راز جنایت هولناک پیرزن فقیر در سرقت کپسول گاز
روزنامه قانون نوشت: پاييز سال ۷۵ تماسی با ادارهمان گرفته شد که زن جوانی بهدليل اختلاف شدید با شوهرش دست به خودسوزی زده است. همراه با چند تن از همکارانم برای بررسی ماجرا به نشانی اعلام شده رفتیم. داخل خانه بهطور كامل آتش گرفته و چیز زیادی از وسایل آن به جا نمانده بود. گوشهای از اتاق پذیرایی جسدی روی زمین افتاده بود که به دلیل سوختگی شدید به هیچ وجه قابل شناسایی نبود.
با توجه به شواهدی که وجود داشت و تحقیقاتی که صورت گرفت، متوفی به نام «پروین» چند ماهی با همسرش اختلاف داشته و چندین بار مدعی شده بود که دست به خودکشی خواهد زد.
در ادامه با توجه به اینکه به هیچ وجه جسد قابل شناسایی نبود و خانواده متوفی ادعا کردند كه آن متعلق به پروین است، جسد با مجوز پزشکی قانونی به خاک سپرده شد.
برای بررسیهای بیشتر از علت خودسوزی متوفی که دو دختر نيز داشت، از شوهر و خانوادهاش تحقیق کردم. شوهر پروین پسرعمویش بود و در تحقیقات بيان کرد که عاشق همسرش بوده و زندگیشان تا سال پیش بسیار عادی و بدون هیچ مشکلی پيش ميرفته ولی از چند ماه پیش پروین به دلايل مختلف بهانهگیری و چندین بار خانه را ترک کردهبود.
در این بین پروین چندین بار حتی حرف طلاق را به میان آورده و یک ماه پیش با پا درمیانی ریش سفیدان فامیل به خانهاش برگشته بود. تحقیقات نشان میداد شوهر پروین مرد آرامی است و همسایهها و حتی خانواده پروین اطمینان داشتند که وی مقصر ماجرا نیست.
شوهر پروین در بازجویی گفت که سرکارش بوده و همسرش به او زنگ زده و گفته بچهها را نزد همسایهشان گذاشته و میخواهد برای همیشه به زندگیاش پایان دهد و وقتی او خود را به خانه رسانده که کار از کار گذشته بود. با توجه به خودسوزی و بهدست نیامدن هیچ سرنخی که نشان بدهد کسی مقصر است یا جنایتی رخ داده، پرونده مختومه شد.
چند سال بعد از این ماجرا من به پلیس آگاهی شهر دیگری منتقل شدم. روزي وقتی وارد اداره شدم از همکارانم پرسیدم که از کلانتریها چه پروندههایی برایمان آوردهاند. پروندهای از کلانتری آمده بود که مردی را به اتهام سرقت کپسول بازداشت کردهاند. ساعتی بعد زنی را دیدم که برای ملاقات همسرش آمدهبود. قیافه زن کمی برایم آشنا آمد. چند دقیقهای توی فکر فرو رفتم که این زن را کجا دیدهام. آنقدر به ذهنم فشار آوردم و مطمئن شدم او پروین است؛ همان زن جوانی که چند سال پیش دست به خودکشی زدهبود. پیش خودم گفتم مگر میشود؛ شاید یک شباهت باشد ولی با توجه به اینکه پروین با خانوادهام فامیل دور بود، او را میشناختم. وقتی سرم را برگردانم تا صدایش کنم، دیدم نیست. دنبالش رفتم ولی قراول جلوی در گفت که این زن چند دقیقه پیش از آگاهی خارج شدهاست.
پیش متهم کپسول دزد رفتم و از او پرسیدم زن جوانی را که برای ملاقاتش آمدهبود، میشناسد؟ او ابتدا خودش را به کوچه چپ زد که کسی به ملاقاتش نیامده ولی وقتی کمی محکمتر با او صحبت کردم، گفت که زنش برای دیدنش آمده بود و میخواهد برای آزاد کردنش سند جور کند.
نشانی خانهشان را گرفتم. خانهشان در حاشیه شهر بود. همراه با یکی از همکارانم به نشانی رفتیم. در خانه را همان زن باز کرد. وقتی مرا دید میخواست در را بندد ولی نگذاشتم و از او خواستم همراهمان به آگاهی بیاید. او پروین بود. وقتی او را به اداره بردیم و تحت بازجویی گرفتیم، به دروغ گفت که پروین نیست و قصد گمراه کردن ما را داشت ولی من مطمئن بودم که خودش است و دروغ میگوید.
از بازپرس دادسرا در خواست تفتیش خانهاش را گرفتم و در بازرسی از آنجا شناسنامه و مدارک دیگري پیدا کردم که نشان میداد این زن همان پروین است و من هیچ اشتباهی نمیکنم. دوباره زن جوان را تحت بازجویی گرفتم و شناسنامه و مدارک دیگر را که از خانهاش بهدست آوردهبودم نشانش دادم و گفتم باید درباره آتشسوزی و جسدی که توی خانهشان پیدا شده ، برایم توضیح دهد.
او که هیچ راهی برای فرار از حقیقت نمیدید، گفت یک سال پیش از ماجرای آتش زدن خانهاش با مردی به نام بیژن که بهخاطر سرقت کپسول بازداشت است، آشنا شده و به دلیل اینکه علاقه زیادی به یکدیگر داشتند و در این میان شوهرش مانعی برای ازدواجشان محسوب میشد، با بهانههای مختلف قصد جدایی از او را داشته ولی هربار بزرگان و ریشسفیدان فامیل نگذاشتهاند این اتفاق بیفتد؛ او برای اینکه از دست شوهرش راحت شود و با بیژن ازدواج کند، سناریوی هولناکی را طراحی کرده بود. ماجرا از این قرار بود که پروین تصمیم میگیرد خانه را آتش بزند و نقشهاش را طوری اجرا کند که پلیس با بازدید خانه مطمئن شوند که او دست به خود سوزی زدهاست و در این میان نیاز به یک طعمه داشت. او به بیرون شهر میرود و در نزدیکی امامزادهای با پیرزن فقيری روبهرو میشود که در حال گدایی بود. این فکر به ذهنش میرسد که او را فریب بدهد و به خانه بیاورد و با کشتن و آتش زدن پيرزن و خانه وانمود کند که جسد سوخته همان پروین است! به پیرزن میگوید نذر کرده چند روزی از مستحقی در خانهاش نگهداری کند و پیرزن بیچاره همراه او به خانه میآید.
پروین به همسرش زنگ میزند و میگوید که قصد خودکشی دارد. بعد از آن پیرزن را خفه میکند و روی جسد و فرش و وسایل دیگر نفت میریزد و با آتش کشیدن خانه، خودش را به امامزادهای در بیرون شهر میرساند و چند روزی را به انتظار بیژن آنجا میماند.اما بیژن که در بخش دیگری از این سناریو همکاری داشته به پلسی زنگ میزند و میگوید پروین خودکشی کرده است. با این وجود و با توجه به اینکه آن زمان جسد قابلیت شناسایی نداشته، با مجوز پزشکی قانونی دفن و پرونده مختومه میشود. چند روز بعد مراسم ختم برای پروین گرفته شد و بیژن از مراسم و خاکسپاری و حتی سنگ قبر فیلم میگیرد و سپس به امامزاده میآید و همه فیلمها را به او نشان میدهد. بعد همراه هم برای مدتی به تهران مهاجرت میکنند. بیژن در تهران دست به خلاف، سرقت و خرید و فروش مواد مخدر ميزند. حتی در یک مورد پروین با ظاهرفریبنده، خود را همسر پزشک معروف معرفی میکند و از یک طلافروشی در مرکز شهر در سال ۷۶ نزدیک به دو میلیون تومان طلا سرقت میکند.
طلافروش هم به اعتماد اينکه همسر دکتر معروف شهر است، طلاها را به وی میدهد. پروين و بيژن بعد از این ماجرا از تهران متواری و برای ادامه زندگی به اصفهان میآیند و سرقت کپسول راز این جنایت را برملا میکند.
وقتی قضيه پروين را به همسرش اطلاع دادم که او نمرده و همه این ماجراها صحنهسازی بوده، از حال میرود و با گذشت چند روز از ترس آبرویش از محل کار خود انتقالی میگیرد و به شهر دیگری میرود.
در ادامه با معاينات پزشکی مشخص شد پروين از بيژن باردار است. در تحقیقات دیگر، برادر پيرزن مقتول که ساکن يکی از روستاهای اطراف شهرستان بود، شناسایی شد و با حضور در دادگاه از قاضی برای قتل خواهرش از سوی پروین، درخواست قصاص کرد.
پروين و بيژن تا صدور حکم و تایید آن راهی زندان شدند و بعد از گذشت ۶ ماه پروين در زندان زايمان میکند و دختری به دنيا میآورد. برابر شرع دين مبين اسلام تا زمان شيرخواری بچه، هيچ حکمی اجرا نمیشود و حکم پروین ۶ ماه به تعویق افتاد و پس از بزرگ شدن بچه و سپرده شدن او به بهزیستی پروین و بیژن هر کدام به جرم رابطه نامشروع منجر به تولد طفل، به ٤٥٠ ضربه شلاق در سه نوبت محکوم شدند که به اجرا گذاشته شد. در خصوص قتل پيرزن پروين محکوم به اعدام و بيژن به جرم مباشرت در قتل به ١٢ سال حبس محکوم شد.
پروين در پاییز سال ۸۰ و با توجه به عدم رضایت اولیای دم به دار مجازات آویخته شد.
نظر کاربران
اعدام
پاسخ ها
ببخشیدا ولی نخوندید که گفت سال ۸۰ اعدام شدن !!!!خخخخخ
واقعی بود؟؟؟؟ یعنی حتی فکر بچه هاش هم نبوده؟؟؟؟؟
دوستان من یه افغانی مهاجر هستم و بخاطر هم زبانی با شما به ایران آمدم و تصمیم دارم خودمو به اداره ی مهاجرت تسلیم کنم.خاطراتی که با شما داشتمو فراموش نمیکنم.
پروین لیاقت اون زندگی رو نداشته و دیدیم چگونه خداوند اونو به سزای اعمالش رسوند واما من معتقد هستم حکمتی در کار خداوند بوده ،وهجرت شوهر پروین از شهر هم ازاین قاعده مستثنی نیست
بخاطر بچه باید آزاد میشد
خدا روشکرکه هیچ خون به ناحق ریخته ای توزمین پایمال نمیشه دیریازود دست طرف رومیشه. بعضی ازادمهاروی شیطان روهم سفید کردن وانسانیت روزیرسوال بردن.
بیشتر شبیه داستان بود!!!""
چی بگم من که گیج شدم فقط میتونم بگم متاسفم همین
قربون خدا برم دیدیم ماه پشت ابر نمیمونه.چه جالب....عجب عجوبه ایی بود این زن.شیطان صفت با اینکه خودم زن هستم اما تعجب کردم.بدبخت بچه ها وشوهرش...خدا لعنتت کنه بدبخت
قربون خدا برم که اقا رسول ده ساله رو آفرید،،عجب داستان تخیلی،،مرسی راوی .
خون ناحق هیچ وقت پایمال نمیشه و قاتل هر جور باشه رسوا میشه
این ماجرا دقیقا ضعف و ناکارآمدی تحقیقات جنایی را نشان میدهد ..وقتی جسد قابل شناسایی نبود چرا با انجام آزمایش DNA هویت واقعی آن را مشخص نکردند ؟ سالهای سال باید بگذرد تا حقیقت تصادفی روشن شود ؟
عجب داستان جالبی بود فقط یه جا اشتباه کردید که چرا بیژن با پلیس تماس گرفت بیژن چیکاره بوده
رسول 10 ساله افغانی نظر نده
خدانیامرزدت پروین
وای خدای من چه حیوانی پستی