راز جنايت هولناک در رابطه شیطانی
به بهانه تعمیرات هر روز به خانه او ميرفتم و سعی ميکردم علاقه ام را نسبت به مریم نشان دهم و او را ترغیب کنم که از همسرش جدا شود. در نهایت موفق شدم، اما کیوان نميخواست همسرش را طلاق بدهد، برای رسیدن به مریم، باید کیوان را از سر راهم برميداشتم."
اواسط خرداد ۹۰ بود، با یکی از همکاران مشغول صحبت در رابطه با حادثه ای که چند روز قبل تر رخ داده بود، بودم که زن جوانی وارد اداره آگاهی شد. به نظر ميرسید که از موضوعی ناراحت است، بدون آنکه از او سوالی بپرسم، عکسی را که داخل کیفش بود درآورد و آن را روی میزم گذاشت و گفت:" شوهرم دو روز است که ناپدید شده و خبری از او ندارم. کیوان یک پارچه فروش سیار است و با خودرویش پارچه ها را حمل ميکند و در کوچه و محله ها آنها را به فروش ميرساند."زن جوان که آسیه نام داشت، چادرش را کميمرتب کرد و ادامه داد:" او مردی نبود که شب بی خبر به خانه نیاید. هر جا بود خبری به من ميداد، الان دو روز است که تلفن همراهش خاموش است و به هر جایی که فکرش را کنید، سر زدم اما نتوانستم پیدایش کنم."
رد مشكوك
مشخصات کیوان و خودروی پرایدش به تماميواحدهای گشت اعلام شد و بررسی ها برای یافتن مرد جوان با دستور قضایی شروع شد، در حالی که این بررسی ها ادامه داشت ساعاتی بعد از اعلام ناپدید شدن کیوان توسط همسرش، از یکی از کلانتری ها خبر رسید که خودروی پراید این مرد در حالی که در کنار جاده کمربندی رشت رها شده بود، پیدا شده است. بلافاصله راهی محل شدیم، مامور کلانتری با دیدن ما جلو آمد و همانطور که به خودرو اشاره ميکرد گفت:« برادر زن صاحب خودرو، وقتی داشته از این منطقه رد ميشده، ماشین را دیده و بعد از اینکه از دامادشان اثری پیدا نکرده، موضوع را به ما گزارش کرد».
پیدا شدن خودرو توسط برادر زن کیوان جای تامل داشت، اما قبل از اینکه از او تحقیق کنم به بازرسی داخل خودرو پرداختم، ماشین کاملا سالم بود، نه آثار تصادفی روی بدنه اش دیده ميشد و نه سرقت لوازم داخل آن به چشم ميخورد. در خودرو باز بود و بار پارچه ای که کیوان برای فروش با خود برده بود دست نخورده در قسمت بار ماشین به چشم ميخورد، داخل داشبورد ماشین علاوه بر سوئیچ ، نامه ای قرار داشت. با دقت شروع به خواندن آن کردم.
نامه حکایت از جنایتی سیاه ميکرد و انگیزه عامل یا عاملان این جنایت را که ظاهرا انتقامگیری بود، نشان ميداد. در نامه نوشته شده بود :" دنبالش نگرديد، فقط يك هفته ديگر توي سد .... جنازه اش را پيدا كنيد؛ عاقبت كسي كه به دختر مردم تجاوز كند همین است؛ او باعث خودکشی آن دختر شد و باید به سزای عملش ميرسید، به هواي فروش پارچه، با دختر من آشنا شد و او را فریب داد. او فكر ميكرد نميتوانيم پيدايش كنيم اما توي شهر خودش پيدايش كرديم و او را به قتل رساندیم. "
سرنخ ماجرا
نامه بهدست آمده داخل ماشین کاملا شفاف بود و به عبارتی عامل جنایت نشانههاي واضحی از خود به جای گذاشته بود. او گفته بود کجا زندگی ميکند، اصالتا کجایی است، محل انداختن جسد را بیان کرده بود و اینکه دخترش به چه دلیل و انگیزه ای خودکشی کرده است. عامل این جنایت خودش را به پلیس معرفی کرده بود و همین مسئله، کميمشکوک به نظر ميرسید، ما حتی از این نامه انگیزه قاتل را هم متوجه شدیم اما واقعا موضوع همان چیزی بود که در نامه نوشته شده بود؟ یا نوشتههاي داخل آن داستان پردازیهاي عامل یا عاملان جنایت بود تا ما را از مسیر اصلی تحقیقاتمان منحرف کند؟
برای کشف حقیقت به سراغ کسی رفتیم که خودروی مرد ناپدید شده را پیدا کرده بود. تحقیقات را از برادر زن کیوان آغاز کردیم. مرد جوان گفت:" با یکی از دوستانم به نام سهیل از جاده کمربندی عبور ميکردیم که سهیل با دست به خورویی اشاره کرد و گفت این ماشین دامادتان کیوان نیست؟ کميکه نزدیک تر شدیم از پارچههاي داخل ماشین آن را شناسایی کردم و چون دامادمان ناپدید شده بود و حالا ماشینش به طرز مرموزی پیدا شده بود، حدس زدم حتما بلایی سرش آمده و با مرکز فوریتهاي پلیسی ۱۱۰ تماس گرفتم و ماجرای کشف خودرو را گزارش کردم."
ارتباط شيطاني
اولین گام از تحقیقات ما، تايید ادعایی بود که در نامه نوشته شده بود. بی شک اگر تجاوزی رخ داده و بهدنبال آن خودکشی ای صورت گرفته بود، باید پرونده ای در این خصوص در اداره آگاهی استان گیلان و دادسرا تشکیل شده بود. ما تماميپروندههاي خودکشی و تعرض در دو سال گذشته را مورد بررسی قرار دادیم اما پرونده ای با مشخصاتی که نویسنده نامه نوشته بود یافت نشد و همانطور که حدس ميزدیم این نامه تنها به این دلیل نوشته شده بود که مسیر تحقیقات پلیس منحرف شود و ما نتوانیم عامل یا عوامل اصلی دخیل در این پرونده را پیدا کنیم.
با برملا شدن این حقیقت، تحقیقات را روی شاخه ای دیگر متمرکز کردیم. در این پرونده، دو نفر بودند که خودروی کیوان را پیدا کرده بودند. برادر خانم کیوان و سهیل. بررسی ها نشان ميداد که سهیل یک کارگر ساختمانی بود. ما متوجه شدیم که قبل از ناپدید شدن کیوان، سهیل حدود ۲۰ روز در خانه آنها به خاطر تعمیرات مشغول به کار بوده است.
برای تحقیقات بیشتر به خانه مرد ناپدید شده رفتیم و در ارزیابی تعمیراتی که صورت گرفته بود، متوجه شدیم که این تعمیرات دو الی سه روز کار داشته است، در حالی که سهیل بیش از ۲۰ روز در آن خانه مشغول به کار بوده. از طرفی در بررسیهاي ما مشخص شد سهیل با همسرش مشکل داشته و همین مشکلات باعث جدایی او از همسرش شده بود.مدارک و شواهد زیادی وجود داشت که نشان ميداد سهیل نقشی در این پرونده و ماجرای ناپدید شدن کیوان دارد. او تنها مظنون این پرونده بود و زمانی شک ما در رابطه با دست داشتن مرد جوان در جنایت به یقین تبدیل شد که راز خانه ویلايی وی برملا شد.
سهیل در تمام مراحل بازجویی مدعی بود که خانه ای ندارد و آدرسی را که در اختیار ما قرار داده بود آدرس خانه پدرش بود اما ما در ادامه متوجه شدیم که وی یک خانه ویلایی داشته است. از طرفی این خانه در محلی قرار داشت که مرد ناپدید شده آخرین بار در آن حوالی دیده شده بود. برای همین،سوء ظن ما به سهیل بیشتر شد و او را زیر نظر گرفتیم. نخستین انگیزه ای که احتمال داشت سهیل از این جنایت داشته باشد، حذف کیوان به خاطر مسائل عاطفی بود. اما هنوز هیچ مدرکی در خصوص اینکه سهیل به همسر کیوان علاقه داشته، در دست نبود.
از طرفی سرنوشت کیوان در هاله ای از ابهام بود، بنابراین باید مطمئن ميشدیم که مریم و سهیل با هم در ارتباط بودند یا نه و مشخص شدن این موضوع، راز ناپدید شدن مرد جوان را برملا ميکرد. از دوستان و اقوام مریم و سهیل تحقیقات به عمل آمد اما هیچ سرنخی که نشان دهد آن دو باهم در ارتباط هستند بهدست نیامد. اگر حدس ما درست بود و آنها باهم در ناپدید شدن کیوان دست داشتند، بی شک باید در این مدت باهم به نحوی تماس ميگرفتند و نحوه این تماس گرفتن یکی از مسائلی بود که باید به آن پی ميبردیم.
برای بررسیهاي بیشتر به خانه کیوان رفتیم، داخل خانه هیچ سرنخی بهدست نیامد اما هنگام خروج از خانه ناگهان چشمم به کاغذی افتاد که مقابل در ورودی بود. برگه ای که روی آن رمز شارژ تلفن همراه نوشته شده بود. پس خط دیگری وجود داشت که ما از آن بی خبر بودیم چرا که مریم شماره تلفنی که از خودش داده بود شماره تلفن ثابت بود و او گفته بود که تلفن همراه ندارد. با هماهنگی قاضی ، دستور بازرسی خانه صادر شد و در میان رختخواب ها، دو عدد سیم کارت اعتباری پیدا شد. سیم کارتهايی که راز جنایتی هولناک را در دل داشتند. هر چند پیامکهايی که از خطوط داده شده بود بهصورت رمزی بود اما رمزگشایی آن و پی بردن به متن پیامک ها که حکایت از طراحی یک سناریوی قتل ميکرد، برای کارآگاهان جنایی کار سختی نبود.
دو مظنون اصلی این پرونده، یعنی سهیل و مریم بازداشت شدند و تحقیقات از آنها آغاز شد. مریم و سهیل منکر هر رابطه ای با هم بودند و ما باید برگ برنده ای را که در دست داشتیم رو ميکردیم. زمانی که مدارک بهدست آمده را به مریم و سهیل نشان دادم، هر دویشان سناریوی جدیدی را مطرح کردند. آنها به داشتن تماسهاي مخفی با هم اعتراف کردند اما مدعی شدند هیچ جنایتی مرتکب نشده اند. تنها مدرکی که ميتوانست دست آنها را رو کند، کشف جسد مقتول بود. محل احتمالی که برای یافتن جسد کیوان وجود داشت خانه ویلایی سهیل بود.
کیوان آخرین بار در آن حوالی دیده شده بود و از طرفی محل کشف خودروی مرد ناپدید شده نیز حوالی همان خانه بود. با این احتمال که جسد کیوان در خانه ویلایی دفن شده است، با گرفتن مجوز قضايی از بازپرس پرونده، راهی خانه سهیل شدیم. حیاط خانه حصار نداشت. پس احتمال دفن شدن جسد در حیاط خانه کم بود، چرا که آن منطقه نسبتا شلوغ بود و نميشد به راحتی جسدی را دور از چشم بقیه در حیاط دفن کرد،در ادامه تحقیقات وارد خانه شدیم، احتمال ميدادیم جسد در داخل خانه دفن شده باشد. در کف هال و زیر فرش، قسمتی بود که به تازگی سیمان شده بود. با برداشتن سطح سیمانی بوی تعفن به مشام رسید و جسد را پیدا کردیم.
با اینکه مدتی از جنایت گذشته بود اما به وضوح آثار ضرب و جرح روی بدن مقتول دیده ميشد. با کشف جسد، متهمان راهی برای کتمان جنایت نداشتند. بار دیگر تحقیقات از مرد جوان صورت گرفت. قبل از اینکه متهم حرفی بزند، به او گفتم:" بازی تمام شده است، با اینکه از همان اول ميدانستم در ماجرای سر به نیست کردن کیوان نقشی داری اما مدرکی برای این جنایت نبود، ولی حالا با پیدا شدن جسد، آن هم داخل خانه ات همه چیز برملا شده است. پس اگر بخواهی حقیقت را کتمان کنی باید بدانی که آنقدر سند و مدرک علیه ات هست که در هر محکمه ای متهم شناخته ميشوی."
چرا كشتيم؟
سهیل نگاهی به من انداخت و نگاهی هم به برگه بازجویی که روبهرویش قرار داشت. خودکار روی میز را برداشت و قبل از آنکه بنویسد، شروع به صحبت کرد:" ۴ ماهی بود که مریم را ميشناختم، خواهر یکی از دوستانم بود. از وقتی از همسرم جدا شدم و مریم را دیدم مهر او به دلم نشست. اما مریم ازدواج کرده بود و صاحب زندگی بود. باید راهی پیدا ميکردم تا به او بگویم که به وی علاقه دارم. این فرصت زمانی مهیا شد که فهمیدم خانه کیوان نیاز به تعمیرات دارد، به بهانه تعمیرات هر روز به خانه او ميرفتم و سعی ميکردم علاقه ام را نسبت به مریم نشان دهم و او را ترغیب کنم که از همسرش جدا شود. در نهایت موفق شدم، اما کیوان نميخواست همسرش را طلاق بدهد، برای رسیدن به مریم، باید کیوان را از سر راهم برميداشتم."
مرد جوان ادامه داد:" روز حادثه در مسیر کیوان قرار گرفتم و سوار ماشین او شدم. همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود و باید در فرصتی مناسب، آبمیوه مسموميرا که به همراه داشتم به او ميدادم. از قبل تعداد زیادی قرص خواب آور داخل آبمیوه ریخته بودم و به بهانه ای آبمیوه را به کیوان دادم و وی با خوردن آن، بیهوش شد. بعد از اینکه از بی هوشی کیوان مطمئن شدم، پشت فرمان ماشین او نشستم و راهی خانه ام شدم. همه چیز را از قبل آماده کرده بودم، به محض ورود به خانه با ضربات میله آهنی او را به قتل رساندم و قسمت پذیرایی خانه را کندم و جسد را داخل آن قرار دادم و مجددا با سیمان روی آن را پوشاندم.»
متهم به قتل گفت:" با ناپدید شدن کیوان، بی شک پلیس به دنبال او ميگشت و برای رد گم کردن و انحراف مسیر تحقیقات پلیسی، نامه ای نوشتم و آن را داخل خودروی مقتول گذاشتم. نامه حکایت از انتقامجویی داشت و اینکه دختری بیگناه به قتل رسیده است. دست نوشته را در خودروی کیوان گذاشتم و آن خودرو را كنار خيابان پارك كردم. دو روز بعد، برادر مریم را به بهانه جستوجو به مسيری که خودرو را در آنجا پارک کرده بودم بردم و وقتی باهم در حال قدم زدن بودیم وانمود کردم که ماشین را به صورت تصادفی دیده ام.
برای اینکه کسی به خانه ام شک نکند، خانه ویلایی ام را سه روز بعد اجاره دادم. وقتی خانه را اجاره دادم متوجه شدم که محل دفن جسد باد کرده و ترکیدگی بهوجود آورده است. به همین دلیل به آنجا رفتم و مجددا محل را سیمان کاری کرده و آنجا را ترک کردم. مریم در این ماجرا هیچ نقشی نداشت، اما از تصمیميکه در رابطه با قتل همسرش گرفته بودم خبر داشت. "مریم زمانی که فهمید همدستش به قتل اعتراف کرده، ادعاهای سهیل را تایید کرد.
نظر کاربران
فيلم جالبي ميشه
نامه عجب ضایع بود
نامه عجب ضایع بود
زندگی خود و دیگران را کلاً نابود کردن! هرچقدر هم زیرک باشید از دست قانون نمیشه فرار کرد! پس حواستان به اعمالتان باشه.........