از آن ازدواج هایی بود که هر کسی در موردش یک جور اظهارنظر می کرد، تکراری ترین نظریه این بود که این زندگی به چند ماه نرسیده از هم می پاشد، حالا اما ۳۶ ماه از عروسی متفاوت شان گذشته است و هنوز حامد و مریم برای بهتر شدن زندگی شان تلاش می کنند.
روزنامه ایران - سهیلا نوری: از آن ازدواج هایی بود که هر کسی در موردش یک جور اظهارنظر می کرد، تکراری ترین نظریه این بود که این زندگی به چند ماه نرسیده از هم می پاشد، حالا اما ۳۶ ماه از عروسی متفاوت شان گذشته است و هنوز حامد و مریم برای بهتر شدن زندگی شان تلاش می کنند.
همزمان با برگزاری مراسم ازدواج حامد رضایی و مریم میرابراهیمی، گفت و گو با این زوج جوان که معلولیت را محدودیتی برای خوشبختی ندانستند با تیتر «پرتو عشق در جاده روشن زندگی » در همین صفحه منتشر شد و حالا همزمان با سومین سالگرد زندگی مشترک آنها بار دیگر سراغ این زوج رفتیم تا مرور زندگی مشترکشان، تلنگری باشد برای زوج های جوانی که از کاه، کوه می سازند و برای حل مشکلات زندگی مشترک به جای ایستادن و پیدا کردن راه حل به دنبال کوتاه ترین راه می روند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند.
بعد از اینکه به دلیل سقوط از ارتفاع برای همیشه ویلچر نشین شد نمیخواست تسلیم قصه تلخی شود که در تقدیرش نوشته شده بود. ازکردستان به تهران آمد و علاوه بر اینکه در کهریزک مشغول به کار شد، به عضویت تیم ملی قایقرانی در آمد و هر چه توان داشت به کار گرفت تا به تقدیر ثابت کند اگر پدر و مادر، خواهر، برادر و ردپاهایش را از او گرفت، امیدش را از دست نمیدهد و در سایه امیدواری به خواستههای قلبش نزدیک و نزدیکتر میشود. رفتار و کردارش به قدری درست بود که مریم را شیفته خودش کرد و در کمال ناباوری، پس از مخالفتهای بسیار پیوندشان را جشن گرفتند.طبیعی است که چالشهای پیش روی این زوج بسیار بیشتر از افت و خیزهایی باشد که دیگر زوجهای جوان تجربه میکنند، اما همین که سه سال را پشت سر گذاشتهاند و چشم انتظار سالهای بعد زندگیشان هستند یعنی نسبت به بسیاری از زوجها بهتر عمل کردهاند و بدون شک حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
بهترین هدیه زندگی حامد
«درست است که وقتی من و مریم قصد ازدواج داشتیم، بعضی از نهادها به ما قول داده بودند کمکمان کنند تا سختیهای زندگی را راحتتر پشت سر بگذاریم، اما واقعیت این است که هیچ کدام از آن نهادها بعد از ازدواج حتی سراغمان را نگرفتند و کار به جایی رسید که ما یقین پیدا کردیم جز خودمان کسی هوای ما را نخواهد داشت.»
حامد با اشاره به این واقعیت ادامه داد: این را وقتی مطمئنتر شدیم که 25 روز از عروسی گذشته بود و من که به دلیل نشستنهای طولانی مدت دچار آسیب دیدگی شدید مهرههای کمر شده بودم، باید تحت عمل جراحی قرار میگرفتم؛ زودهنگامترین چالش زندگی مشترکمان اتفاق افتاد و بعد از انجام عمل جراحی 3 ماه تمام خانه نشین شدم و مریم به تنهایی هزینهها و مسئولیتهای زندگی را بر عهده گرفت، دریغ از اینکه یک نفر از همان کسانی که میگفتند هوای شما را خواهیم داشت حالی از ما بپرسند. البته چندان بد هم نشد، همین رفتارها باعث شد ما به خودمان اعتماد بیشتری پیدا کنیم و البته من از همان روزهای اول یقین پیدا کردم که باید خداوند را به خاطر بهترین هدیهای که در زندگیام به من ارزانی کرده، شکر کنم.
من و مریم به واسطه عشق و اعتمادی که نسبت به هم داشتیم، در این سه سال، زندگیمان را به جلو سوق دادهایم. با وامهایی که گرفتیم توانستیم از منطقه کهریزک نقل مکان کنیم تا مریم هر روز ساعت های طولانی را در مسیر محل کارش و خانه سپری نکند، توانستیم خودروی مناسبی بخریم که من هم با وجود شرایط خاصی که دارم بتوانم رانندگی کنم و خدا را شکر میکنم که در طول این مدت با وجود همه بدهیها و مشکلاتی که در زندگیمان وجود دارد بخوبی توانستیم از پس ناملایمتیها بربیاییم.
چشم انتظار اتفاقهای خوب
حامد که مدتی بعد از عمل جراحی توانست در حوزهای دیگر مشغول به کار شود گفت: بعد از اینکه گفتوگو با من و مریم در روزنامه ایران چاپ شد، به واسطه یک دوست به شرکتی که در زمینه کفش فعالیت داشت، معرفی شدم و تا همین چند وقت پیش آنجا مشغول کار بودم، اما چند ماه پیش به دلیل آسیبهای جسمی مجبور شدم این شرکت را ترک کنم. ابایی ندارم که بگویم در این مدت دستفروشی کردهام یا از طریق کانالهای تلگرام و اینستاگرام کفشها را فروختهام تا زندگی من و مریم هر روز رونق بیشتری بگیرد.
مریم میتوانست مانند هر زن دیگری با مردی ازدواج کند که از لحاظ جسمی سالم باشد، اما او قبول کرد با من زندگی کند و هر چند که بتوانم از پس کارهای شخصیام بر بیایم بازهم کارهایی هستند که بدون همراهی مریم از عهده آنها بر نمیآیم. در تمام این سه سال نه تنها گلایهای نکرده و از خستگی و ناامیدی حرفی نزده که بسیار حمایتم کرده و با صبر و تلاشی که از او سراغ دارم بیصبرانه منتظر اتفاقهای خوبی هستم که در انتظار من و مریم است.
تغییر باورها
بیشتر از یک سال تلاش کرد تا خانوادهاش راضی شوند حامد را به دامادی قبول کنند؛ درس خوانده و در بیمارستان مشغول کار بود، برای همین خانوادهاش گمان میکردند به دنبال یک تصمیم عجولانه، حامد را انتخاب کرده است و همه سعیشان بر این بود که او را از این انتخاب منصرف کنند، اما مریم که از سرآگاهی حامد را انتخاب کرده بود، تمام تلاش خودش را به کار گرفت تاآنها را متقاعد کند و در نهایت هم بخت با مریم یار بود.
حالا که سومین سالگرد ازدواجشان رسیده است و خانواده مریم، حامد را بخوبی پذیرفتهاند، در حالی که آرامش و رضایت در صدایش بخوبی احساس میشد گفت: مهمترین دلیلی که باعث شد من از میان خواستگارهایم، حامد را بهترین فرد به عنوان همسر آیندهام بدانم این بود که او شخصیت سالمی داشت، نه از این جهت که اهل دود و دم و از این جور حرفها نبود، بلکه ثبات شخصیتی که در حامد دیدم مرا بشدت جذب خوش کرد، حامد اهل آزار رساندن به کسی نیست و با وجود اینکه بازی روزگار بارها و بارها او را غافلگیر کرده است، اما امیدش را از دست نداده و برای ساختن زندگی بهتر تلاش کرده است.
مریم معتقد است، انسانها با شخصیتشان نشان داده میشوند نه با جسم شان. یک فرد که به هر دلیل دچار معلولیت است، در خصوص شرایط جسمانیاش که از قضا در ظاهر هم دیده میشود، هیچ اختیاری نداشته و ندارد، اما بیشک زندگی کردن با چنین فردی بسیار سادهتر از زندگی با فردی است که ذهنی معلول دارد، ثبات شخصیتی ندارد و روح و روانش بیمار است هر چند که این نقصان در ظاهر مشخص نباشد.
به قول خودش هیچ وقت درک نکرده چرا بعضی از آدمها راه رفتن کنار فردی را که روی ویچلر نشسته خجالت آور میدانند، کما اینکه در این صورت باید از راه رفتن کنار یک فرد مبتلا به بیماری قلبی هم خجالت زده شوند. برای همین هم میگوید: یک سال زمان برد تا باورهایم را به پدرم بقبولانم و به ازدواج من و حامد رضایت بدهد، اما حالا پدرم حامد را مثل پسرش دوست دارد و همه فامیل هم او را یک شخصیت دوست داشتنی میدانند.
حلقه گمشده زندگیهای امروز
« این طبیعی است که آن شوروهیجان روزها و ماههای اول ازدواج، به مرور زمان فروکش کرده، اما واقعیت این است که حالا بعد از سه سال آن هیجان به صمیمیت تبدیل شده است ،چراکه در تمام این مدت با وجود وضعیتی که حامد داشت، برای زندگیمان بسیار تلاش کرده و هر کاری از دستش برآمده انجام داده تا خوشحالم کند. » مریم با بیان این موضوع، به اساسیترین چالش زندگی خود و همسرش اشاره کرد و گفت: بزرگترین مشکل من و حامد این است که شهرمان مناسبسازی نشده و برای حامد و تمام کسانی که وضعیتی شبیه به او دارند، استفاده از بیشتر امکانات رفاهی و تفریحی غیر ممکن است، با این حال خوشبختانه تا به این لحظه ناامید نشدهایم و سعی کردهایم زندگی را از تکرار و خمودگی دور کنیم.
شاید به همین خاطر است که در میان جمعهای دوستانه یا خانوادگی، بارها و بارها از من و حامد بهعنوان زوجی صحبت میشود که بیشتر از بقیه به تفریح و مسافرت اهمیت میدهیم. البته معمولاً به همین دلیل من و حامد تفریحهای مشترک نداریم، اما سعی میکنیم برای این نقطه ضعفی که در سطح شهر وجود دارد، جایگزین پیدا کنیم. ما یک قلک داریم که هر ماه هر دو نفرمان موظف هستیم داخل آن پول بریزیم و معمولاً هر سه یا چهارماه یک بار با پولی که در قلک پسانداز کردیم به سفر میرویم، بریز و بپاشهای آنچنانی هم نداریم، اما به هر دو نفر ما خوش میگذرد و با انرژی از سفر بر میگردیم.
از آنجا که در چنین انتخابهایی برای ازدواج ترحم هیچ جایی ندارد من همسرم و شرایطش را به طور کامل پذیرفتهام به همین خاطر است که گامهای نداشتهاش به چشمم نمیآید، بلکه درک بالا و شخصیت سالم او توجهام را جلب میکند، اما متأسفانه در زندگیهای امروزی این موضوع مهم فراموش شده است و زوجهای جوان به جای امید به زندگی و تلاش برای پیدا کردن راه حل، فرار از مشکلات را ترجیح میدهند. در صورتی که من یقین دارم اگر به نقطهای برسیم که زندگی را در ظواهر نبینیم و برای پیدا کردن راه حل تلاش کنیم، زندگی خوبی که هر کدام از ما جوانها انتظارش را داریم ساخته میشود.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر