رهبری نظام بعد از امام چگونه شد؟
دکتر عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت: برخي از اصلاحطلبان بر اين باورند كه مديريت نظام بعد از امام متفاوت شد و برخي با صراحت ميگويند از اهداف انقلاب اسلامي منحرف شديم. عباس عبدی معتقد است بعد از امام دچار شکاف شدیم.
يكم: امام فلسفه قيام خود را چه ميدانستند و در طول 10 سال حكومت بر چه مسائلي مستمراً تأكيد داشتند؟ اساسيترين حرف امام را ميتوان بر محورهاي ذيل خلاصه كرد:
1- عدم جدايي دين از سياست
۲- مسئوليت حكومت به هر دو بعد مادي و معنوي انسان
3- اصرار بر زي طلبگي در روحانيت
۴- حمايت از جنبشهاي اصيل اسلامي
5- حمايت از مستضعفان عالم
۶- تأكيد بر دائمي بودن مبارزه
7- اصرار بر مبارزه و «خرد كردن چنگ و دندان ابرقدرتها» خصوصاً امريكا
۸- اصرار بر نابودي صهيونيسم در جهان
9- اصرار بر قاعده نفي سبيل و اصل نه شرقي و نه غربي
۱۰- عدالت اجتماعي
11- سادهزيستي مسئولان و نفي اشرافيگري
۱۲- اهميت ويژه به مسئله فلسطين و ابداع روز قدس
13- اصرار بر سياسي بودن همه احكام اسلام خصوصاً حج
۱۴- اصرار بر حاكميت ملت بر سرنوشت خود و كشور
15- توجه ويژه به محرومان و مستضعفان و كوخنشينان در كشور
۱۶- خودكفايي و اصرار بر قطع رگههاي وابستگي
17- رشد و آباداني كشور
۱۸- مبارزه با فساد.
دوم: رهبري بعد از امام بر كدام يك از موارد ذکر شده صدها و هزاران بار تأكيد نكردهاند؟ بر اسلام سياسي و ابعاد فرهنگي و اقتصادي (توجه به دو بعد حكومت) تأكيد نكردهاند؟ بر سادهزيستي مسئولان اصرار نداشته و خود پيشگام نبودهاند؟ بر مقابله جدي با زيادهخواهي قدرتهاي بزرگ و حمايت از جنبشهاي اسلامي و نفي صهيونيسم مصمم نبودهاند؟ بر عدالت اجتماعي و محروميتزدايي اصرار نكردهاند و دولتهايي را كه بر اين مسئله متمركز شدند، بيشتر حمايت نكردهاند؟ سادهزيستي ايشان با امام متفاوت است؟...
سوم: حال سؤال اين است كه كدام مسئله باعث شده است اتهام صدر اين نوشته برای بعد از امام بهکار رود؟ مطالعه اقدامات و اظهارات برخي از نخبگان كشور در فرداي امام ميتواند به روشن شدن مسئله كمك كند. البته گرانيگاه بحث اصلاحطلبان دو مسئله است؛ اول مخالفت یا سکوت در قبال اقدامات فرامرزي انقلاب اسلامي در فرداي امام و مخالفت با نظارت استصوابي بعد از امام. نخبگان مذكور معتقدند بعد از امام دايره نخبگان واجد صلاحيت براي ورود به قدرت كم شد و اين چالش اصلي آنان را با نظام شكل داده است.
براي فهم اين مسئله بايد سير حركت رهبري و نخبگان مذكور را در فرداي امام در تقاطعهاي مختلف بازخواني و اظهارات آنان را نيز لحاظ نمود. برخي اصلاحطلبان بر تفسير دیگری از نظام اصرار دارند اما مسئله را متوجه رهبري ميكنند. حجاريان با صراحت ميگويد: «اشتباهاتي كه ما خط اماميها در دهه اول انقلاب انجام داديم اكنون اصولگرايان انجام ميدهند.» اين عبارت اعتراف به تغيير این جماعت است یا رهبری؟ فضاي فكري كه از فرداي امام در حلقه كيان به وجود آمد نشانگر اين بود كه تفكرات شالودهشكن در حیات امام تحت انقياد بود و با عروج ایشان سر برآورد. حال سؤال اين است كه حاكميت چگونه ميتوانست مروجان سكولاريسم و نقادان مباني اسلام و تشيع در حلقه كيان را در قدرت به رسميت بشناسد؟ که البته در سال ۱۳۷۶ به رسمیت شناخت. گردانندگان حلقه کیان تغییر کرده بودند یا مبانی نظام؟
آیا ابتدا به ساکن برخی اصلاحطلبان در شورای نگهبان گرفتار آمدهاند؟ یا خود شروعکننده قیام علیه وضع موجود بودند؟
مسیر تغییر یافتگان را باید به صورت پلکانی و در قالب کنش - واکنش دید. همانگونه كه چپها در مجلس سوم اكثريت بودند بعد از امام نيز به رغم نظارت استصوابي در مجلس ششم هم اكثريت شدند. همانگونه كه زمان امام نخست وزير داشتند بعد از امام هم دو دوره رئيس مجلس داشتند و دو دوره رئيسجمهور. پس داستان چيست؟ يكي از محققان امريكايي که در زمان اصلاحات به ايران آمد و سپس مطالعات خود را در قالب كتابي با نام «دوام خميني» به چاپ رساند، معتقد است: «كساني كه نزديكترين ياران آيتالله خميني در دهه 60 بودند در دهه 70 براي بازگشت دوباره به قدرت، تصميم به تغيير 180 درجهاي ايدئولوژيكي گرفتند و برخي از نقطه نظرات آيتالله خميني را بزرگ (ميزان رأي ملت است) و برخي را به كلي ناديده گرفتند و به مروجان ليبراليسم تبديل شدند.» اينكه كساني از منتهااليه چپ به مروجان ليبراليسم تبديل شدند مسئله مهمي در كشور ماست كه نبايد به راحتي از آن گذشت. این چرخش چه جرمی را متوجه رهبری بعد از امام میکند؟ مهمترين شاخصي كه نخبگان چپ را اصلاحطلب كرد، شرمندگي يا احساس كمتري در مقابل شاخصهاي حيات سياسي - اجتماعي غرب بود. راستآزمايي اقدامات نظام را از جهت
«مدل» و «روش» با آنجا سنجيدند و حقوق بشر غربي را مدلي براي مبارزه با احكام اجتماعي اسلام انتخاب كردند و نطفه قرابت غرب با آنان در همين جا بسته شد. نظام بعد از امام را به مثابه «دموكراسي غربي» خواستار شدند و هيچ مدلي براي استمرار اسلاميت نظام همراه با مردمسالاري ارائه نكردند و كمكم به استبداد ديني رسيدند و برخي جلاي وطن كردند و تريبونهاي غرب را براي حمله به نظامي كه تا ديروز برايش سينه ميزدند، انتخاب كردند.
ارسال نظر