جسد منسوب به رضاخان؛ فرصت یا تهدید؟!
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: فارغ از این که جنازۀ پیدا شده در شاهعبدالعظیم همان پیکر رضاشاه باشد یا نه در روزهای اخیر بار دیگر چند موضوع تاریخی مرتبط با پهلوی اول درست و نادرست مطرح میشود.
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: فارغ از این که جنازۀ پیدا شده در شاهعبدالعظیم همان پیکر رضاشاه باشد یا نه در روزهای اخیر بار دیگر چند موضوع تاریخی مرتبط با پهلوی اول درست و نادرست مطرح میشود.
بخشی از این فضاسازیها البته کار یکی دو تلویزیون ماهوارهای فارسیزبان است اما وقتی از رضاشاه یا رضاخان میرپنجه یا سردارسپه صحبت میکنیم یک دورۀ تاریخی را نیز مد نظر داریم و اگر راست باشد که جنازه واقعا مومیایی شده بوده و همان است که میگویند طبعا این پرسش درمیگیرد که چرا مومیایی و مگر این سنت در ایران رواج داشته است؟
به این بهانه می توان چند نکتۀ تاریخی را یادآور شد:
۱- مرگ رضاشاه در ایران اتفاق نیفتاد. در تبعید و در ژوهانسبورگ بود که او درگذشت. در وضعیتی تحقیر آمیز. تو در تبعید باشی و فرزند بر تخت سلطنت نشسته باشد قابل هضم نبود. باتوجه به فاصلۀ ۶ سالۀ زمان مرگ - ۱۳۲۳خورشیدی - تا انتقال جسد- ۱۳۲۹خورشیدی - اگر جسد مومیایی نشده بود چه بسا انتقال آن امکانپذیر نبود. بنا بر این اصل مومیایی دربارۀ او و به قصد انتقال پس از تغییر شرایط امری محتمل بوده نه این که تصور کنیم چون ما سنت مومیایی نداشتهایم از اساس غیر محتمل است. حتی دربارۀ دکتر شریعتی هم گفته میشود نوعی مومیایی درباره پیکر او انجام شده چون قرار نبوده به طور دایم در جوار زیبنیه دمشق بماند.
۲- هر چند این قول فراگیر است که رضاخان را انگلیسی ها آوردند و چون به خواست آنان برای اخراج کارشناسان آلمانی تن نداد خودشان هم او را بردند اما در هیچ یک از اسناد و از همه معتبرتر خاطرات چرچیل نیامده که علنا خواستار استعفای رضاشاه بوده اند.
اگر رضا شاه شب ۲۵ شهریور ۲۰ تا صبح نخوابیده نه از بیم انگلیسی ها و یأس از هر گونه مقاومت داخلی که می ترسیده روس ها به تهران برسند زیرا دستور اشغال تهران و برچیدن سلطنت را استالین صادر کرده بود و معلوم نیست انگلیسی ها از فروغی خواستند یا خود او بود که انگلیسی ها را قانع کرد تا از روس ها بخواهند دست از انتقام بردارند.
در واقع رضاشاه از ترس روس ها و نه انگلیسی ها از ایران رفت. در روایت های رسمی و در صدا و سیما انگار ابا دارند این را بگویند و نمی دانند دربارۀ استعفای رضا شاه چه بگویند. اگر بگویند انگلیسی ها او را برداشتند آن وقت با آن همه انگلیسی انگلیسی خواندن نمی خواند. اگر بگویند صحنه را ترک کرد چون نمی خواست تهران غارت شود با تبلیغات دیگر سازگار نیست و به همین خاطر این بخش در ابهام مانده است. در حالی که قصه روشن است. از روس ها ترسید و رفت. همین.
در روزهای اول اشغال حتی گویا دستور داده بود در مسیر ورود روس ها خصوصا زیر پل ها بمب گذاری کنند اما وقتی باخبر می شود کار از کار گذشته و روس ها در حال نزدیک شدن به تهران هستند دست به دامان فروغی می شود. جالب این که ذکاء الملک فروغی که خاطرات خود را دقیقا ثبت کرده دربارۀ آن ۲۲ روز از سوم شهریور تا ۲۵ شهریور ۲۰ هیچ دست نوشته ای باقی نگذاشته و شرح مذاکرات خود با سفیر انگلستان و روسیه را در این ۲۲ روز نیاورده است و کاملا روشن است که عمدی است. اما هر چه هست او از یک کشور اشغال شده یک متحد متفقین ساخت و گرنه بی رودربایستی دمار از روزگارمان درمی آوردند نه که پل پیروزی لقب بگیریم. فروغی کینه خود را از رضاشاهی که آن همه به او خدمت کرد ولی پس از قضیه دامادش او را ۶ سال خانه نشین کرد به کناری نهاد و به ایران اندیشید و حتی نخواست از این فرصت برای ریاست جمهوری خود استفاده کند.
پس اصل استعفایی که به قلم و انشای فروغی است از ترس روس هاست و گویا روس ها تهدید کرده بودند نه تنها بساط سلطنت را برمی چینند که اگر رضا شاه را پیدا کنند قطعه قطعه اش خواهند کرد و از این رو او شتاب داشته هر چه زودتر ایران را ترک کند.این ترس از همسایه شمالی در تمام ۳۷ سال بعد در وجود پسرش هم رخنه داشت تا جایی که هر مخالفتی را به کمونیست ها نسبت می داد و حتی گفته می شود از ترس کمونیست ها ابتدا عرصه را بر مذهبی ها تنگ نکرد.
البته آنان که رضاشاه را حین خروج تحقیر می کنند انگلیس ها بودند نه روس ها و با سه رفتار: تفتیش چمدان ها، واداشتن انتقال اموال و املاک به فرزند و پیاده کردن او نه در هند که قبل تر وعده داده بودند که درآفریقای جنوبی.
۳- خدمات عمرانی دوره رضاشاه را نمی توان انکار کرد اما نباید از یاد برد که کارگزاران خود در این خدمات عمرانی و اصلاحی را یک یک از بین برد یا خانه نشین کرد: تیمورتاش، نصرت الدولۀ فیروز، محمد علی فروغی و علی اکبر داور.
سوء تفاهم به خاطر این است که ما دوره ها را عینا همان افراد قلمداد می کنیم. یا به این سبب که در روایت های رسمی اصرار دارند تنها سید حسن مدرس را در مقابل رضاشاه تصور کنند و هر که روایت رسمی را نپذیرد انگاربه جانب رضا شاه گرایش می یابد. در حالی که اگر نوع رفتار با نزدیک ترین کسان گفته شود اثرگذاری بیشتری دارد. از این روست که وقتی صحبت از حضور آیت الله کاشانی در مراسم تاج گاری رضاشاه می شود خیلی ها تعجب می کنند. اما با تاریخ که نمی توان شوخی کرد و هر چه را دوست داشتیم بگوییم و هر چه را نپسندیدیم حذف کنیم.
۴- این جسد اگر هم واقعا جسد او باشد فراتر از یک جسد نیست و ارزش نمادین هم ندارد و بهتر از این امکان اطلاع رسانی و رفع ابهام وجود داشت و دارد. انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تنها محمدرضاشاه را برنینداخت. بلکه سلطنت را کنار زد و از این حیث بین جسد رضاشاه و ناصرالدین شاه تفاوتی نیست هر چند که آخرین پادشاه کلاسیک ایران به معنی واقعی کلمه ناصر الدین شاه بود وجانشینان او که در چارچوب مشروطه باید سلطنت می کردند با تصور سنتی از یک پادشاه کلاسیک تفاوت داشتند. بی سبب نیست که تا کلمه شاه را می شنویم همه به یاد ناصرالدین شاه قاجار می افتند نه پادشاهان دیگر و تصاویر او بر روی قوری و گلدان و قلیان همه جا هست.
این که سلطنت طلبان جنازه رضا شاه را عَلَم کنند هم طنز تاریخ است چون خود او هم سلطنت طلب نبود و از رسوم شاهان فاصله می گرفت. پادشاه را با تاج و حرمسرا و تشریفات می شناسیم و رضاشاه بیگانه با لباس های فاخر و بزم های شاهانه و تشریفات با کلمه مدرن «دیکتاتور» بهتر توصیف می شود. هواداران او هم دیکتاتور بودن او را انکار نمی کنند منتها می گویند در آن زمان چاره ای نبوده یا لازم بوده.
بنابر این اگر چه می گوییم رضاشاه اما ما را یاد شاهانی چون ناصرالدین شاه و شاه عباس نمی اندازد و دوست داشت مثل آتاتورک رییس جمهوری ایران باشد نه پادشاه و انتقال سلطنت به پسرش هم در وضعیت اضطراری و با برنامه ریزی دیگری و نه نقشۀ خود او صورت گرفت و اگر هم از فروغی قول گرفت که اعلام جمهوری نکند به خاطر اطمینان از سرنوشت فرزندش بود تا حالا که همراه بقیه از کشور خارج نمی شود گرفتار نشود.
۵- از نظام برآمده از انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران که سلسلۀ پهلوی را برانداخت نمی توان انتظار داشت نکات مثبت آن دوره را هم بازگوید اما می توان انتظار داشت که فضای نقد منصفانه را فراهم کند تا نسل جدید بداند نقد رضاشاه نه به خاطر پروژه های عمرانی و پاره ای خدمات اصلاحی و تأسیس نهاد هاست که به سبب استبداد سیاسی و نادیده گرفتن اصول انقلاب مشروطه و بازداشتن چهره های ملی چون مدرس و مصدق از ایفای نقش در پارلمان و سرکوب برخی قومیت ها و تمرکز گرایی افراطی است.
دربارۀ کودتای ۱۲۹۹ نیز یک روایت، نقش آفرینی اصلی سید ضیاء الدین طباطبایی با هماهنگی سفارت انگلیس در تهران و نه الزاما وزارت خارجه و بعد ترجیح رضاخان بر اوست و سوم شهریور ۱۳۲۰ نیز نشان داد ارتشی که آن همه به آن می بالید از یک مقاومت ساده هم عاجز بود و مایۀ شگفتی متفقین شد و هنوز کسانی در تهران در قید حیات هستند که به چشم دیده اند در شهریور ۱۳۲۰ سربازان گرسنه چگونه در خیابان ها آواره بودند و چه وضعیت تحقیر آمیزی داشت ارتش ایران.
بحث جسد بهانه ای برای طرح موضوعات تاریخی مختلف از این دست است و نباید به موضوعی امنیتی تبدیل شود حتی اگر واقعیت و اصالت نداشته باشد. زوایای متفاوت تاریخ معاصر ایران را باید به نسل جدید شناساند تا همۀ هوش و حواس خود را به رسانه های فارسی زبانی که اهداف دیگری را دنبال می کنند نسپارند.
قابل پیش بینی است که کسانی از سر پاره ای ناخرسندی ها یا تجربه سال های اخیر دیدگاه هم دلانه ای به عملکرد رضاشاه پیدا کرده باشند اما آیا نباید به این پرسش اندیشید که چرا وقتی از ایران رفت مردم شادمانی کردند؟
البته که ایران قبل از ۱۳۰۰ با ایران بعد از ۱۳۰۰ قابل قیاس نیست. قبل از نوشتن این یادداشت اتفاقا داشتم خاطرات مرحوم دکتر علی اکبر سیاسی رییس نامدار دانشگاه تهران در دوران استقلال این دانشگاه را می خواندم که هم با رضاشاه کار کرده و هم با محمدرضاشاه و نشریه وزین اطلاعات سیاسی - اقتصادی در شماره اخیر به چاپ رسانیده و بسیار هم خواندنی است و نشان می دهد ایران قبل از ۱۳۰۰ با ایران بعد از ۱۳۰۰ چه تفاوت های شگرفی دارد. اما همان قدر که به آب و نان نیاز داریم به هوا هم نیاز داریم. دیکتاتورها به تعبیر شاعری اکسیژن هوا را می مکند و کلمه خفقان به خاطر همین به کار می رود. وقتی اکسیژن کم می شود احساس خفگی به آدم دست می دهد.
از بس در کتاب های درسی در نقد رضاشاه تنها نوشته اند کشف حجاب کرد یا مدرس با او مخالف بود یا انگلیسی ها آوردندش و قس علی هذا نوعی موضع گیری در برخی به وجود آمده و در کامنت هایی که پای این مطلب گذاشته می شود هم احتمالا نمود می یابد.
در حالی که این نوشته قصد داشت توجه خوانندگان را به موضوعات تاریخییی چون نحوۀ حذف مهمترین نزدیکان رضاشاه معطوف کند. تصور کنید به جای منصور پدر یک چهره ملی نخست وزیر بود. او می فهمید وقتی هشدار میدهند کارشناسان آلمانی باید بروند یعنی چه و خبر را درست منتقل میکرد و ما را که در جنگ جهانگیر دوم نه سر پیاز بودیم و نه ته پیاز آن همه گرفتار نمیکرد و دست آخر چه کسی هم رضاشاه را و هم ایران را و هم سلطنت پهلوی را نجات داد؟ فروغی. بزرگ ترین خطای رضاشاه این بود که اطراف خود را از امثال فروغی و داور و تیمور تاش و نصرت الدوله فیروز خالی کرده و به دیگران میدان داده بود و بعد میدان را از آنان هم گرفت و گفت خود او کافی است.
کشف جسد پهلوی اول یا انتساب جنازه ای به او باید زمینه این پرسش را فراهم کند که چرا از آن دبدبه و کبکبه به تبعید افتاد؟ آبادی و آزادی می توانند قرین هم باشند.
این همان شاهنکته ای است که دکتر محمد مصدق هم به پدر گوشزد کرد و هم به پسر. چرا که هم خیر رضاشاه را میخواست و هم خیر محمدرضاشاه را ولی نه پدر دریافت و نه پسر و هر دو هم تاوان این نشنیدن را به سختترین شکل ممکن پرداختند. اندیشیدن به این نکات آیا بهتر از نفی جسد یا عَلم کردن آن نیست؟
نظر کاربران
روحت شاد
چرت و پرت نگو
اولاً این مزخرفاتی می نویسید یاد این باشید که تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره دوم یاد بگیر بگی رضا شاه کبیر پدر ایران نوین عقب مانده
دقیقا چه متن پر محتوایی...من هم نظرم اینه که مردم و جوانان آگاه کرد نه اینکه نفی کرد
روحش شاد با خدمات پایدارش .زمان در موردش قضاوت میکند .آن چیست که عیان است چه حاجت به بیان است
عالی است!!!!
روحش شاد
بخش هایی که در نقد رضاشاه بود رو اصلا دوست نداشتم. آقای نویسنده خراب کردی .گند زدی.
رضاشاه یه دونه بود ، یه دونه هست و یه دونه هم خواهد موند.
....
واقعا لذت بردم از این تحلیل
همه مشکلات حل شده فقط مانده مردم را به جسد گور به گور شده رضا خان مشغول کردن . برین دنبال بدبختیهای مردم .
ببند,بابا اگر,خیلی دوست داشتم امروز ی رضا شاه بود ببینم با امثال خاوری چ میکرد!!
درود بر رضا شاه مرد بزرگ روحش شاد پدر معمار ایران
بله از روسیه میترسید حق هم داشت چون روسیه همیشه ما رو تاراج کرده و الان هم همینطور. کثیفترین کشور دنیاست
حالا اینهمه داستان که با این مومیایی چه باید کرد .
اولا اگر نمی خواهید میتوانید این مومیایی را به مصر بدهید ما که به تاریخ علاقه نداریم چرا خودمان را درگیر ماجرای های بدون سود و از زندگی حال مردم خود غافل باشیم و به حاشیه بپردازیم .
واقع بین باشیم رضا شاه خدمات بزرگی به ایران کرد
اينكه اينشخص خدمات ارزنده اي به ايران وايراني كرد رو هيجكس نميتونه انكار كنه .روحش شاد يادش كرامي
ماعادت كرديم اول از همه چي مي ترسيم/راديو/تلويزيون/سينما/ويديو/ماهواره /اينترنت/تلگرام /جسد رضا شاه!!!
کسی چه میداند شاید این قضیه توش حکمتی باشه
گور پدر رضاخان خدا لعنتش کنه مردم اکنون هم مثل دوران او دنبال یه لقمه نون هستند تا گیر بیارند
خدا لعنتش کنه رضاخان هزاران انسان آزادی خواه ودمکراسی خواه را اعدام وتیرباران وزندانی کرد ومشروطه ومجلس را از بین برد واستبداد ودیکتاتوری را برقرار کرد وراه آهنی را که در دوره احمد شاه ودر مجلس بحث شده بود از شرق به غرب یعنی از هند به اروپا زده شود ومشکل اقتصادی را حل کند را تغییر داد وشمال جنوب کرد تا انگلیس بیشترین استفاده را بکندوفاتح جنگ جهانی شود
اخبار داغ به زودی فیلتر میشی تا دیگه اینقدر به سود لیبرال های غربی حرف نزنی
البته ضعف این نوشته این است که مهمترین خطای رضا شاه را حذف نزدیکان او میداند ونمیگوید شاید آدم افراد مثل تیمور تاش و بقیه خطایی کرده باشند که رفتند واینکه این رفتار در بعدها هم ادامه داشته و دارد مثلا الان چرا بنی صدر ،موسوی ،مرحوم رفسنجانی و خاتمی و احمدی هم هرکدام به نوعی دچار همین مساله شدند واز