عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: هنگامي كه از خشونت سخن ميگوييم بهطور دقيق چه منظوري داريم؟ در ابتدا ذهن ما بهطور طبيعي متوجه خشونت جسمي و بدني ميشود.
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: هنگامي كه از خشونت سخن ميگوييم بهطور دقيق چه منظوري داريم؟ در ابتدا ذهن ما بهطور طبيعي متوجه خشونت جسمي و بدني ميشود.
تنبيه كودك و زدن همسر، درگير شدن با مردم، مصداقهاي خشونت بدني در سطح رفتار فردي و اجتماعي است. در سطح سياسي نيز حكومتها عليه نيروهاي مقابل خود شامل مردمان منتقد و معترض اقدام ميكنند و در مقابل نيز ممكن است منتقدان و مخالفان به خشونتورزي عليه دولتها دست بزنند.
در نقد خشونت زياد نوشته شده است، ولي به نظر ميرسد كه انحصار خشونت به برخوردهاي فيزيكي و ضرب و شتم و حتي اعدام قابل قبول نيست. خشونت يك نگاه و رويكرد است و يك بخش مهمي از اين نگاه و رويكرد در قالب ضربه زدن به جسم و فيزيك طرفين بازتاب پيدا ميكند ولي بخش ديگر خشونت در كلام و ادبيات يا حتي رفتارهاي ديگر است. در بسياري از موارد خشونت كلامي عوارض بدتري از خشونت بدني دارد. آنچه در خشونت موجب آزار و ناراحتي ميشود فقط زجر و دردي كه از خشونت كشيده ميشود نيست، بلكه مساله اصلي تحقير و اثر رواني ناشي از خشونت است. به همين علت اگر ميتوان اين اثر را با كلام ايجاد كرد يا حتي با شدت بيشتري آن را به وجود آورد، پس نبايد مساله خشونت كلامي را كماهميت بدانيم.
بسياري از افراد هستند كه بدترين خاطراتشان هنگامي بوده كه تجربه خشونت كلامي و تحقير را تجربه كردهاند. اين روزها كه مصادف با سالگرد انقلاب است، بد نيست كه به اين ايده اشاره كنم كه به نظر بنده اگر شاه مخالفان خود را تحقير نميكرد، به احتمال زياد هيچگاه با جريان انقلاب عليه خود مواجه نميشد. حتي اگر وضع او و كشور بدتر از اين هم بود، باز هم دچار مشكلي جدي نميشد. شاه نه تنها مخالفان و دشمنان خود را با شديدترين كلمات تحقير ميكرد و خشونت جسمي و زندان را نيز چاشني آن ميكرد، بلكه كارگزاران خود را نيز حقير ميشمرد و تحقير ميكرد. كافي است به خاطرات رجال آن دوره رجوع كنيم تا اين نخوت و غرور را در نگاه و رفتار او ببينيم. ولي مشكل از هنگامي حادتر شد كه مخالفان نيز به عنوان سازوكار دفاعي اقدام به خشونت كلامي عليه او كردند و شاه را متقابلا تحقير كردند. در اين چارچوب طرفين تا نهايت راه را پيش رفتند، زيرا فرآيند خشونت و تحقير، از فرآيندهاي تشديدكننده است و به اين صورت عمل ميكند كه خروجي خشونت و تحقير، تبديل به سوخت و ورودي رفتار و گفتار بعدي ميشود و بايد دوز آن را بالاتر برد، اين فرآيند تشديدكننده است و اختيار را از
عامل انساني ميگيرد و او را در ساختار تخريبگر خشونت اسير ميكند.
بازتاب اين رفتار ميان منتقدان در قالب تحقير و توهين متقابل در آمد. تا حدي مشابه همان فرآيندي كه در كتاب چهره استعمارگر و چهره استعمارزده توصيف شده است كه چگونه استعمارزده براي مقابله با استعمار، اسير ارزشها و منطق برتري نژادي ميشود. تحقير مخالفان نيز اگرچه نوعي سازوكار دفاعي در برابر رژيم شاه بود، ولي در عمل مخالفان را نيز وارد بازي حكومت كرد و اسير همان منطق و فرهنگ شدند و چيزي را آموختند كه در ادامه سياستورزي خود نيز همان راه را ادامه دادند و مشغول تحقير يكديگر و كاربرد خشونت كلامي و فكري عليه يكديگر شدند و ديري نگذشت كه نتيجه آن تبديل به بدترين خشونت فيزيكي و بدني متقابل در صد سال اخير در ايران شد. پرسشي كه در اينجا براي خواننده پيش ميآيد اين است كه چگونه ميتوان از اين فرآيند خطرناك رها شد و اسير آن نشد؟ پاسخ اين است كه منتقدان نه تنها از خشونت فيزيكي، بلكه مهمتر از آن بايد از خشونت كلامي پرهيز كنند. جواب خشونت كلامي را با خشونت ندهند. حس تحقيرشدگي را با عزتنفس خود از ميان ببرند. كسي كه اعتماد به نفس و عزتنفس دارد از هيچ طريقي و با هيچ كلامي تحقير نميشود. چون تحقيرشدگي را نميپسندد، در برابر
مخالف خود و در اينجا حكومت و دستاندركاران آن، از ادبيات تحقيركننده استفاده نميكند. تحقير حكومت و حكومتكنندگان شجاعت نيست.
نگاه به گذشته و مقصريابي اگر هم خوب و مفيد باشد، ممكن نيست. زيرا مرجع بيطرف و داوري ميان ما وجود ندارد. هر كس و هر گروه، داوري را همسو و همراه خود تعريف و تعيين ميكند. هيچ تيري دردآورتر از خشونتهاي كلامي و رفتاري نيست. بنابراين اصلاح امور از اصلاح زبان آغاز ميشود. زباني را در نقد ديگران به كار بريم كه دوست داريم ديگران نيز در نقد ما از همان زبان استفاده كنند. شايد در اين گزاره ميان ظالم و مظلوم فرق بگذاريم، ولي در سطوح سياسي اينگونه تمايزبخشيدن چنان نيست كه مورد توافق همه قرار گيرد. بنابراين پاكيزگيِ زبانِ نقد، برندهترين اسلحه در مقابل زبان خشونت و تحقير از طرف قدرت است. تنها از اين طريق است كه ميتوان از دور باطل خشونت بيرون آمد. افتخار اين بيرون آمدن متوجه كساني است كه اين زبان را پيشه كنند و اجازه ندهند كه كلمات آنان چون تير، هدف را نابود كند. فراموش نكنيم كه دانستههاي ما از گذشته بسيار زيادتر از ايدههاي ما براي آينده است. اين عدم تعادل خطرناك است. اين موضوعي است كه در يادداشت ديگري به آن خواهم پرداخت.
نظر کاربران
مدیر دانا کشور پیشرفته مدیران کاربلد و عاقل کشور سرزنده وبا نشاط