نقشه راه؛ بازسازی انسجام اجتماعی در ایران
روزنامه شهروند نوشت: اتفاقات ديماه امسال، آنقدر غيرمنتظره نبود كه موجب شوكهشدن شود، ولي به علت ويژگي کلي آن و نوع خاصي از رفتار جمعي كه در گذشته كمتر ديده شده بود، توجه ناظران عمومي را به خود جلب كرد. نخستين پرسش اين بود كه چه عواملي موجب شكلگيري اين اتفاقات شده است.
روزنامه شهروند نوشت: اتفاقات ديماه امسال، آنقدر غيرمنتظره نبود كه موجب شوكهشدن شود، ولي به علت ويژگي کلي آن و نوع خاصي از رفتار جمعي كه در گذشته كمتر ديده شده بود، توجه ناظران عمومي را به خود جلب كرد. نخستين پرسش اين بود كه چه عواملي موجب شكلگيري اين اتفاقات شده است.
پاسخ دقيق به اين پرسش را نميتوان بلافاصله پس از رويداد ارايه كرد. اين پاسخ يا بايد پيش از حادثه داده ميشد و به تعبيري پاسخ بايد به سوال مقدری ميبود كه پيش از اين درباره ثبات اجتماعي و احتمال چنين رخدادهايي داده ميشد، يا آنكه بايد سالها بگذرد تا با نگاه به گذشته بتوان علل ايجادكننده اين حوادث را دستهبندي و تحليل كرد. گفتوگوي امروز «شهروند» با محسن گودرزي از نوع پاسخ نوع اول است، چرا كه اين تحليل مبتني بر مطالعهاي است كه از سالها پيش آغاز و نتايج نهايي آن نيز پيش از اعتراضات اخیر تدوين و ارايه شده است. درواقع اين تحليل زمينههاي عمده و روندي در شكلگيري اين اعتراضات را توضيح ميدهد، در حالي كه ذهنيتهاي ساده در پي علل و عوامل جزيي و اتفاقاتي هستند كه بيواسطه موجب اين اعتراضات شده است.
شايد اين گفتوگو و مقاله اصلي ايشان طولاني باشد، ولي فراموش نكنيم كه كوتاه كردن يا به قول معروف كپسولی يا ساندويچي كردن انديشه و تحليل ميتواند خطرناك باشد و خوانندگان را دچار سادگي ذهن و تحليل کند. از اينرو، اگر در پي رسيدن به تحليلي از وضعيت جامعه خودمان هستيم، بهناچار بايد صبر و حوصله پيشه كنيم و اجازه ندهيم با افكار بستهبنديشده و زودهضم، باورهاي خودمان را به دست امواج خطرناك اجتماعي بسپاريم. در جامعه ما كساني هستند كه براي پذيرش و باور به وجود «درهاي باغ سبز» خيالي استعداد شگرفي دارند. آنان به همان اندازه كه بياعتماد به ديگران و حكومت هستند، آمادگي عجيبي دارند كه خيلي زود و در بالاترين سطوح به كساني و افكاري اعتماد كنند كه شايسته آن نيستند و در نتيجه خود را به دست برنامهها و خيالات كساني ميسپارند كه فقط پس از رسيدن به آن باغهاي وعده داده شده، متوجه عمق فاجعه و ماجرا ميشوند.
جامعه ايران دچار بحرانهاي مهمي شده است، ولي عبور از اين بحرانها را نميتوان به عوامل و اقدامات سادهانگارانهاي تقليل داد؛ براي مثال تغيير برخي افراد يا تغيير برخي از نهادها هيچگاه نميتواند چنين مشكلاتي را حل كند كه چهبسا گره حل را كورتر هم خواهد كرد. اگر گمان كنيم كه راهحلهاي اين مشكلات بسيار ساده و دم دست است، در اينصورت بايد گفت كه هيچگاه به حل مشكل فايق نخواهيم آمد، سهل است كه آنها را پيچيدهتر خواهيم كرد. ما بايد ميان چند عامل توازن برقرار كنيم. نخست اينكه بپذيريم مشكلات ايران به دليل انباشتهاي تاريخي و نيز به علت درگير شدن در حوزههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بسيار عميق و گسترش يافته است. دوم اينكه با وجود اين، ميتوانيم و ميبايد اين مشكلات را حل كنيم. اين توان را در ظرفيت مردم و تمدن ايراني ميبينيم. سوم اينكه اين راه نيازمند انسجام عمومي و اعتماد و توافق درباره مسائل ملي و عمومي كشور است. هيچ راه ميانبر و كوتاهي براي عبور از اين وضع نداريم.
هر دو دسته از شاخصهاي عيني جامعه و ذهني مردم در وضعيت خطيري هستند. شاخصهاي عيني شامل وضع اقتصادي، تورم، بيكاري، سرمايهگذاري، وضعيت رسانهها، آسيبهاي اجتماعي، متغيرهاي زيستمحيطي چون آب و هوا و... و نيز زندگي شهري، هيچكدام روند رو به بهبودي را نشان نميدهند. ولي شايد شاخصهاي ذهني، يعني ارزيابي ما از وضعيت عمومي جامعه بدبينانهتر از واقعيت و شاخصهاي عيني باشد و اين نيز محصول عوامل گوناگوني ازجمله نارسايي و ناكارآمدي رسانههاي رسمي و عمومي و بهطور مشخص صداوسيماست كه با ضعف خود، جا را براي رسانههاي غيررسمي باز كرده و در آنجا نيز جز تشديد بدبيني، كاركرد ديگري متصور نيست. بنابراين نخستين گامها براي خروج از اين وضعيت، كوشش براي متناسب کردن و بهبود نسبی ارزيابي ذهني جامعه و نزديك كردن نيروها به يكديگر و از همه مهمتر ايجاد حدي از امید به آينده است.
اميدي كه واهي نباشد بلكه مبتني بر واقعيات به نسبت قابل قبول باشد. مردم و جامعه بايد حس كنند كه دوران از هم گسيختگيها گذشته است و قرار نيست يك گروه ديگر حذف شود. همه ما اعم از هر گروه فرهنگی و قومی جزو يك ملت و يك جامعه هستيم و تفاوتهاي ما نهتنها نافي اتحاد و همبستگي ما با يكديگر نيست، بلكه اين تفاوتها به نحوي نشاندهنده اجزاي يك پيكر است كه در عين متفاوت بودن، مكمل يكديگرند. گوش، چشم و دست با يكديگر تفاوتهاي بزرگي دارند و چهبسا هيچ تشابهي ندارند، ولي هر سه آنها در كنار يكديگر مفهومي به نام جسم انسان را تكميل و داراي توان ميكنند. آنها اجزاي يك بدن هستند و بدون يكديگر هيچ ارزشي ندارند. ما بايد جسم دارای روح پویا و زنده تمدن و جامعه ايراني را به رخ بكشيم و نشان دهيم براي همه اجزاي اين جسم و روح ارزش يكسان قايل هستيم و آنها را شرط ضروري بقاي اين جسم ميدانيم. انسجام به معناي دقيق كلمه يعني همين.
نظر کاربران
ایران به تغییرات بنیادین نیاز دارد. که هیچکدامشان در این سیستم امکان پذیر نیست
مدیران دانا= کشور توانا