چرا صدام کلید بصره را به ایران نداد؟
پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران در هر جا که برافراشته شود، افتخار و اقتدار ایران را نشان میدهد و این بار پرچم ایران در سرزمینی به اهتزاز درآمد که دشمن برای تصاحب آن دندان تیز کرده بود.
این پرچم به دست جوانی بر فراز پل شکسته خرمشهر به اهتزاز درآمد که اکنون به مردی تبدیل شده که گذشت روزگار را بر چهرهاش میتوان دید.
جوان دیروز جبهههای حماسه و مرد امروز، بر منصب و جایگاههای بسیاری تکیه زده از مسئولیت تبلیغات در جنگ تا معاون و مشاور عالی استاندار...
او کسی نیست جز سردار علیاصغر وحیدی، نامی آشنا برای خوزستانیها.
سردار علیاصغر وحیدی درباره روز برافراشته کردن پرچم ایران میگوید: زمانی که خرمشهر به اشغال بعثیها درآمد، اولین اقدامی که رژیم بعث عراق انجام داد، پل خرمشهر را از سمت خرمشهر منفجر کرد و پل شکسته شد. این کار را به این منظور انجام داد که هیچگونه ترددی روی پل انجام نشود.
ما پس از اشغال خرمشهر از پل عبور کردیم و در قسمت «کوت شیخ» مستقر شدیم. رودخانه، منطقه را به دو قسمت تقسیم میکرد. یکی شهر خرمشهر و قسمت دیگر، کوت شیخ که باز جزوی از خرمشهر بود. دشمن که شهر را اشغال کرد به این دلیل که ما در کوت شیخ مستقر بودیم نتوانست این قسمت را اشغال کند و ما تا پایان اشغال خرمشهر، در آن قسمت موضع داشتیم.
از آبان ۵۹ که خرمشهر اشغال شد تا خرداد سال ۶۱ که در اشغال بود، برای ما دوره بسیار سختی بود. دوری و فراق از شهرمان و اینکه میدانستیم در این مدت رژیم بعث و همه کسانی که دشمن انقلاب و نظام ما دشمنی دارند، در خانهها و شهرمان هستند، شرایط بسیار سختی برایمان ایجاد کرده بود.
شنیده بودیم و دیده بودیم که دشمن در آن سمت خرمشهر، آمده و تمامی کارشناسان خبره نظامی بلوک شرق و غرب را به کار گرفته بود که استحکاماتی را در خرمشهر ایجاد کند تا جمهوری اسلامی نتواند خرمشهر را پس بگیرد. صدام که شنیده بود جمهوری اسلامی در صدد انجام حملهای برای باز پس گرفتن خرمشهر است، آمد و در مصاحبه با خبرگزاریهای مختلف بینالمللی اعلام کرد که: تلاش جمهوری اسلامی بیفایده است و اینها به هیچوجه قادر نیستند خرمشهر را از ما پس بگیرند و من این قول را به شما میدهم که اگر جمهوری اسلامی خرمشهر را پس گرفت من حاضرم کلید بصره را به آنها بدهم".
صدام آنقدر به اقدامات خود در خرمشهر مطمئن بود و اطمینان داشت که شکست نمیخورد تمام حیثیت و آبروی نظامی خود را خرج کرد و به همه اطمینان داد که جمهوری اسلامی نمیتواند خرمشهر را پس بگیرد.
عملیات اصلی آزادسازی با حملهای از سمت خرمشهر صورت گرفت و نه از سمت کوت شیخ؛ولی ما در کوت شیخ چند هفته قبل از انجام عملیات آزادسازی، با استفاده از یک سیستم صوتی بسیار قوی، جنگ روانی علیه رژیم عراق را آغاز کردیم و در طول رودخانهای که بین خرمشهر و کوت شیخ قرار داشت، شبها روی ذهن سربازان عراقی در آن سوی رودخانه کار میکردیم. با عملیات روانیای که انجام دادیم آنها را از عاقبتی که در پیش دارند، میترساندیم.
با انجام عملیات و آزادسازی خرمشهر، بخشی از سربازان عراقی برای فرار از این سمت رودخانه میآمدند که توسط بچههای ما در کوت شیخ اسیر میشدند.
من در آن روز ۱۹، ۲۰ ساله بودم و مسئولیت تبلیغات سپاه خرمشهر را داشتم. پس از آزاد شدن خرمشهر از دست بعثیها، من و همرزمانم به قسمتی از پل که بعد از انفجار سالم بود، رفتیم. پرچمی که در اختیار داشتم را در قسمت شکسته پل قرار دادم و با طناب بستم و با این کار اقتدار جمهوری اسلامی ایران را به عراقیها نشان دادیم.
برای ورود به شهر خرمشهر راهی جز این نداشتیم که از قسمت شکسته پل پایین بیاییم و با شنا کردن، خود را به خرمشهر برسانیم. من نیز از همین طریق خود را به شهر رساندم و وقتی وارد شهر شدیم رزمندگان در حال پاکسازی شهر بودند.
ارسال نظر