كامران شيردل: از سينما متنفرم
من از سينما متنفرم و ٤٠ سال است كه فيلم نميبينم. يك بار با يكي از دوستان ايتاليايي خودم بودم كه با ابراهيم گلستان روبهرو شدم، آدم خوش برخورد و فهيمي بود اما من از او خوشم نميآيد.
روزنامه اعتماد: كامران شيردل را اغلب با فيلم مستند «پيكان» ميشناسيم؛ مستندي كه جامعه در حال صنعتي شدن ايران دهه ٤٠ را به بيننده نشان ميدهد. كامران شيردل، مترجم، كارگردان و مستندساز متولد سال ١٣١٨ در مياندوآب است. وي از اوايل دهه ٤٠ شمسي كارگرداني را آغاز كرد و تا امروز فيلمهايي چون «بوم سيمين، ندامتگاه، تهران پايتخت ايران است، قلعه، اون شب كه بارون اومد، پيكان، فولادمباركه و... » را ساخته است.
شما تحصيلات خود را در ايتاليا ادامه داديد و فيلمسازي را تحت تاثير سينماي اين كشور آموختهايد. تحصيل در ايتاليا چه تاثيري در مسير و عملكرد شما در فيلمسازي داشت؟
ايتاليا را كشور دوم خود ميدانم. ١٨ ساله بودم كه به ايتاليا رفتم و تحصيلاتم را آنجا و زيرنظر اساتيد بزرگ سينماي ايتاليا انجام دادم. من شاگرد روبرتولوسيني، پدر سينماي ايتاليا بودهام. مسلم است كه فرهنگ ايتاليا و آموزشهايي كه در اين كشور ديدم بيشترين تاثير را روي فيلمسازي من گذاشته است.
نظر شما در مورد فيلمهاي فيلمسازان بزرگ ايراني همدوره خودتان مانند ابراهيم گلستان چيست؟
براي همه گذشتگان احترام قائل هستم. اما من از سينما متنفرم و ٤٠ سال است كه فيلم نميبينم. يك بار با يكي از دوستان ايتاليايي خودم بودم كه با ابراهيم گلستان روبهرو شدم، آدم خوش برخورد و فهيمي بود اما من از او خوشم نميآيد. گلستان در سينماي ايران تاثير داشته است ولي فحاش است و در كنارش هنرمند. فيلمهاي زيادي از ابراهيم گلستان نديدهام و هيچوقت نخواستم كارهاي او را ببينم.
همزمان با دوره فعاليت شما فروغ فرخزاد هم وارد فضاي فيلمسازي شده بود، كارهاي او را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فروغ فرخزاد شاگرد تمام عيارِ ابراهيم گلستان بود و هميشه از اين استاد پيروي كرد. مونتاژهاي فروغ فرخزاد جلوهاي از ابراهيم گلستان را در خود دارد
شما پيش از انقلاب چندين همكاري نزديك با حكومت پهلوي داشتهايد، شاه ايران چه ديدگاهي از شما و ساخت فيلمهاي مستند شما داشت؟
شاه به من خيلي لطف داشت، چون ميخواست من را در دام سينماي خودش بيندازد. در دوران شاه كل وزارت فرهنگ و تجهيزات آن در خدمت تبليغات شاه بود. تا شاه عطسه ميكرد دوربينها در اختيار اين اتفاق بود. من از وزارت فرهنگ حكومت پهلوي چندين سفارش كار گرفتم اما بعد از ساخت فيلم «اون شب كه بارون اومد» از وزارت فرهنگ اخراج شدم و به خاطر ميآورم كه پس از اخراج وقتي كه از پلههاي وزارت پايين ميآمدم ٧ مدال افتخار روي سينه خودم ميديدم، به خاطر ٧ فيلم من كه توسط حكومت توقيف و ضبط شد. همان روز پايين پلههاي وزارت فرهنگ داريوش مهرجويي را ديدم كه آماده ساختن فيلم «گاو» ميشد.
بارها توسط ساواك يا همان سازمان اطلاعات حكومت پهلوي بازجويي شديد، در اين بازجوييها چه ميگذشت؟
جلسات جالبي با بازجوهاي ساواك داشتم. گاهي اتفاق ميافتاد كه با حرفهايم قانعشان ميكردم. گاهي اوقات هم آدمهاي باهوش و باشرفي در بين بازجوهاي ساواك بودند كه با انسانيت از حرفهاي من قانع ميشدند و حق را به من ميدادند، چون كارهايم را به سفارش دولت ساخته بودم و جايي براي گلايه و بهانه وجود نداشت.
نظر کاربران
چطور میشود آدم هم فهیم باشد و هم فحاش؟
ابله پرادعا