علیرضا امینی: سینمای ایران پوستاندازی میخواهد
امروز دیگر ساخت و فروش فیلمی که نقد اجتماعی و تفکردار داشته باشد، سخت است. تهیهکنندگان هم امروز ریسک نمیکنند تا فیلمهای اجتماعی این چنینی بسازند. متاسفانه بسیاری از آنها فقط به فروش تحت هر شرایطی فکر میکنند؛ اما نمیدانند برای نوجوانان و آیندهسازان فردا فیلم میسازند و باید به آنها آگاهی بدهند.
روزنامه آرمان: علیرضا امینی کارگردان جوان کشورمان است که این روزها فیلم سینمایی «من دیوانه نیستم» را بر پرده سینما دارد. کارگردانی که پیش از این آثار اجتماعی قابل تاملی را ساخته است.«باشگاه خبرنگاران جوان»، با او درباره وضعیت کنونی سینمای ایران و فعالیت هنریاش گفتوگویی انجام داده که در ادامه آن را میخوانید:
در فیلم اخیر شما، سینما را میتوان دید؛ اتفاقی که بهخصوص در سالهای اخیر شاهد آن نیستیم. چرا به اینجا رسیدیم؟
چیزی که ما از دوران دانشجویی با آن رشد کردیم و معنی سینما را در آن فهمیدیم، فیلمهای تارکوفسکی، پاراجانوف و... بود. ما پس از گذراندن دوران دانشجویی سعی کردیم در آثارمان آن آموختهها را پیاده کنیم و اصلا سینمای دنیا همین است. حتی در فیلمهای ایرانی مانند کلوزآپ، خانه دوست کجاست، اجارهنشینها و... سینما را میدیدیم و این فیلمها هنوز هم تازگی خود را دارند؛ چون تفکر پشت آنها بود.متاسفانه از یک جایی به بعد، سیاست بر این شد که دیگر فیلم و مخاطب متفکر تولید نکنیم و پرورش ندهیم.
این باعث شد سینمایی که واقعیت سینماست، نداشته باشیم. مخاطب سینمایی که الان پخش میشود را به عنوان سینمای واقعی قبول کرده و بهنظرم این فاجعه است که شما مخاطب جوان را به سمت بیفکری ببرید و اجازه تفکر را به او ندهید و فقط بگویید بیایید سرگرم شوید و بروید.همانطور که گفتم ما برای فیلمهایی چون هامون، زیر درختان زیتون و... صف میکشیدیم؛ فیلمهایی که اگر الان ساخته و اکران شوند قطعا مخاطب ندارند؛ چون مخاطب ما به سمت دیگری سوق داده شده است.
طبق آمار بیشترین مخاطبان سینما بین هجده تا بیست و سه سال هستند. قرار است اینها بعدا سکان فرهنگ و تفکر کشور را در دست بگیرند. اما وقتی سیاست فیلمسازی به سمت صرفا سرگرمیسازی برود؛ قطعا تهیهکننده هم به سمت تولید فیلمهای درآمد زا میرود به قیمت اینکه یک اجتماع را از تفکر و منطق دور کند.
نکته جالب اینجاست که در هر ژانری فیلم و فیلمساز موفق داشتیم. اما چرا به اینجا رسیدیم؟
بله همانطور است؛ کمدی اجارهنشینها، فلسفی هامون، آرتیستیک کلوزآپ و خانه دوست کجاست، اکشن دوئل و آژانس شیشهای و یا فیلمهایی مانند طلسم، باشو غریبه کوچک، کیمیا، بازمانده، مادر. اینها کجا هستند؟! متاسفانه با سیاستهای اعمال شده تولید چنین آثاری کنار گذاشته شده و قطعا در سالهای آینده همین یک یا دو فیلم تامل برانگیز را هم نخواهیم داشت.
برای تاثیرگذاری بر مخاطب چه باید کرد؟
باید به مخاطب آگاهی داد. بد نیست که فیلمها در فروش به رقابت برسند؛ اما اینکه سینما به دست عدهای بیفتد که تنها به فکر فروش به هر قیمت و با هر ابزاری باشند، درست نیست. امروز دیگر ساخت و فروش فیلمی که نقد اجتماعی و تفکردار داشته باشد، سخت است. تهیهکنندگان هم امروز ریسک نمیکنند تا فیلمهای اجتماعی این چنینی بسازند. متاسفانه بسیاری از آنها فقط به فروش تحت هر شرایطی فکر میکنند؛ اما نمیدانند برای نوجوانان و آیندهسازان فردا فیلم میسازند و باید به آنها آگاهی بدهند.
کارگردانهایی که فیلمهایی با تفکر و تامل میسازند، در این شرایط چقدر دوام میآورند؟
من بهشخصه کوتاه نمیآیم؛ اگر فقط برای فیلمهایم پانزده تماشاگر هم برود، میدانم تماشاگرانی هستند که از فیلم تاثیر میگیرند. اگر بحث درآمدزایی در میان باشد، ترجیح میدهم در قاب تلویزیون و یا ساخت برنامههای دیگری که تاثیری روی کارنامه سینمایی من نمیگذارد، تجربه کسب کنم.
متاسفانه روند کنونی فیلمسازی باعث شده دستمزدهای بازیگران به رقمهای بالایی مثل هفتصد، هشتصد میلیون تومان برسد که تا آن را نگیرند بازی نخواهند کرد! من میگویم میتوان فیلمهای کمدی خوب و تاثیرگذار و به معنای واقعی سینما هم ساخت.
با هدف حضور در جشنواره فیلم فجر این فیلمهایتان را میسازید؟
بههرحال جشنواره فیلم فجر ویترینی است برای یک مخاطب خاص که فیلم را میبیند و تا حدودی نسبت به فضای سینما آگاه میشود. بهنظر من سینمای ایران نیاز به پوستاندازی دارد. بهشخصه دلم میخواهد هنوز از آقای مجیدی رنگ خدا را ببینم؛ هنوز دوست دارم از مهرجویی اجاره نشینها را ببینم، هنوز دوست دارم از تقوایی ناخدا خورشید را ببینم. اینها هنوز هستند و میتوانند فیلم بسازند و سینما را نجات دهند و از این وضعیت خارج کنند.
ارسال نظر