگتن، این تنشها افزایش یافته و شعله جنگ دامن تجارت میان دو قدرت اصلی اقتصادی جهان را گرفته است و پیشبینی میشود که در مناطقی مانند دریای چین جنوبی رویارویی و اصطکاک میان دو کشور افزایش پیدا کند، پکن بیمیل نیست که میز کرهشمالی را برای امریکاییها برگرداند و از برگ کره شمالی در این بازی استفاده موثرتری کند.
بهنظرمیرسد که ترامپ به این نتیجه رسیده است که سفر پمپئو به کره شمالی، بینتیجه خواهد بود. در واقع در این شرایط تصور دولت امریکا این است که چین مانع از اجرای توافقها و حرکت در مسیر ریلگذاری شده توسط کیم و ترامپ در دیدار سنگاپور خواهد شد.
شروع، قطع، تعویق یا استمرار مذاکرات مانورهای دیپلماتیکی است که کشورهای فراخور وضعیت منطقهای و بینالمللی از آن استفاده میکنند. از یک سو ممکن است ترامپ این تاکتیک را به تصور بینتیجه بودن سفر پومپئو به پیونگیانگ و برای راضی کردن کرهشمالی به دادن امتیازهای ملموس برای ادامه مذاکرات انجام داده باشد، از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که قطع مذاکرات بهانهای برای افزایش فشار به چین باشد.
در واقع ممکن است ترامپ با بهانهجویی در این مورد که چین اجازه حلوفصل پرونده هستهای کرهشمالی را نمیدهد، فشارهای مضاعفی در جبهه تجارت به چین وارد کند تا چینیها را وادار به تسلیم در یکی از دو میدان، یعنی میدان جنگ تجاری یا میدان کرهشمالی کند. در چنین شرایطی کره شمالی به یک بهانه انحرافی تبدیل میشود که امریکا و چین با یکدیگر تسویهحساب کنند. هر یک از دو قدرت شرق و غرب تلاش میکنند تا برگ کرهشمالی را بهگونهای بازی کنند که به نفع خودشان و محور تحت تسلط خودشان تمام شود.
یکی از ویژگیهای شخصیتی دونالد ترامپ، این است که خیلی عمیق به مسائل توجه نمیکند و زیاد نسبت به منافع و مضار بلندمدت تصمیمهای خود حساس نیست. رییسجمهور امریکا استراتژیک فکر نمیکند و در زمان حال تصمیم میگیرد.
تجربه کوتاهی که از زمامداری ترامپ در واشنگتن وجود دارد، نشان میدهد که محاسباتش آنچنان هم بیراه نیست و دستکم در کوتاهمدت برخی سیاستهای او جواب داده است و موفق شده همزمان با تهدید و ارعاب و اقدامهای ایذایی و تحریمی، اقتصاد ایران، ترکیه و روسیه را تحتتاثیر قرار دهد.
به باور ترامپ، مولفههای قدرت دونالد ترامپ فارغ از توان نظامی، بهحدی هست که بتواند به شکل بلافاصله و فوری تاثیرات شکننده بر دیگر کشورها داشته باشد. اگر بخواهیم به درون تفکر ترامپ راه پیدا کنیم، به نظر میرسد که به اعتقاد او، پروژه اقیانوس آرام، به عنوان یک مجموعه دیده میشود.
در این میدان رویارویی میان دو محور انجام میشود: محور ایندوپاسیفیک به رهبری امریکا و با متحدینی مانند هند، تایوان، استرالیا، ژاپن، کرهجنوبی و بسیاری از کشور آسیای جنوبشرقی قرار گرفتهاند و محور آسیاپاسیفیک با محوریت چین که کشورهایی مانند پاکستان، میانمار، فیلیپین، کره شمالی و برخی کشورهای دیگر حوزه اقیانوس هند و آرام در آن چارچوب قرار میگیرند.
در مجموع به تصور ترامپ، چین و کره شمالی دو هویت مجزا نیستند، حتی ممکن است شواهدی برای این تصور خود هم داشتهباشد و ادعا کند که شخصا تلاش کرده است که پیونگیانگ را از چین جدا کند و با وجود تمام در باغ سبزهایی که به کره شمالی نشان داد، در این مسیر به نتیجهای نرسیده است.
ترامپ با هر انگیزهای وارد مذاکره با کره شمالی شدهباشد، اکنون در موقعیتی قرار گرفته که مشخصا بنبست را در برابر خود احساس میکند. هدف او این است که حتی اگر مسیر مذاکرات با پیونگیانگ در بنبست گیر کرده باشد، باز هم این بنبست را به نفع خودش استفاده تا چین را در هم بشکند.
به گمان امریکاییها چین مهمترین و محتملترین رقیب این کشور در آینده خواهد بود و برای پیشگیری از رسیدن چین به توان رویارویی و رقابت با امریکا، ابزارهایی مانند فشار اقتصادی، محدودیتهای تجاری و در تنگنا قرار دادن چین به لحاظ ژئوپولتیک در دستور کار واشنگتن قرار گرفته است.
در نتیجه ترامپ تصمیم گرفته است، حتی اگر تصور کنیم ارتباطی میان پرونده تجاری چین و پرونده هستهای کرهشمالی وجود نداشتهباشد، با بهانه کردن بنبست در مذاکرات هستهای کره شمالی، فشارهای بیشتری به چین وارد کند.
نهایتا مساله اینجاست که توافق با کره شمالی منفعت آنچنانی برای واشنگتن دربرندارد. چتر هستهای امریکا بر فراز کره جنوبی و ژاپن، حضور نظامی در اقیانوس آرام و دریای چین جنوبی، هم به بهانه تهدید کرهشمالی میسر شده است و اگر بهانه کره شمالی وجود نداشتهباشد، امریکا بسیاری از فرصتها برای محاصره چین را از دست خواهد داد.
سیاست خارجی ترامپ، براساس بازی با حاصل جمع صفر است. او از هر بازی سیاسی انتظار برد امریکا و باخت طرف مقابل دارد. به اعتقاد او هنگامی یک معادله حل میشود که او سود ببرد. در نتیجه او در تصمیمگیریهایش منافع طرفهای دیگر را هیچگاه در نظر نمیگیرد.
اینکه چنین اقداماتی در بلندمدت چه آثاری داشتهباشد، مساله و بحثی جداگانه است، اما در کوتاهمدت با استفاده از توان اقتصادی و سیاسی امریکا در جهان امروز، چنین اقداماتی نهایتا میتوان منفعت بیشتری را نصیب امریکا کند و رقبای این کشور را تحتفشار بیشتر قرار دهد.
ارسال نظر