گلپا: کاش زودتر میمُردم و اینقدر دروغ نمیشنیدم
اکبر گلپایگانی میگوید: دنبال آنهاییست که نگذاشتند صدایش پخش شود. میخواهد ببیندشان و با آنها حرف بزند. نه که بخواهد انتقام بگیرد، بلکه میخواهد آنقدر به آنها محبت کند که خجالت بکشند.
خبرگزاری ایلنا مصاحبهای با اکبر گلپایگانی معروف به گلپا از برجستهترین خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی انجام داده که بخشهایی از آن را بخوانید:
چرا رادیوییها خود را از ۵۷ تا ۸۵ و از ۸۵ تاکنون از این صدای جاودان محروم کرده و میکنند و هیچ گاه هم توضیحی بابت آن نداده و نمیدهند؟
اکبر گلپایگانی در مورد آخرین قطعهای که برای رادیو خواند توضیح داد: سال 57 بود، آخرین قطعهای که برای رادیو خواندم یک بیات اصفهان بود؛ «بوی گل و بانگ مرغ برخاست/ هنگام نشاط و روز صحراست»، نزدیک عید بود و این را برای عید خواندم که جلویش را گرفتند و گفتند نمیشود پخش کنید، حالا بعدا پخشش کردن یا نکردن را من دیگر نمیدانم، من کارم را کردم.
او با گذر از یک فاصله 28 ساله به سال 85 رسید و گفت: این گذشت تا سال 85. قبل از این که ماجرا را تعریف کنم باید بگویم که آقای مهدوی، جگر عجیبی دارد. او وقتی در رادیو فرهنگ بود اصلا این حرفها را قبول نداشت که پخش صدای فلانی و بهمانی ممنوع است. او بود که بعد از انقلاب «هنوز» را که آهنگسازش پرویز یاحقی بود و شاعرش عماد خراسانی، از رادیو پخش کرد؛ «دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز/ مرغِ پَر سوخته در پنجه باز است هنوز». بعد از اینکه مهدوی این کار را کرد بقیه فهمیده بودن که من همان آوازهخوان شهر خودشان هستم که به عمد فراموشم کردهاند.
گلپا با اشاره به جزئیات این اتفاق توضیح داد: ما در خانه خودمان نشسته بودیم. من نه و نیم شب میخوابم، بیست دقیقه به شش هم بیدار میشوم. داشتم ورزش میکردم، تردمیل میزدم که یکهو گلی خانم آمد و گفت مثل اینکه دارند صدای تو را از رادیو پخش میکنند! گفتم نه بابا! صدای من را اصلا گفتهاند پخش نشود! باورم نمیشد ولی وقتی گوش دادم دیدم بله! همان آهنگ ماهور است که یاحقی سازش را زد، این یک مدلاسیون هم درش دارد و در یتیمِ سهگاه و اینها هم میرود. من همه اینها را دوست دارم و آنها هستند که با من اختلاف دارند، من هم کناری نشستهام، ببینیم اینها دارند چه میکنند. نمیدانم با پخش این آهنگ برای مهدوی هم مشکلی پیش آمد یا نه چون او هم آدمی است که هر چه بکشد، چیزی بُروز نمیدهد.
او در بخشی از صحبتهایش گفت: البته بیرون از ایران که میروم، دوستانم میآیند و برنامههایی با عنوان شب شعر یا زنده کردن یاد موسیقی فاخر «گلها» میگذراند و گهگداری برای ایرانیهای مقیم آن جا میخوانم، اما نمیروم که بمانم چون ایران را دوست دارم. من اگر هر کجای دیگر این دنیا بودم، پول مانند آبی که شیر سماور میآید، برایم میآمد ولی من ایران را دوست دارم، این جا هم نشستهام و سکوت میکنم. من عاشق ایرانم، در ایران به دنیا آمدهام و پدر و مادرم همین جا دفن شدهاند، از ایران بروم دیوانه میشوم، به قول خودشان که میگویند هُمسیک شدهای. این هم داستان ماست.
روی خوشی که بعد از انقلاب هم نشان داده نشد
گلپا گفت: چند سال پیش در یک جلسهای در خانه ما، یکی از آقایان مسئول گفت من به عشق صدای گلپا از شهرستان به تهران آمدم! همسرم گلی به شدت رُک است و همان جا گفت آقا شما دروغ میگویی! او گفت چرا؟! گلی گفت شما اول انقلاب طومار درست کردی که شوهر مرا اعدام کنند!... طومار درست کرده بودند که این رفیق شاه است، گفتم بابا من رفیقِ امیرالمومنیم؛ «همه درها اگر بسته، در قصر خدا بازه، بگو هو یاعلی مولا، علی مولا سببسازه» چرا این را نمیگویی و آن را چسبیدهای؟! من مورد توجه همه بودم و از هر کسی خوشم میآمد از او آهنگ میگرفتم، من از خیلی از هنرمندان آهنگ خواندهام، از انوشیروان روحانی خواندهام، از علی تجویدی خواندهام و... وقتی مثلا خانم مهدخت مخبر شعری دارد به آن زیبایی؛ «دل خرابه، چه خرابی، جای آبادی نمونده...» خب چراکه نخوانمش؟! آن آقا به گلی جواب داد: اشتباه کردم. گلی خانم گفت اشتباه کردی؟! همین؟! 35 سال از انقلاب گذشته، جلوی صدای گلپا را تیرآهن کشیدهاید. به والله من اگر دنبال مسببان این ماجرا هم میگردم، برای این است که آنقدر به آنها محبت کنم که خجالت بکشند.
کاش زودتر میمُردم و این دروغها نمیشنیدم
شاگرد ممتاز نورعلیخان برومند ادامه داد: با ضربههایی که من خوردهام، دیگر حالم آن حال سابق نمیشود. مینشینم اینجا، یک کسی میآید یک حرفی میزند و من با خودم میگویم کاش زودتر میمردم و اینها را نمیشنیدم. کاش زودتر میمردم، الان 85 سالم است، کاش در 80 سالگی، 70 سالگی میمردم و اینقدر دروغ نمیشنیدم. آخر چقدر به یک آدم دروغ میگویند؟! شما وقتی به کسی میگویید میخواهم این چاقو را فرو کنم در قلبت، شاید دستت را بگیرد ولی وقتی از پشت ضربه میزنید، من نمیفهمم و دفاعی هم از خودم نمیتوانم بکنم. من که نه پول میگیرم، نه مهمانی و مجلس میروم، نه تالار میخواهم، دعوت داشتم که بروم ارسباران، ولی برادرم را به جای خودم فرستادم، حسن آقا را. دعوتم میکنند که بروم تالار رودکی برنامه اجرا کنم که من اسمش را گذاشتهام تالار زورکی. من پایم را هیچ کجا نمیگذارم، در خانهام باز است، خانه درویشان است، هر کسی میخواهد بیاید و برود ولی من جایی نمیروم. من بروم چه بگویم، جز این است که بروم آن بالا، دلم بسوزد که موسیقیمان به این حال افتاده و گریهام بگیرد؟! ما چه بگوییم؟!
او ادامه داد: حالا شما بروید بگویید گلپا راهش را عوض کرده و رفته سراغ جوانها. من اصلا جوانها را دوست دارم، نه شما را.
روایت گلپا از آلبوم «مست عشق» و سکوتی که در سال ۸۲ شکسته شد
گلپایگانی در مورد آلبوم «مست عشق» هم که با انتشار در سال 82 سکوت چندین و چند ساله او را شکاند، گفت: هر دو دختر من دکترند. یکیشان ساقی گلپایگانی و یکیشان ساغر گلپایگانی. ساقی با کمک یک تیم در حال بررسی سرطان کبد و کلیه است و همسرش هم رئیس یک بیمارستان فرانسوی است. ساغر هم دکترای بورس و آمار و احتمالات دارد و همسرش نوه سیدحسین نصر معروف است، دکتر حافظ نصر. من به دیدن اینها رفته بودم و وقتی برگشتم، یک آقایی آمد به من گفت شما بیا برای ما پنج، شش آهنگ بخوان. گفتم آخر من نباید بخوانم. گفت نه مشکلی نیست. گفتم من خودم برای خودم مشکل میتراشم، بگذارید من نخوانم. بالاخره راضیام کرد، آهنگها برای فضلالله توکل بود و شعر و آهنگ بسیار بسیار زیبا بود. اسم سی دی هم بود «مست عشق» که اتفاقا در همان سالی هم که منتشر شد، در سال 82 تبدیل به پرفروشترین سیدی سال شد. این داستان ما بود. از آن به بعد هم تصمیم گرفتم نخوانم. چون نمیدانم مردم چرا عوض اینکه به هم عشق بورزند و همدیگر را دوست داشته باشند با هم اینطور میکنند؟! مثل مسابقهای که در آن دو نفر میدوند، اگر نفر اول دلش درد بگیرد یا خسته شود یا نتواند ادامه بدهد یک پشت پا هم برای نفر بعدی میگیرد که او هم با سر زمین بخورد! تو نمیتوانی بروی، حداقل بگذار او برود!
بارها و بارها دعوتم کردند که بروم تالار رودکی برنامه اجرا کنم که من اسمش را گذاشتهام تالار زورکی. ولی من جایی نمیروم. جز این است که بروم آن بالا، دلم بسوزد که موسیقیمان به این حال افتاده و گریهام بگیرد؟!
من آدم سیاست نیستم
گلپا در مورد اینکه نه اهل سیاست است و نه آدم سیاست هم گفت: من نه سیاسی هستم، نه اهل سیاست. (به یک تابلو نقاشی اشاره میکند) آن تابلو را میبینی؟! یک مرد سیاسی آن را برای من کشیده است. محمد نوریزاد، بالایش هم اسمش را نوشته است. تابلویش هم استثنایی است، ولی وقتی به خانه من میآید میداند که بحث سیاسی نداریم، من پشت هیچ کسی حرف نمیزنم. برای همه هم دعا میخوانم که سالم باشند و اگر مریضی دارند شفا بگیرند. به خصوص از مرضی به نام حسادت و عقده که امیدوارم بگذارندش کنار.
رفتن به فرانسه برای حضور در مستندی در مورد تختی
او در مورد سفرش به فرانسه برای حضور در مستندی در مورد تختی هم که بهانه اولیه گفتوگوی ما بود توضیح داد: تختی با من خیلی رفیق بود و وصیت کرده بود اگر زودتر از گلپا رفتم، گلپا سر خاکم بخواند. عروسی تختی هم فقط من بودم، همسرم، فردین و بدیعزاده. وصیت کرده بوده وقتی میخواهند در خاک بگذارندش، فلانی یک شعری برای من بخواند. پسرش به من گفت ما داریم یک مستند از آقای تختی میسازیم، شما هم بیا که تصویرتان باشد. گفتم خیلی خب میآیم و همانی را که سر خاکش خواندم میخوانم؛ «میدونستی که خاک، فرش منه/ رفتی نموندی/ چرا بخت سپیدو، به سیاهی نشوندی/ میدونستی فقط، تو رو دارم/ رفتی نموندی/ چرا مرغِ امیدو، از این خونه پروندی...» (بغض میکند) افسوس.... قدر آنهایی را که داریم نمیدانیم.... ولش کن دخترجان، نمیتوانم تحمل کنم....
نظر کاربران
دلم برای هنرمندها میسوزه.اینها اهل دلن و غصه در دل ! خدا نگذره باعث و بانیش
ناراحت نباشید گاهی اوقات خدا طرف یکی ادمی میره وگاهی اوقات ان طرفی که اززندگی گله داره خدا نگههش میداره وقتی همه که طرف فوت کرد براش عزیز میشه ومیخواد برنامهشو پخش کنه منم مثل شماهم
از همون سال 82 با صدای استاد گلپایگانی آشنا شدم و تا امروز هر روز آهنگ های ایشون گوش می کنم... زنده باد استاد گلپایگانی
آقای گلپا
من سنم کمه
اما بازی روزگار باهمه هست
واقعا بااین صحبتاش گریه ام گرفت...
گلپا عشقه. .. چقد با ترانه هاش گریه کردم و آروم شدم
اشک من خودتو نگه دار نیا پایین منو رسوا میکنی
آخه تو میون جمعی چرا تنها منو پیدا میکنی
موی سپیدو توی آینه دیدم
اهی بلند از ته دل کشیدم تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز عقل پی هم زد که خود رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه تا آدم ساده جوانی کنه
حیف این صدا حیف این مرد که از مردم دریغش کردن
پاسخ ها
کسانی که این نعمت بزرگ فرهنگی را گه موجب
جلای روح و روان انسان میشد را از بندگان خدا
دریغ نمودند و قلب ميليونها انسان را آزردند، فردای قیامت چه پاسخی دارند. (به کدامین گناه)
راستی ما چند گلپا داریم ؟ فقط یکی ! میدونی یعنی چی ؟
درود بر استاد موسیقی سنتی ایران
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
پس چرا ؟ عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که می دانم اجل نا خوانده و بیدادگر
سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا ؟ پس چرا عاشق نباشم
گلپا مست عشق رو بیرون داد به امید و آرزویی که باز مثل گذشته ها بشه زمزمه هر مرد و زن تو کوچه و خیابون وهجوم رسانه ها واسه مصاحبه و همه اون چیزهایی که قبل انقلاب بلافاصله بعد بیرون اومدن آهنگی از این دست خواننده ها اتفاق می افتاد. غافل از اینکه سلیقه مردم عوض شده، مردم دیگه خواننده های شب های می نوشی و کاباره های لاله زار رو دوست ندارن. ایرج هم چنین تلاشی رو انجام داد و همین نتیجه رو گرفت. خصوصا اینکه واقعا گلپا به جز آهنگ هایی که اونها هم بواسطه شعر زیبا و عامه پسند یا آهنگ خوش ساخت و ماندگار سبکی منحصر به فرد تو کارهاش ارائه نمیکرد... منظورم خدمتی خاص به موسیقی سنتیه که مثلا استاد شجریان انجام داد و تا ابد هنر موسیقی این کهن دیار رو مدیون تلاش خودش ساخت، گلپا نه سبکی داشت نه صداش قدرت اینکه حداقل تو فیلمهای فارسی جای شخصیت های محبوب مردم بخونه و اونطور موندگار بشه. گذشته از این مردم نمیتونستن فاصله زیاد بین این برادر دوآتشه انقلابی (گلریز) و اونیکی رو درک کنن.... و در حقیقت علت دیگری که باعث شد امثال گلپا به راحتی در ذهن مردم پاک و فراموش بشن نه بی توجهی مسئولین فرهنگی بود نه قدرناشناسی مردم،،، رنگ عوض کردن های پیاپی بود که مردم رو نسبت به هنرمند محبوبشون در سالهای دور کاباره و لاله زار دلسرد میکرد
در ایران همه چیز را کشتند ۰۰۰ سکوتم از رضایت نیست ۰ دلم اهل شکایت نیست ۰ هزار شاکی خودش داره
پاسخ ها
واقعأحیف ازاین استادبزرگ حتی این بزرگان راهم از ما گرفتند چه کنیم کاری ازمون ساخته نیست بزرگ مردایران به قول شاعر میگه خودم کردم که لعنت بر خودم بادهرچی کردیم خودمون با خودمون کردیم
اقای گلپا ,همشهری جان, میدونی درد کجاست؟درد اینه که از دل شهرمون امثال شما پرورش پیدا کردن اما حالا امام جمعه اش گفته ادوات موسیقی رو از سطح شهر جمع کنن. میدونین مردم شهر خودتون بدتر از هر دشمن دیگه این. انگار این همه هنر رو نمیبینن میگن ما شهید دادیم عالم دینی دادیم درست نیست صدای موسیقی شنیده شه تو شهر. اما دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
سلطان بی رقیب صدادرجهان استادگلپا مردحنجره طلایی که حدودبیست ثانیه چهچه می زد خداوکیلی قدرشوبدونید ازش استفاده کنید ملت دوستش دارندوبه عقیده مردم احترام بگذارید
بر باعث و باعنیش لعنت که مردم را از صدای همچون تویی محروم کردند و خواننده های دوزاری و اواخواهری ... را آزاد گذاشتند
به به بعد از مدتها یه گزارش خووب توو برترینها خوندم . زنده باشی استاد گلپا
واقعا صداش سوز عجیبی داره وسبک مخصوص به خودشون رو دارند.مسئولان فرهنگی ازترس ازدست دادن جایگاهشون پشت هنرمندان کشورشون روخالی کردندغافل ازاینکه مرگ هرلحظه درکمین آنهاست