اصغر یوسفی نژاد؛ مردی که با «خانه» درخشید
مازیار وکیلی در رویداد ۲۴ نوشت: شاید تا پیش از آغاز سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر کمتر کسی فکر میکرد پدیده جشنواره سی و پنجم فیلمی به ظاهر ساده و معمولی باشد بنام خانه. فیلمی به زبان ترکی که اکثر دقایق آن در خانهای قدیمی میگذرد و درباره مرگ پیرمردی است که ظاهراً به دلایل کاملاً پزشکی فوت کرده است. اما اصل ماجرا چیز دیگری است.
مازیار وکیلی در رویداد ۲۴ نوشت: شاید تا پیش از آغاز سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر کمتر کسی فکر میکرد پدیده جشنواره سی و پنجم فیلمی به ظاهر ساده و معمولی باشد بنام خانه. فیلمی به زبان ترکی که اکثر دقایق آن در خانهای قدیمی میگذرد و درباره مرگ پیرمردی است که ظاهراً به دلایل کاملاً پزشکی فوت کرده است. اما اصل ماجرا چیز دیگری است.
یوسفینژاد با اینکه سابقه چندانی در زمینه کارگردانی ندارد اما سالها به عنوان یک مطبوعاتی با مجله فیلم همکاری داشته است. یوسفینژاد دانشآموخته رشته کارگردانی از دانشگاه صدا و سیما هم هست. ساخت یک فیلم فراموششده تمام سابقه کارگردان فیلم خانه است. روی کاغذ یوسفینژاد سابقه چندانی ندارد، اما او با خانه نشان داد که چقدر کارگردان متبحر و توانایی است و چکونه میتواند با قدرت تمام یک موضوع به ظاهر ساده را بدل به درامی پیچیده و جذاب کند. پیرمردی مرده است و جنازه او داخل خانه مانده که دخترش از راه میرسد و با شیون و زاری فراوان کنار جسد پدر بیقراری میکند. دختر چرا انقدر بیقرار است؟
این اولین سوالی است که تماشاگر هنگام تماشای فیلم از خودش میپرسد. مشخص است پشت این بیقراری سایه -دختر پیرمرد مرده- خبرهایی هست. ظاهراً این اشکها به خاطر فوت پدری مهربان و دلسوز است. اما اینطور نیست، نه پیرمرد متوفی آدم با محبتی بوده و نه این دختر در ابراز احساساتش صادق به نظر میرسد. پشت این فضا و در گوشه و کنار این خانه راز و رمزی نهفته است که تماشاگر را به شدت درگیر میکند. پیرمرد وصیت عجیبی انجام داده، او وصیت کرده جنازهاش پس از فوت در اختیار دانشگاه علوم پزشکی برای تشریح قرار بگیرد. وصیت عجیبی است. این دومین معمای فیلم است که به نظر میرسد با معمای اول فیلم یعنی بیقراریهای سایه ارتباط مستقیم دارد.
سایه با این وصیت به شدت مخالفت میکند. با نماینده دانشگاه درگیر میشود و اجازه نمیدهد نماینده دانشگاه جنازه را ببرد. هر چه هست، علت مخالفتها و بیقراریهای سایه را باید در گذشته جست و جو کرد. گذشتهای که به شدت پر تلاطم بوده و نقاط ابهام فراوانی دارد. خانه از اینجا بدل میشود به فیلمی معمایی و پُر تعلیق که تعلیقش به جای آنکه نمود بیرونی داشته باشد یک تعلیق درونی است. تماشاگر تا لحظات آخر کنجکاو و منتظر این است که ببیند سایه، این دختر جذاب و مرموز برای چه انقدر بیقرار است. خانه فیلم سایه است. این سایه است که بر تمام شخصیتهای حاضر در خانه پدری تسلط دارد. اوست که تعیین میکند چه اتفاقی بیاُفتد یا نیفتد. نام جالبی هم دارد این دختر پرجوش و خروش؛ سایه. دختری که سالها نبوده و با پدر اختلاف داشته حالا برگشته و چنین بیقرار و پرجوش و خروش برای پدر زاری میکند.
این ظاهر قضیه است، سایه بوده، همیشه بوده. این را مجید حدس میزند، اما پی ماجرا را نمیگیرد. شاید چون عاشق سایه است. سایه در زمانی که پدر فراموشی گرفته به سراغش میآمده همراه شوهرش به دیدن پدر میآمده، مثل سایهای که نشانی از خود به جای نمیگذارد. پس او حضور داشته، منتها حضورش به شکلی نبوده که دیگران آن را احساس کنند. پس این نام برازنده اوست. دختری که همچون شبح در زندگی پدر حاضر بوده و از او انتقام گرفته باید هم اسمش سایه باشد. از طرف دیگر سایه نماد گذشته است. گذشتهای پر ابهام و تلخ. او تنها نشانه و در واقع سایهای از گذشتهای مرموز است. او تنها رد و نشان زمانی دور است. پس باید هم نامش سایه باشد. سایه با پدر چه کرده حاصلش چنین وصیتنامه عجیبی شده است؟
برای فهمیدن این راز و حل شدن این معما باید تا پایان فیلم صبر کنیم. پیرمرد کم هوش و حواس انگار متوجه شده حضور این دختر در زندگیاش دلیلی دارد. هر چه هست محبت پدر و فرزندی در کار نیست. سایه آمده تا از پدر انتقام بگیرد و پیرمرد این را خوب فهمیده. به همین خاطر اصرار داشته است که جنازهاش را به دانشگاه بسپارند. سایه اصرار میکند، نیش و کنایه میزند، تلخی و درشتی میکند و انقدر ماجرا را کش میدهد تا شوهرش از راه برسد. سایه نمیخواهد این جنازه جابهجا شود. او از چیزی ترسیده، ترسیده رازی افشا شود. ترسیده نقاط مبهمی روشن شود که زندگی او را زیر و رو کند.
برای همین انقدر دعوا میکند و جنجال راه میاندازد که بردن جنازه به تعویق بیاُفتد. بیشتر از همه از مجید سادهدل سوءاستفاده میکند که زمانی عاشق سایه بوده و سایه تازه این را همین امروز کنار جنازه پدر متوجه شده. سایه خیلی پیچیدهتر، مرموزتر و بیرحمتر از این حرفهاست که حواسش به چنین مسائلی باشد. برای او رسیدن به هدف از همه چیز مهمتر است و او برای رسیدن به هدف هرکاری میکند. از پدر انتقام میگیرد، عاشق قدیمی را مچل میکند و گریه و زاری بیخودی راه میاندازد. شوهر از راه میرسد. زمان برملا شدن رازهاست. سایه با همدستی شوهر، پدر را مسموم کرده. با برملا شدن این راز دلیل اصرار پیرمرد برای چنین وصیت عجیبی را میفهمیم. او این دختر را خوب میشناخته. میدانسته یک شیطان تمام عیار است. برای همین آن وصیت عجیب را انجام داده تا شاید با تشریح پیکر بیجانش پرده از راز دختر شیطانصفتش بردارد.
خانه چنین فیلمی است. عجیب، چندلایه و جذاب. مثل یک درام پلیسی کمنقص است. ذره ذره جلو میرود و با حوصله رازها را افشا میکند، تا به لحظه پایانی و حرف آخر برسد. زبان ترکی به کار ملموس شدن فیلم آمده و آن را از نمونههای مشابه متمایز کرده. میزانسها و دکوپاژهای یوسفینژاد حرف ندارد. عالی صحنههای شلوغ را با حضور نابازیگران مدیریت کرده است. آن عمق و چندلایگی فیلمنامه را به اجرا آورده و خیلی خوب دانسته برای هرچه پیچیده کردن فیلم باید اجرا ظاهری ساده داشته باشد. خانه در ظاهر فیلمی ساده و معمولی است.
اما این ظاهر ساده برای به چالش کشیدن تماشاگر است. خانه فیلمی است برای تماشاگران باهوش. تماشاگرانی که خوب میبینند و خوب توجه میکنند. خانه پشت آن ظاهر ساده، باطن پیچیدهای را پنهان کرده است. یوسفینژاد جواهر کوچکی ساخته که با هر بار تماشای آن متوجه ارزشهایش میشویم. با ساخت خانه یوسفینژاد راه صدساله را یک شبه میپیماید و با این فیلم کوچک و درخشان بدل به یکی از مهمترین چهرههای سینمای ایران در سال نود و شش میشود.
ارسال نظر