مجتبي حسيني در روزنامه اعتماد نوشت: تير زهرآگين بحرانسازي مخالفان جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام و مردم را از پا نينداخته اما دردسرها و اثرات نامطلوبي به دنبال دارد. بيماريها و گرفتاريهاي امروز ايران منحصر به توطئه دشمنانمان نيست. اما آنها را نبايد دستكم بگيريم. آنها ميتوانند در سرايت بيماريهاي اقتصادي - سياسي و اجتماعي - فرهنگي موثر واقع شوند و مشكلات را مشدد كنند.
مجتبي حسيني در روزنامه اعتماد نوشت: تير زهرآگين بحرانسازي مخالفان جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام و مردم را از پا نينداخته اما دردسرها و اثرات نامطلوبي به دنبال دارد. بيماريها و گرفتاريهاي امروز ايران منحصر به توطئه دشمنانمان نيست. اما آنها را نبايد دستكم بگيريم. آنها ميتوانند در سرايت بيماريهاي اقتصادي - سياسي و اجتماعي - فرهنگي موثر واقع شوند و مشكلات را مشدد كنند.
شكاف ميان طبقات فرادست و فرودست، شكاف نسلي، كاهش قدرت خريد مردم، بيكاري، تورم، ناهنجاريهاي اجتماعي، فساد سياسي و اقتصادي و امثالهم بيشك نشانه ضعفهايي است كه در جامعه ما و به ويژه در سيستم و ساختار مديريتي كشور وجود دارد. شرايط ما اينگونه است كه در داخل ايران مطالبات ريز و درشت مردم تا حد زيادي بر زمين مانده، شعاع نارضايتي از طبقه فرودست به طبقه فرادست جامعه رسيده و روز به روز اشتراكات اين دو طبقه بيشتر ميشود. فرودستان تامين نيازهاي اوليه زندگي خود را از حاكميت ميطلبند و ساكنين طبقه متوسط مطالباتي مانند حقوق مدني و سياسي را دنبال ميكنند. گاهي فرادستان هم به اين طبقه متوسط ملحق ميشوند.
همين ضعفها و آسيبهاست كه قدرتهاي جهاني بهويژه ايالات متحده را به صرافت «رژيم چنج» در ايران انداخته. اين هدف نه احتياجي به رمز گشايي دارد و نه امر پيچيدهاي است. نه فقط ترامپ كه ديگر روساي جمهور امريكا اعلام كردهاند كه ايران بايد تغيير كند و امريكا همه تلاشش را براي تغيير ساختار نظام سياسي در ايران به ميدان ميآورد. در اين ميان اوباما يك استثنا بود و اذعان كرد كه نبايد به دنبال رژيم چنج باشند اما نفوذ قدرتمند لابي اسراييل در ميان سناتورها و نمايندگان كنگره و همچنين تعريفي كه امريكاييها از منافع ملي شان دارند باعث شده تا امريكا همواره جديترين دشمن قسم خورده جمهوري اسلامي باشد. خدارا شكر ايران مقتدر است و قطعا امريكاييها آرزوي خود را به گور ميبرند.
اما سوال اينجاست اگر وضعيت به همين منوال پيش برود و اتفاقات محتمل و مفروض ديگري، بحرانهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي را تشديد كند آيا باز هم ميتوان مطمئن بود كه اتفاقي رخ نميدهد؟ كاري به نااميدها نداريم. آنها در هر شرايطي خود را ميبازند و عقب مينشينند. شايد بهتر اين باشد كه سعي كنيم جلوي ورود نااميدها را به بدنه مديريتي كشور بگيريم و حضور آنها را در عرصه تصميمگيري و اجرا و تقنيني مانع شويم.
اما بايد فكري به حال اميدواران كرد و براي هماهنگي بيشتر و كارآمدتر چارهاي انديشيد.
قاطبه مسوولان دل در گرو نظام و مردم دارند و همه پتانسيل خود را براي انجام وظايفشان به ميدان آوردهاند، اما برخي از آنان مدام با كارشكني و دردسرهاي جعلي و جناحي و غائلههاي مشكوك دست به گريبانند.
البته جداي از اينها، كساني هم هستند كه لباس دوست بر تن دارند اما كردار و گفتار و نوشتارشان گواهي ميدهد كه دوست مردم و نظام نيستند. فعلا كاري نداريم كه اينها از كجا آمدهاند و چطور در بدنه مديريتي كشور رسوخ كردهاند. هر چه هست آنها را بايد به عنوان خطري جدي در نظر گرفت. در كنار اين جماعت، اپورتونيستها هم وجود دارند كه «عرق ملي» ندارند و فقط دنبال منافع شخصي و باندي خود هستند. اما چيزي كه لازم است الان بر آن اتفاق نظر پيدا كنيم اجماع و اتحاد ملي است.
در چنين برههاي لازم است كه اجماعي ملي صورت بگيرد وجريانها و رسانههايي كه فقط به دنبال نااميد كردن مردم هستند به عقب رانده شده و جلوي پروژه پشيمانسازي به هر نحوي و هر اسمي گرفته شود. بايد بفهمند كه دود خاموش كردن موتور دولت فقط به چشم يك يا دو گروه سياسي نميرود و آتش آن اول از همه دامن آنها را خواهد گرفت. همچنين اقتضا ميكند كه مسوولان از بالاترين رده تا پايينترين سطح براي حل مشكلات مردم اولا خطير بودن اوضاع را درك كنند. ثانيا مشكلات را گردن يكديگر نيندازند. همه مسوولان پس از پذيرش بحران و براي گام برداشتن جهت حل آن در ابتدا بايد به اين پرسشها پاسخ بدهند كه:
١- چه اتفاقاتي دست به دست هم دادند و چنين وضعيت پيچيدهاي پيش آوردند؟
٢- چه شد كه در كار اداره كشور از «مردم» غافل شديم؟
٣- بيصلاحيتهايي كه ظرفيت مسووليت و حمل قدرت ندارند، چرا و ازچه طريقي توانستند جاي نيروهاي مخلص و كادرهاي ملي توانمند و هزينه داده مردم در انقلاب را بگيرند؟!
٤- قرار بود مسوولان و مردم از يك جنس باشند و شكافي بينشان نباشد. چه شد كه بين آنها جدايي افتاد دو بالادستيها از پاييندستيها خبر ندارند؟
٥- اين جزمانديشيها، زهدفروشيها و تحميل سليقه شخصي از چه مسيري امكان ظهور و بروز يافت؟!
٦- كساني كه با پول بيتالمال جريان سياسي و رسانه جناحي را اداره ميكنند با چه انگيزه و هدف و توجيهي برخلاف مطالبات ملي براي نااميد كردن مردم از دولت منتخبشان و پشيمان كردن آنان براي حضور در انتخاباتهاي بعدي اقدام ميكنند؟چرا خط سياسي آنان در اين زمينه با دستخط اپوزيسيون برانداز شباهت و قرابت پيدا كرده است؟
نااميديها و نارضايتيها و تكثير و تزريق روزافزون آن در جامعه جديترين خطر تهديد امنيت ملي و حاكميت ملي است. بايد راه چارهاي انديشيده شود. اگر گوش شنوايي هست، آنچه از فهم و خواست مردم استنتاج ميشود اين است كه مردم راه و سبك زندگي خود را انتخاب كردهاند. خواست و اولويت مردم تحصيل حق خود از قدرت و حكومت و تامين نيازهاي اساسي خود از جانب دولت است. اين را حق ملي خود ميدانند و قويا مطالبهاش ميكنند. واقعا كسي ميتواند عزم مردم را براي احقاق حق نبيند و به آن بياعتنا باشد؟احتمالا به همين جهت است كه مردم ديگر به جناحها و شخصيتها و توصيههايشان كاري ندارند.
كافي است تا واقعيت مطالبات را باور كنيم و بدانيم كه ديگر كام مردم با گزارشهاي مفصل و اعداد و كارنامههاي انتزاعي شيرين نميشود.
تامين نيازهاي اساسي مردم شامل؛ مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش، اشتغال و امكانات لازم براي تشكيل خانواده براي همه مردم از وظايف ذاتي، قانوني و اوليه هر دولت و حكومتي است و به هيچوجه نميتواند شانه از بار آن خالي كند.
البته حل همه مشكلات از عهده رييسجمهور و دولت خارج است. ديگر مسوولان عاليرتبه و همه خواص دلسوز كشور نيز بايد به سرعت اختلافها را كنار بگذارند و براي حل مشكلات اساسي كشور و عبور از بحرانهاي موجود و محتمل آتي به تفاهم برسند. اين كاري است كه چندباري در بزنگاههاي مهم و حساس تاريخي نظام از سوي حاكميت و جناحهاي سياسي تجربه شده كه البته تجربه موفقي هم بوده است. جنگ تحميلي وقتي تمام شد كه مديران كشور با هر بينش و منش سياسي و با ادراكي واقعبينانه و آينده نگرانه، شرايط و موجودي كشور را بررسي كردند و با هم به توافق رسيدند و آن توافق را محترم داشتند و از آن دفاع كردند. در رحلت امام هم بزنگاه پيچيده ديگري بود كه با مفاهمه عمومي اجماع بزرگان از آن عبور كرديم و به سلامت با كمترين پرداخت هزينه گذشتيم. مگر يادمان رفته كه خيلي از تحليلگران و استراتژيستها ميگفتند با فوت امام كار انقلاب اسلامي و نظام نوپاي ايران تمام است؟چرا كار انقلاب و نظام خرداد ٦٨ تمام نشد؟ آيا دليلش غير از اين بود كه همه رجال و سياسيون كشور، پرونده اختلافات سياسيشان را كنار گذاشتند و دل به دل مردم دادند و شرط ابقاي انقلاب و نظام را در همكاري و
تفاهم ملي و همهجانبه يافتند؟
اگر مفاهمه مقامات كشور و مديران جناحهاي سياسي برقرار نميشد قطار انقلاب قطعا نميتوانست از گردنه سخت و دشوار بحرانهاي متعدد دهه شصت و حتي بعد از آن عبور كند و به ايستگاه چهلسالگي خود نزديك شود. بحران جدي است. اين را همه ميدانند. موج ناآراميهاي اخير رفت اما براي آنكه قويتر از قبل بازنگردد مسوولان كشور بايد تجربه گرانقدر گذشته را بازتوليد كنند. احياي منشور برادري را سامان دهند و پرونده اختلافات را براي ايران و تامين مطالبه بحق مردم ببندند.
از سوي ديگر «تشكيل ستاد بحران ملي با مديريت دولت اجتنابناپذير مينمايد. همه نهادهاي ملي و بنگاههاي حاكميتي كه صاحب سرمايهاند و مولد ثروت، به عنوان اعضاي اصلي اين ستاد بايد بر اساس نقشه راه ترسيمشده و نسخه تدوينشده نجات از بحرانهاي موجود به ايفاي نقش بپردازند تا نارضايتيها به رضايتمندي تبديل شود و كام نسبتا تلخ مردم شيرين شود. اگر باور داشته باشيم كه تغيير بعضي سياستها و روشها به نفع مردم و لازم و ضروري است از آنها سر باز نزنيم. مديران ناكارآمد و بيانگيزه را كنار بگذاريم و با تمام نيرو به ميدان بياييم تا از اين بحران هم به سلامتي عبور كنيم و قدرت و ايمني مردم و نظام را افزايش دهيم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
برادر مردم گرفتارن برادر معیشت مردم در فناست برادر مرم به کی باید حرفشون رو بزنن برادر مسعول این همه گرفتاری کیه برادر
ایران وایرانی ازبیکاری وفقرازافغانیادارنابودمیش ودامنش همه رومیگیره