صنعت فرش دستباف؛ صنعتی که زیر پا مانده است
«فرش بیجار، زیر تانک هم سالم میماند. فرش آهنین که میگویند همین است. یک فرش معمولی بیجار بیش از ۳۰۰ سال عمر میکند»، «پشتوانه مالی بانکهای امریکایی است»، «کاخها و کلیساهای اروپا را با فرش بیجار تزئین میکنند» و... اینها گوشهای از تعاریف بیجاریها و کارشناسان فرش از قالیهای زیبا و مقاوم این شهر است.
روزنامه ایران: «فرش بیجار، زیر تانک هم سالم میماند. فرش آهنین که میگویند همین است. یک فرش معمولی بیجار بیش از ۳۰۰ سال عمر میکند»، «پشتوانه مالی بانکهای امریکایی است»، «کاخها و کلیساهای اروپا را با فرش بیجار تزئین میکنند» و... اینها گوشهای از تعاریف بیجاریها و کارشناسان فرش از قالیهای زیبا و مقاوم این شهر است. بیجاریها برای اثبات ادعایشان از فرش معروف حسینیه مثال میآورند که ۱۳۰ سال قدمت دارد و جزو آثار ثبت شده ملی است. فرشی که زیبایی و استحکامش بیش از ایران در کشورهای اروپایی و امریکا شناخته شده است. اما حالا سالهاست که فشار تحریمها جایگاه آن را در بازارهای جهانی به هند و چین و افغانستان واگذار کرده است. کشورهایی که به تقلید از طرح و نقشه این فرش به نام «بیجار» لااقل سلیقه قشر متوسط بازارهای جهانی را تسخیر کردهاند. اما عاشقان فرش این شهرستان هنوز دست از کار نکشیدهاند و با همه محرومیتها تار و پود زندگی خود را به دار قالی گره زدهاند.
ایلمه بافی گروس
کارگاه ایلمه بافت گروس در دل محل تازه آباد بیجار کارگاهی با 19 زن فرشباف است. از سکوت حیاط میگذرم و با وارد شدن به محوطه صدای کوبیدن «دف آهنین» روی فرش و زمزمههای خفیف زنانه به گوش میرسد. در اتاق کوچک ورودی که نقش آشپزخانه را دارد صدای قل قل سماور و نفسهای دو کودک که روی زمین به خواب رفتهاند در هم آمیخته. کودکانی که هفت صبح با مادرانشان به کارگاه میآیند و تا غروب که کار به اتمام برسد در کارگاه میمانند. با سهراب جبارنیا صاحب کارگاه و مسعود سردارزاده کارشناس قالی در محوطه کارگاه قدم میزنیم و آنها با حوصله از سبک ویژه فرشبافی بیجار میگویند.
هر دو شیفته فرش بیجار هستند و وقتی از طرح نقشه و دوام قالی حرف میزنند نقش فرش بیجار را توی نینی چشمانشان میبینم. جبارنیا با موهای آشفته و ریتم هیجانی صحبتش، میگوید: «نخستین بار که ماهی گرفتم دوستم به من گفت دیگر نمیتوانی ماهیگیری نروی چون آن تکان قلاب موقع نوک زدن ماهی ذهنت را درگیر میکند حالا حکایت ما و قالی این شکلی است دیگر نمیشود دل کند.»
سردارزاده فرش بیجار را نماد فکر و عمل میداند و از تفاوت سبکهای فرشبافی در کردستان میگوید. او تفاوتها در نقش و بافت را حاصل تاریخ بیجار میداند و دلیل آهنین بودن آن را اینطور توضیح میدهد: «این فرش بر خلاف همه فرشها دو گره و دو پود است.» سهرابنیا ادامه حرفش را میگیرد و پای دار نشان میدهد که چطور چله را عقب و جلو میبرند و بافتنش چه زحمتی دارد. او ما را داخل آشپرخانه میبرد و میگوید: «اگر توانستید یک نفری این فرش شش متری را از زمین بلند کنید من همین فرش را به شما میدهم. اما همین فرش شش متری اگر برای هر شهر دیگری باشد براحتی میتوانید بلندش کنید.» برای امتحان دستانم را دور قالی حلقه میکنم اما هرچقدر زور میزنم مثل کشتیگیر بدبدنی که نمیشود در خاک فنی رویش اجرا کرد، به دستانم نمیچسبد.
طراحی خودآموخته
نسرین خدابندهلو متولد 65 طراح و نقشه کش فرش دست بافت است. زنی قد بلند با چشمانی که اصالت کردیش را میشود در آن دید. او آرام و خونسرد میان فرشبافان قدم میزند و طرحهایش را میبیند که روی دار نقش میبندند. او یک طراح خودآموخته است. بدون هیچ کلاس و آموزشی خلاقانه طرح میزند و جبارنیا بهصورت اتفاقی استعداد او را کشف کرده است. خدابندهلو که 3 سال است وارد طراحی قالی شده از داستان آشناییش با این هنر میگوید: «من و آقای جبارنیا در حسابداری کارخانه سیمان بیجار همکار بودیم. در ساعت بیکاری نقشی زدم و او کنجکاو پرسید این را از روی چه چیزی کشیدی؟
گفتم بداهه کشیدم. اول باور نکردند و گفتند شاید از حاشیه وورد و اکسل درآوردهام. گفتند میزت را عوض کن و پشت میز بدون رایانه بنشین. بعد خواستند طرح بزنم و در زوایای مختلف این کار را کردم. بعد با تعجب گفتند شما طراح فرش هستید ولی خودتان نمیدانید. توی اتاق یک پوشه آورد که پشتش نقطه چین بود و بعد طرحها را نقطه چین کردیم. بعد از این آزمونهای اولیه نخستین طرح را چند ماه بعد به اتمام رساندم و ده تخته از آن تولید کردیم.» خدابنده لو هنوز طرحهای آن روز را پشت برگه مرخصی کارخانه و پوشههای نقطه چین را نشانمان میدهد. او حالا درگیر این کار شده و مثل جبارنیا آن تکان قلاب تمام ذهنش را پر کرده: «اگر هم بخواهم دیگر نمیتوانم این کار را رها کنم چون چندین نفر با طرحهای من امرار معاش میکنند.»
دیوارهای بلند
دیوار اتاق کوچک مدیریت در حیاط کارگاه پر از طرحهای گل و ماهی شکلهای هندسی است. روی میز طراحی خدابندهلو کاغذهای شطرنجی و رنگهای مختلف در قوطیهای کوچکی چیده شده. جبارنیا از کار و مشکلات میگوید: «74 تخته فرش غیر متمرکز داریم. هرجا گفتند یک بافنده خوب هست ما رفتیم سراغش. از نایسر سنندج تا هزارکانیان دیواندره و... ماشین ما داغان شد از بس این ور آن ور رفتیم. راستش را بخواهید فقط یکی عشق و علاقه بیش از حد نسبت به این کار است که ماندهایم و یکی هم خدمت به بافندههاست که ماهی 600 تومن حقوق میگیرند.» او مشکل اصلی کم رونقی فرش دستباف در کشور را نبود فرهنگ استفاده از قالی میداند و وقتی میپرسم شاید همه مردم پول خرید قالی به این قیمت را نداشته باشند، جواب میدهد: «شما هر خانهای که بروید پر از کارهای چوبی است از مبلمان تا کف خانه. برای همه اینها هم درخت قطع میشود.
ما حاضریم این همه درخت قطع بشود و این همه پول خرج کنیم اما قالی دستباف نخریم. فرشی که هر روز زیباتر میشود و حتی بعد از مرگ ما هم زنده میماند و باز زیباتر میشود. ما وقتی روی فرش ماشینی جارو میکشیم مواد اکریلیکی بلند میشود و میرود توی ریهمان و تمام اینها میشود سم و سرطان ولی باز حاضر نیستیم از فرش دستباف داخل استفاده کنیم. همین موضوع کوچک باعث میشود که فرشباف ماهی 600 تومان بهخانه ببرد.
مشکل دیگر هم تبلیغاتی است که در بازارهای جهانی علیه فروشندههای ایرانی میکنند. بحث جدی دیگر هم تحریمهاست که ضربه خود را زد و باعث شد مشتریهای عمده فروش ما که اروپاییها و امریکاییها بودند از بازار ما دور شوند.» سردارزاده اضافه میکند: «در واقع بافندگان ما یک جور جهاد میکنند.» سردارزاده تنها راه نجات فرش بیجار را سرمایهگذاری فکری و اقتصادی میداند. او از روزهایی در سالهای 70 تا 74 میگوید که بهترین روزهای فروش جهانی فرش ایران بود: «آن سالها ما روزی 140 تخته فرش میفروختیم ولی الان در سال 80 تخته هم نمیفروشیم!»
کارگاه « یارمجه»
کارگاه فرش بافی هادی ساعی در یارمجه بیجار، سوله بزرگی است با زنانی که در سکوت مشغول بافتن هستند. ساعی در کارگاه نیست اما سردارزاده او را از قدمای فرش بیجار معرفی میکند که ظرف ۲۰سال گذشته با طرحها و نقشهای جدید تحولی در این صنعت ایجاد کرده است. شغلی که از پدربزرگ به نوه خاندان ساعی رسیده. زنهای فرشباف هر ۳ نفر روی یک دار کار میکنند. در مجموع ۱۹ نفر هستند. آنها هم مثل کارگاه قبلی از هفت صبح تا هفت شب کار میکنند و هر چقدر بیشتر ببافند پول بیشتری میگیرند. زنان اینجا اما برخلاف کارگاه قبلی درددل زیاد دارند. اگرچه همه به خاطر کار از ساعی تشکر میکنند.
زنان با حضور ما دست از بافتن میکشند و باهم از مشکلات کار میگویند؛ از خستگی، از نبود بیمه، از بیماریهایی که به خاطر کار گرفتهاند... زنی میگوید: «از بچگی فرش میبافم اما واقعاً پول کمی درمیآوریم. بازهم خدا را شکر که میتوانیم مایحتاج خانه را از اینجا دربیاوریم. راستش را بخواهی برای بچههایم میبافم. یکی دانشجو است و آن یکی پول تو جیبی میخواهد. باور کن از بس بافتهام دیگر همه بدنم کج وکوله شده.» انگشتان کج و معوجش را بالا میآورد تا نشانم دهد فرشبافی با بدن چه میکند. از درد پشتش میگوید و اینکه به خاطر بیکاری همسرش مجبور است ادامه دهد: «کار نکنیم چکار کنیم، برویم گدایی؟ صدقه مردم را بخوریم؟»
زن دیگری با صدای بلند میگوید: «از بیمه ما بنویس! بگو چرا با این همه سال کار ما را بیمه نمیکنند. اینجا فقط سه چهار نفر بیمه هستند. چرا دولت فکری به حال ما نمیکند؟ به خدا از مچ دست تا ستون فقرات همه ما کج شده و از درد تا صبح نمیخوابیم. میگویند وام به ما اختصاص دادهاند اما صد تا ضامن و چک و سفته میخواهد. از کجا بیاوریم؟ اینجا همه کار میکنیم؛ آقای ساعی از پولش مایه میگذارد ما از جانمان، ولی برای هیچکس سودی نمیبرد. خواهش میکنم صدای ما را به گوش دولت برسانید. در این شهر هیچ کاری پیدا نمیشود. همه کار میکنیم که فقط زنده بمانیم.»
روزهای خوب و شاد این زنان وقتی است که فرش تمام میشود. آنها «سرتونانه» که آوازی برای اتمام فرشبافی است میخوانند، آب قند به محل برش فرش میزنند و دور هم ناهار میخورند. جشنی کوچک و خودمانی برای تسکین دردها.
رنگهایی که بیرنگ شدهاند
شهرک صنعتی بیجار با ساختمانهایی نیمه متروک و سگهای ولگردش هیچ نشانی از رونق ندارد. کارگاه رنگرزی گیاهی طیب محمدی یکی از سولههای بزرگ این شهرک است که نشانی از کار و زندگی میشود در آن دید. طیب محمدی از تولیدکنندههای فرش بیجار است و کار رنگرزی را برای کارگاهها و قالیهایی که خودشان تولید میکنند انجام میدهد. کارگاه پر از رنگ و خامه است. دیگهای بزرگ پر از رنگهای سبز و آبی و قرمز که از پوست گردو و اسپرک و پوست انار تولید شده آماده رنگ دادن به خامههای نخ هستند. خامههایی از پشم گوسفند که هر کدام با فرمول خاصی و در زمانی معین رنگ میگیرند.
محمدی هم مثل همه از وضعیت فرشبافی ناامید است. او میگوید: «وقتی فرش صادر نشود سودی ندارد. مخصوصاً فرش بیجار که مشتری خارجیاش بیشتر است و کمتر مصرف داخلی دارد. سال پیش ۲میلیارد خرج کردیم ولی ۱۴ درصد استفاده هم نبردیم؛ کمتر از سود بانکی. تازه اگر هزینه خودمان را هم کم کنیم میشود ۱۰درصد. واقعاً صفر است. متأسفانه داخل کشور این فرش را نمیشناسند و صادرات هم که نباشد وضعیت اسفناک میشود. امسال مجبور شدیم دار قالیها را کم کنیم. واقعاً فرآیند تولید فرش سنگین است ولی درآمدی ندارد. دولت اگر حمایت کند و وام کم بهره بدهد شاید وضع فرق کند. الان ۵۰ میلیون وام میدهند ولی دو سال دوندگی دارد. آنقدر سخت و فرسایشی است که خیلیها بیخیال میشوند.»
شهر بیجار مثل همه روزهای سال خلوت است. تنها چند پیرمرد در راسته بازار دیده میشوند. کارگاه رنگرزی مرتضی نوری پر از طرح و نقشههای قدیمی فرش، یکی از مغازههای راسته بازار است. مهدی ولایتی که ما را به آنجا میبرد از نوری میخواهد از طرحها عکس بگیرد تا لااقل این طرحهای قدیمی و زیبا جایی ثبت شوند. نوری قد بلند و تقریباً ۵۰ ساله از پشت دخل بیرون میآید و مثل همه بیجاریها خوش رو و گرم سلام و علیک میکند. اما زمان کمی تا تغییر حالش فاصله است دقیقاً وقتی از وضعیت کار میپرسم چشمانش غمگین میشود و با صدای آرامی شروع به صحبت میکند. حرفهایی که هر روز در گعدههای عشاق قالی بیجار سالهاست تکرار میشود: «از سال ۷۶ بازار خوابید. دیگر کسی برای خرید نمیآید. در کار فرش کسی حمایت نمیشود و همه دلسرد شدهاند. پدر و پدربزرگم هم در این کار بودند اما آن روزها کجا و امروز کجا. ۱۱ رنگرز بودیم ولی بیشترشان جمع کردند. ما هم به سختی کار میکنیم.»
ملاقات با فرش حسینیه
سردارزاده را دوباره در مغازه فرش فروشی آقای مردای در مجتمع اریکه میبینیم. قرار است انواع نقش و طرحها را به ما نشان دهد اما نمیتواند بازهم از مشکلات نگوید. با صدای بلند و آمرانهای حرف میزند و انگشت اتهام را به سمت سیاستمداران نشانه میرود: «توجه نمیکنند که این صنعت را قشر طبقه سه به پایین کشور پیش میبرند و این کسادی بازار چه بر سر آنها آورده و میآورد. آنها به این فکر نمیکنند که اگر این صنعت را به حال خود بگذارند این مردم بیکار به شهرهای حاشیه تهران مهاجرت میکنند و مشکل دیگری برای کشور میشوند. امروز بهدلیل همین مشکلات شهرستانی که باید ۵۰۰ هزار جمعیت داشته باشد ۸۷ هزار نفری است.»
به سمت حسینیه میرویم و در راه سردارزاده از انواع طرحهای فرش بیجار میگوید. طرحهایی که از دل طبیعت بیجار و تاریخ دور و دراز آن بیرون آمده. نقش ماهی، دارگل، مستوفی، ایلخان، شکارگاه، شاه عباسی و...
فرش و کنارههایش روی سکویی چوبی در انتهای حسینیه دراز کشیدهاند. طرحی که ۱۳۰ سال پیش علیرضاخان امیرتومان والی بیجار گروس با طرحی از خودش سفارش بافتش را داد و حالا بعد از یک قرن هنوز پر از رنگ و سرزنده مانده. انگار نه انگار سالها زیر دست و پای هزاران نفری بوده که در حسینیه عزاداری کردهاند و جشن گرفتهاند. فرش بیجار با تمام زیبایی و درخششی که در کاخهای اروپایی دارد امروز نتوانسته گرهی از مشکلات مردم این شهر را باز کند.
نیم نگاه
سردارزاده، کارشناس فرش: روزی ۱۴۰ تخته فرش میفروختیم ولی الان در سال ۸۰ تخته هم نمیفروشیم. اگر این صنعت را به حال خود بگذارند این مردم بیکار به شهرهای حاشیه تهران مهاجرت میکنند و مشکل دیگری برای کشور میشوند. امروز به دلیل همین مشکلات شهرستانی که باید ۵۰۰ هزار جمعیت داشت ۸۷ هزار نفری است.
یک بافنده: «از بچگی فرش میبافم اما واقعاً پول کمی در میآوریم. بازهم خدا را شکر که میتوانیم مایحتاج خانه را از اینجا در بیاوریم. راستش را بخواهی برای بچههایم میبافم. یکی دانشجو است و آن یکی پول تو جیبی میخواهد. باور کن از بس بافتهام دیگر همه بدنم کج وکوله شده.» انگشتان کج و معوجش را بالا میآورد تا نشانم دهد فرشبافی با بدن چه میکند
ارسال نظر