الزامات حل مساله آب در ایران
هادي خانيكي در روزنامه اعتماد نوشت: تصور حل مساله آب در ايران يا هر جامعه ديگر فارغ از الزامات اجتماعي آن ناممكن است. بحران آب را نميتوان در موقعيتهايي كه جامعه با تهديدهايي نظير زوال همبستگي اجتماعي، كاهش سرمايه اجتماعي و ضعف و ناتواني در گفتوگوي اجتماعي است، صرفا به اتكاي راهحلهاي اقليمي و زيستمحيطي حل كرد.
هادي خانيكي در روزنامه اعتماد نوشت: تصور حل مساله آب در ايران يا هر جامعه ديگر فارغ از الزامات اجتماعي آن ناممكن است. بحران آب را نميتوان در موقعيتهايي كه جامعه با تهديدهايي نظير زوال همبستگي اجتماعي، كاهش سرمايه اجتماعي و ضعف و ناتواني در گفتوگوي اجتماعي است، صرفا به اتكاي راهحلهاي اقليمي و زيستمحيطي حل كرد.
راهحل مساله آب درگير شدن ذهني جامعه با آن و جلب مشاركت عموم نخبگان و شهروندان در فرآيندهاي حل مساله است. بهگونهاي كه مساله آب تنها به منزله يك مساله دولتي، منطقهاي، فني، مصرفي يا سازهاي نباشد. پرداختن صرفا تخصصي به مساله آب در شرايط غفلت از زمينهها و ابعاد اجتماعي آن هزينههاي اجتماعي هرگونه اقدام رسمي را بالا ميبرد. امروز بيش از هر چيز براي حل مساله اقتصادي و فني آب ضرورت دارد كه به جنبههاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن توجه شود. برجسته شدن مسائل قومي و محلي در حوزه آب و پررنگ بودن نقش مساله آب در اعتراضها و ناآراميهاي زمستان ٩٦ شاهد اين مدعاست.
به اين اعتبار ميتوان گفت پيشنياز حل مساله آب اهتمام به زمينههاي اجتماعي آن است و اين مساله است كه در حوزه ارتباطات بهطور عام و رسانهها بهطور خاص هم درخور تامل است. بهويژه آنكه وقتي بحران مساله آب در كشور مطرح شد هم نوعي سرگشتگي در توصيف و تبيين مساله و هم گونههايي از ابهام و سردرگمي در ارايه راهحل بهچشم ميخورد. بسياري از رسانههاي كشور در ابتدا مساله آب را در حد مديريت مصرف آب شهري طرح ميكردند، سپس به سمت سدسازي رفتند و آن را علت بحران آب ميدانستند، بعد سراغ كشاورزي رفتند و كشاورزي را عامل اصلي دانستند و شعار تعطيل كردن بخشي از كشاورزي را سر دادند. اين نوع برخورد رسانهها نشانه عميق نبودن برخي از آنها در مسائل و ايجاد افتراق در جامعه است.
كارشكنيهاي رسانهاي يا اتكا به نشر ضعفهاي جريان حاكم توسط جريان رقيب، سرمايه اجتماعي براي ايجاد يك عزم ملي را كم ميكند. انداختن گناه بيتوجهي به آب بر دوش گروهي خاص مثل دولت، جامعه، شهر، روستا، متخصصان، عامه و... نيز سياست درستي براي جلب مشاركت نبوده است. وقتي قشري در موضع قرار گيرد وارد گفتوگو نميشود. بنابراين نتيجه همراه نشدن همه ذينفعان آب براي گفتوگو بر سر آب را اين فضاي دوقطبي بودن رسانه خواهد داد.
بايد توجه داشت كه اگر جامعه از مساله واقعي و كلان آب آگاه نباشد، پتانسيل رجوع جامعه به سمت موضوعات مناقشه برانگيز آبي بالاتر ميرود. بنابراين بايد از رسانهها به عنوان زمينهساز فضاي گفتوگو استفاده شود، نه اينكه خواسته شود رسانهها به تبليغات رسمي دستگاهها و دولت بپردازند و تصميمات ابلاغ شده را به صورت تزريقي اعمال كنند تا جامعه اقناع شود. از اين رو، نياز است كه عرصه عمومي گسترش يابد، صداهاي ناشنيده، به گوش رسد و مشاركت همگاني ميسر شود. خيلي از افراد يا نهادها در حوزه آب هستند كه حرفي براي گفتن دارند اما ميگويند گوش شنوايي وجود ندارد؛ لازم است نظارهگرهاي حوزه رسانه، به مشاركتكنندهها تبديل شوند.
استفاده از رسانههاي اجتماعي يا كمپينها نيز بسيار مهم است كه بايد در سياستگذاري رسانهاي ديده شود. همچنين بايد به نقش رسانههاي محلي توجه ويژه داشت. نشريههاي محلي در جلب مشاركت ميتوانند نقش مهمي ايفا كنند. نقش رسانهها در اين مشاركت عمومي نقش «تسهيلگري» است چرا كه آحاد جامعه بايد به حلكنندگان مساله آب تبديل شوند و در اين مسير تسهيلگر باشند و نه حلكننده.
دغدغه كاهش آب مانند بسياري از دغدغههاي ديگر نشان ميدهد كه ما در جامعهاي در مخاطره و ريسك هستيم. چنين جامعهاي از طرفي ميتواند براي رهايي خود با جلب مشاركت ديگران راهي بيابد و از طرف ديگر ممكن است به سمت نابودي و خطرات بيشتر حركت كند. اما اگر به گونهاي باشد كه همه با هم ببينيم، دولت خود را بالاتر از جامعه نپندارد، به راهحلهاي فوري و نمايشي از بالا به پايين توجه نكند و به حرفهاي خرد و كوچكي كه توسط نهادهاي مدني و نخبگان و شبكههاي اجتماعي زده ميشود بها دهد ميتوان اين خطر را به يك فرصت تبديل كرد. در ادبيات سياسي يك جمله تجربه شده معروف داريم: ضربهاي كه ما را نابود نكند، باعث رشد ما خواهد شد. اگر گفتوگو، مشاركت، نهادهاي مدني و شبكههاي اجتماعي ديده شوند و عزم ملي با مشاركت همگان براي مساله آب شكل بگيرد، اين تجربه براي ما نيز صادق خواهد بود.
ارسال نظر