روزنامه قانون - مستانه صادقی: جمعه آخر دی، حال و هوای چهارراه استانبول مثل جمعههای دیگر است. تکاپوی مردمی که خیال رفتن به جمعه بازار را دارند یا در حال خروج از آن هستند، یک روز عادی را تصویر میکند. هیاهوی بازار ماهی فروشان و دستفروشان و مغازههای کوچک و بزرگ با صدای عبور آدمها و ماشینها در هم آمیخته است. رهگذران از کنار دیوار خاکستری رنگ عریض میگذرند. سایهشان روی تصویر آتشنشانهای روی دیوار میافتد. کسی حواسش نیست.
دیوار مثل اینکه سالها همانجا بوده و شاهد عبور رهگذران همیشگی خیابان جمهوری. آن روز هم میتوانست یک روز عادی باشد. پنجشنبهای که فردایش کاسبهای جمعه بازار مثل همیشه بساطشان را از اولین ساعات طلوع به پارکینگ پاساژ پروانه جمهوری میرساندند و منتظر ورود مشتریهای مشتاق میشدند. همه چیز میتوانست مثل همیشه باشد تا قبل از اینکه حادثهای در ساختمان پلاسکو گزارش شود. ساختمان ۵۰ و چند ساله که تصویر آشنای عکسهای قدیم و جدید تهران بود. آتشسوزی میتوانست شاید خیلی گسترش نیابد؛
مثل همان که چند سال پیش در ساختمان آلومینیوم رخ داده و آسیب جدی وارد نکرده بود. اول صبح بود و میشد امیدوار بود که چون حادثه در نیمه شب اتفاق نیفتاده، حضور بهموقع تیمهای آتشنشانی و امدادرسانی، حادثه را ختم به خیر کند. اما کاسبهای اطراف و مردم حاضر در محل با کمال تعجب شاهد حادثهای بودند که هر لحظه مقابل چشمانشان در حال پیشرفت بود و میرفت تا به فاجعهای تبدیل شود.
از همان ساعات ابتدایی حادثه، فیلمهایی از داخل و بیرون ساختمان پلاسکو در گروههای تلگرامی در حال انتشار بود؛ فیلمهایی که توسط بعضی کاسبهای پلاسکو و مردم منتشر میشد. چه کسی تصورش را میکرد ساختمانی که تا چند دقیقه پیش فیلمهایی از آن منتشر میشد، به یکباره فرو بریزد؟ اتفاقی که مقابل چشمهای مردم افتاد. گزارشگر در حال گزارش حادثه بود که در کمال ناباوری ساختمان بلندمرتبه تهران پشت سرش فرو ریخت و همه را بهت زده کرد. نخستين سوال ذهنهای بهت زده این بود:«چند نفر آنجا بودند؟» آتشنشانها گریه میکردند. سراغ يكدیگر را میگرفتند. اسمها یکی یکی بر زبان میآمد. چه کسانی داخل بودند؟ شاید در آخرین لحظه بیرون آمده باشند.
شاید... امیدوار بودند بیرون آمده باشند اما این فقط یک تصور بود. رفتنشان را دیده بودند و آمدنشان را نه. چند نفر داخل بودند؟ آمارها کم کم منتشر شد. 16 آتشنشان داخل ساختمان بودند و چند نفر از کارکنان پلاسکو از جمله نگهبان که میگفتند خروجش از ساختمان دیده نشده است. چه روزی بود آن روز. صدای مدام آژیرها. دلهره اینکه چه سرنوشتی در انتظار محبوسان پلاسکو است و غمی که ناگهان روی سر شهر سایه انداخت. بعضیها امیدوار بودند و بعضی نه. شاید بشود به محبوسان کمک کرد. اما مگر آواربرداری از ساختمان 13 طبقه کار راحتی بود؟ جمعیت اطراف ساختمانِ فروریخته هر لحظه بیشتر میشد. یعنی ممکن بود تا شب خبری از آتشنشانها به دست آید؟ نه.
نه آن شب و نه حتی شبهای بعد، هیچ خبری از هیچ کدامشان نشد. فردای آن روز، جمعه اول بهمن پایگاه های انتقال خون پر از مردمی شد که در صفهای طولانی ایستاده بودند تا خون اهدا کنند. به خیالشان تنها کاری بود که از دستشان برمیآمد برای آنها که زیر آوار حبس شده بودند و شاید خون اهدایی میتوانست کمکی به هنگام نجات احتمالیشان باشد. خیلیها در صف اشک میریختند. نمونهاش خانمی بود که میگفت در عمر 60 سالهاش تا به حال خون اهدا نکرده و این اولین بار است و خدا کند آتشنشانها سالم باشند و پیش خانوادههایشان بازگردند. بقیه نيز کم و بیش چنین حس و حالی داشتند. میگفتند تنها کاری است که از دستمان برمیآید. دلمان آرام نگرفته که فقط بنشینیم در خانه و تلویزیون را نگاه کنیم.
اینجادستكم حس میکنیم داریم کاری انجام میدهیم. حال و روزمان آن روزها همین بود. همان روزها که چشم میدوختیم به اخبار شبکه خبر و تصاویری که از آواربرداری پلاسکو پخش میشد. بگذریم از اینکه هیچ چیز جدیدی هم دستگیرمان نمیشد. خبرها ضد و نقیض بود. در کانالها و سایتهای خبری، اخباری منتشر میشد که خوانندگان را لحظهای امیدوار و دمی بعد ناامید میکرد. یک بار میگفتند پیامی از جانب گروهی از محبوسان مخابره شده و حالشان خوب است و منتظر کمک هستند. بار دیگر میگفتند عدهای در موتورخانه هستند و تا دیر نشده باید نجاتشان داد. دمی بعد ابراز امیدواری میکردند که حتی صداهایی شنیدهاند که نشان میدهد آتشنشانها هنوز زنده هستند.
اما تمام این اخبار دوباره تکذیب میشد. میگفتند منتظر باشید تا اخبار درست به دست آید. منتظر ماندیم. چه روزهایی بود و چه شبهایی. محوطه اطراف ساختمان فروریخته را حصار کشیده بودند. مردم به حصار آبی چشم میدوختند و در نگاههایشان بیم و امید موج میزد. چشمهایشان دودو میزد و دلشان میخواست بدانند آنسوی حصار چه خبر است. گاهی از امدادگرانی که از حصار بیرو ن میآمدند سوال میکردند و سراغ آتشنشانها را میگرفتند. اما پاسخها یکسان بود! (هنوز چیزی معلوم نیست). کی معلوم میشود؟ چه زمانی دل خانواده آتشنشانها و مردم منتظر آرام میگیرد؟ ۱۰ شب زمان زیادی است.
زمان زیادی برای آنکه هر لحظهاش امیدوار شوی و بعد ناامید. ناامید مطلق. ۱۰ شب زمان زیادی است برای گریههای از سر اضطراب. اضطراب و باز هم امید. آیابه راستي امیدی بود؟ نه. ۱۰ شب گذشت تا معلوم شود امیدی در کار نیست. معجزهای رخ نمیدهد. مرگ چشم در چشمشان ایستاد. روبان مشکی خورد کنار عکسهایشان. به همین سردی. به همین تلخی. دوباره پر از گریه شدیم. پایان ماجرا. آوارها برداشته شد و پیکرها پیدا شدند. کسی چه میداند چه گذشت به آنها که چشم دوخته بودند به پیکری که از زیر آوار بیرون میآمد و نمیدانستند پیکر عزیزشان است یا همقطار شهیدش. چه فرقی میکرد؟ همگی یک روح شده بودند در ۱۶ پیکر. روز بدرقهشان همه آمدند.
همه آنها که در آن انتظار تلخ، همدرد هم بودند. همدرد هم بودیم. همان شبها که جلوی ایستگاههای آتشنشانی شمع روشن کردیم و گل گذاشتیم. همان وقت که تا گوشیهای تلفنمان را برمیداشتیم خدا خدا میکردیم خبر خوشی بگیریم. خبر سلامتی. نجات. آخ که نجات چه واژه غریبی است وقتی نجاتدهنده در خاک خفته باشد. آن روز که میرفتند تا در خاک آرام گیرند، هیچ کداممان آرام و قرار نداشتیم. میلیونها قلب بی قرار بودیم. در تابوتهای یکدست پرچم کشیده شده از مقابل صورتمان گذشتند و ما فقط گریه کردیم، گریه کردیم و گریه کردیم. دلمان میخواست حرف بزنیم؟ شاید.
اما چه ساکت بودیم. بیحرف. با بغض. پرگریه. ۱۶ نفر از آمار نجات دهندههای شهرمان کم شده بود و ما یک باره بیحرف شدیم. اما سوالها در ذهنمان شکل میگرفت؛ همانگونه که از همان روزهای ابتدایی بروز فاجعه شکل گرفته بود. چندین علامت سوال در ذهن همهمان بود. چرا ساختمان فرو ریخت؟ چرا با وجود احتمال فرو ریختن ساختمان، نسبت به ورود آتشنشانها به آن هشداری داده نشد؟ چرا عملیات آواربرداری و امداد به کندي انجام شد؟ آیا راه بهتر و سریعتری برای نجات آتشنشان ها وجود نداشت؟ سوالها در ذهن مان بود و یک سوال اساسی، به راستی چه کسی مقصر بود؟
فرماندهای که دستور ورود به ساختمان در حال فروریختن را داده بود یا شهرداری که عکسالعملش در برابر حادثه، تصمیماتی بود که هیچ کدامشان به نجات محبوس شدگان منجر نشد. ما ماندیم و تمام سوالات. جلسهها یکی یکی برگزار شد. اما نتیجه مبهم بود. تنها یک واقعیت محتوم وجود داشت؛ حادثه رخ داده بود. آنها رفته بودند. دیگر بازگشتی ممکن نبود. اما چه کسی میتواند امیدوار باشد، این آخرین فاجعه است؟ چند ساختمان فرسوده داریم؟ چند جان در خطر است؟ چند نفر قرار است قربانی شوند تا کسی جوابگو باشد.
چه کسی نجاتمان خواهد داد؟ آخ باز این کلمه. نجات. یادم هست یکی از آتشنشانهای شهید ساکن کوچهای به نام «نجات» بود. عکس و اعلامیهاش خورده بود زیر نام کوچه و چه ترکیب غریب و غمگینی بود و این جمله را چه خوب در ذهن تداعی می کرد:« نجات دهنده در خاک خفته است».
یک سال پس از فاجعه پلاسکو تهران همچنان نا ایمن است
خاموشی توجه مردم و مسئولان به ایمنی شهر با فروکش کردن آتش پلاسکو
حوالي ساعت هشت صبح پنجشنبه 30 دي پارسال بود كه زنگ حريق ايستگاههاي آتش نشاني تهران به صدا درآمد تا خبر از واقعه اي غمبار دهد. واقعه اي كه ابتدا از حريقي ساده حكايت داشت اما در نهايت، بزرگترين حادثه سال هاي اخير تهران را با شهادت شماري از ماموران آتش نشاني و جانباختن تعدادي از شهروندان رقم زد. ابعاد حادثه پلاسكو را همه دنيا فهميدند. ساختماني غولپيكر در قلب تهران فروريخت و بعد از آن، وعده هاي بسيار داده شد تا براي آينده شهر فكري شود.
براي افزايش ايمني شهر، برخورد با عاملان حادثه، بيمه كردن واحدهاي پر خطر و براي خيلي موضوعات ديگر مسئولان وعده دادند تا كاري كنند. امروز اما يك سال از اين حادثه مي گذرد و با آنكه قرار بود خيلي از كارها شود، مطابق انتظارمان اقدامي نشد تا حوادثي همچون پلاسكو، همچنان ناامني شهر را تهديد كنند. با آنكه بناهاي مشابه پلاسكو در تهران كم نيستند، فروكش كردن آتش پلاسكو، حلاوت توجه مردم و مسئولان به ايمني شهر را نيز خاموش كرد و حتي گزارش جامع و ملي از اين حادثه نيز سرمشقي براي اقدامات بعدي نشد.
حقوق شهداي آتش نشان، اولين وعده زمين مانده
موضوع ايمن سازي بناهاي شهري بهخصوص اماكن عمومي پرتردد همچون مراكز خريد و پاساژها از جمله موضوعات پرتاكيد پس از حادثه پلاسكو بود. اكنون در شهر تهران بيش از 400 برج مهم ناايمن وجود دارد كه با وجود شناسايي تمامي آنها، گامي براي ايمن سازي اين بناها، نه از سوي مردم و نه از سوي مديران برداشته نمي شود. با آنكه بارها سازمان آتشنشاني در بازديد از اين بناها، اخطارهاي مكرر ناامني داده اما همچنان منافع اقتصادي بر همه امور ميچربد و ايمني در اولويت آخر قراردارد. در يك سال گذشته برخي مراكز خريد مهم و ناايمن در محدوده مركزي شهر و منطقه 11 تهران به دليل ناامني مدتي نيز پلمب شد اما بدون اقدام خاصي در ايمن سازي، به فعاليت خود ادامه دادند تا شايد پلاسكويي ديگر رقم بخورد.
احمد مسجد جامعي، عضو شوراي اسلامي شهر تهران كه ديروز در يادبود شهداي پلاسكو به ايستگاه مركزي آتش نشاني در ميدان حسن آباد تهران رفته بود، با اشاره به اقداماتي كه بايد بعد از پلاسكو در تهران صورت ميگرفت ، گفت: بعد از حادثه پلاسکو، ما سندی را تهیه کردیم و به تصویب رساندیم که در آنجا برای آتشنشانهایی که در این حادثه، جان خود را از دست دادند، سه چیز پیشبینی کردیم. اول آنکه یکی از بستگان درجه یک این آتشنشانانی که جان خود را از دست دادند، به استخدام شهرداری درآید، دوم اینکه اعتباری را برای کمک هزینه تامین مسکن به خانوادههای آنشنشانان مصوب کردیم و سوم اینکه آتشنشانانی که جان خود را از دست دادند مانند آتشنشانان زنده حقوق بگیرند
و هر سال هم حقوق آنها افزایش پیدا کند تا بازنشسته شوند که من به نوبه خود، بعد از تصویب این سند، چگونگی و نحوه اجرای این مصوبات را پیگیری کرده و خواهم کرد. وي با اشاره به موضوع شهيد محسوب شدن آتشنشانان جانباخته و اقدامي كه در اين باره نشد، گفت: شهید محسوب شدن این عزیزان، مراجع، قاعده و ضوابط مشخصی دارد اما با توجه به اینکه رهبر انقلاب از این آتشنشانان به عنوان شهید خدمت یاد کردند، میتوان برای بهرهمندی خانوادههای این آتشنشان از حقوق و مزایای خانواده شهدا پیگیری کردو البته این نکتهای است که من سال گذشته نیز بر آن تاکید داشتم و گفتم شهرداری یا آتش نشانی حقوق و مزایای شهدا را برای خانوادههای این عزیزان در نظر بگیرد.
موضوع شهيد محسوب شدن آتش نشانان جانباخته در حادثه پلاسكو، يكي از وعده هايي بود كه در روزهاي پس از حادثه از سوي مسئولان شهري و دولتي داده شد اما اتفاقي نيفتاد. با اين حال ديروز، محمدمهدی تندگویان، عضو پیشین شورای شهر تهران كه در هنگام حادثه پلاسكو به طور جدي پيگير حقوق جانباختگان در اين حادثه بود، درباره سرانجام کمپین «آتشنشانان، شهید ایثارگر هستند» ،گفت که هیچ اتفاقی برای این موضوع نیفتاد و فقط مجلس شورای اسلامی میتواند به این موضوع کمک کند.
معاون كنوني ساماندهي امور جوانان وزارت ورزش و جوانان و فرزند وزير نفت پيشين در گفتوگو با پانا درباره سرانجام کمپین «آتشنشانان، شهید ایثارگر هستند» تاكيد كرده كه پس از حادثه پلاسکو، کمپینی به منظور شهید خدمت شمردن شهدای پلاسکو راهاندازی و امضاها نیز جمعآوری شد. در مجموع صد هزار امضا در کل کشور جمعآوری شد. نامهای به همراه مستندات قانونی به لاریحانی، ريیس مجلس شورای اسلامی ارسال کردیم و مدتی هم موضوع را از فراکسیون فرزندان شهدای مجلس پیگیری کردیم ولی به سرانجامی نرسید و هنوز اتفاقی برای کمپین نیفتاده است.
همچنین موضوع را از فراکسیون ایثارگران مجلس پیگیری کردیم و قول داده شد تا این مساله را پیگیری کنند اما در عمل به هیچ جایی نرسید و به جز مجلس شورای اسلامی، کس دیگری نمیتواند کمک کند.تندگویان همچنین درباره پیگیری شهرداری تهران برای شهید خدمتشمردن شهدای پلاسکو نیز گفت: در شهرداری هیچ کسی پیگیر این موضوع نبود و اگر میگویند پیگیر بودیم، صحت ندارد.
وعده ها يكي پس از ديگري اجرا نشد
علاوه بر موضوع مهم شهيد محسوب شدن آتشنشانان جانباخته در پلاسكو، وعدههاي مهم ديگري درباره تجهيز آتش نشاني تهران داده شد كه آن هم در محاق رفت. زهرا صدر اعظم نوري، رییس کمیسیون سلامت شورای شهر تهران با تاکید بر اینکه «شهید» خوانده شدن جانباختگان حادثه پلاسکو در حیطه اختیارات شورا و شهرداری نیست، گفت: تصمیمات باید توسط بنیاد شهید گرفته شود و تجهیزات آتشنشانی که در حادثه پلاسکو دچار آسیب شده بود نیز جایگزین خواهند شد. بعد از حادثه پلاسکو به دلیل اقداماتی که سازمان آتشنشانی در صحنه حادثه انجام داده بود، تجهیزات سازمان دچار تخریب و یا از بین رفتن شده بود؛
لذا ضرورت داشت جایگزینی و تعمیر این تجهیزات در دستور کار قرار بگیرد، بر همین اساس برنامهریزی شد که تجهیزات مورد نیاز جایگزین شود. بر اساس برنامهریزیهای انجام شده، تعدادی نردبان برای سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهر تهران تهیه شده که بتواند برای عملیات اطفاي حریق در ساختمان های بلند استفاده کند و امیدواریم در آینده نزدیک این نردبانها تحویل داده شود تا مورد بهره برداری قرار گیرد.امروز در شهر تهران به دلیل تراکم جمعیت و وجود ساختمان بلندمرتبه، تجهیز سازمان آتشنشانی به نردبانهای بلند، یکی از ضروریات محسوب میشود و به دلیل تعداد حوادثی که به صورت طبیعی و انسانی در این شهر رخ میدهد، باید سازمان آتش نشانی شهر تهران کارا تر شود.
در همین زمينه از نظر نیروی انسانی و تجهیزات مورد نیاز باید اقدامات موثر در دستور کار قرار میگرفت که خوشبختانه شورا و شهرداری تهران این موارد را در اولویت کاری خود قرار دادند، به شکلی که در برنامه بودجه سال ۹۷ ردیفهای بودجهای برای کارا تر شدن سازمان آتشنشانی شهر تهران درنظر گرفته شد.رییس کمیسیون سلامت شورای شهر تهران با تاکید بر همکاری شهردار و معاونان شهرداری تهران در راستای کاراتر شدن سازمان آتشنشانی گفت: امیدواریم با تامین نیروی کاردان و متخصص و همچنین تجهیز سازمان آتشنشانی به امکانات مورد نیاز، شاهد عملکرد بهتر این سازمان باشیم و طی عملکرد چهار ساله بتوانیم نیازهای شهر تهران را در حوزه اطفاي حریق تامین کنیم.
ايمني را باور نميكنيم
سخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران نيز با اشاره به اينكه حادثه پلاسکو اتفاق تلخی بود که باید تبدیل به درس عبرت شود، اظهار مي كند: متاسفانه باور به ایمنی تبدیل به حلقه مفقوده شده است. حادثه ساختمان پلاسکو نشان داد که بزرگترین ساختمانها با کوچکترین حوادث فرومیریزند و شهروندان باید برای پیشگیری از حوادث، ایمنی لازم را انجام دهند.وی با اشاره به اینکه ایمنی باید به یک مطالبه اصلی و عمومی تبدیل شود، گفت: رسانهها، آموزش و پرورش و سازمانهای مردمنهاد قطعا میتوانند در توسعه ایمنی و جلوگیری از حوادث اقداماتی خوبی انجام دهند.
باید باور داشته باشیم که ایمنی برای تک تک شهروندان حايز اهمیت است. متاسفانه باور به ایمنی حلقه مفقوده در پیشگیری از حوادث است؛ به عنوان مثال ساختمانهایی با قیمتهای گزاف و خودروهایی با قیمتهای بسیار خریداری میشود ولی به نکات ایمنی آن توجهی نمیشود. در حال حاضر ساختمانهای قدیمی در سطح شهر تهران وجود دارد که با کوچکترین حادثه، مشکلات زیادی را برای شهروندان ایجاد میکند و باید هر چه سریعتر نسبت به پیشگیری و بازسازی این ساختمانها اقدام شود.
يادمان رفت!
فرشيد اسحاقي: به چشم برهم زدني، يك سال از غم بزرگ پلاسكو گذشت و اكنون با فراموشي هرچه در اين حادثه رخ داد، چشم به راه پلاسكوي ديگري هستيم كه اگر اين چشم انتظاري نبود، بسياري از وظايفمان را بعد از پلاسكو يادمان نمي رفت اما ذهن مشغول و فرار تك تك ما شهروندان، نگذاشت كه از حادثه درس بگيريم و خيلي زود یادمان رفت. اكنون كه پلاسکو دیگر نیست، پلاسکوهای دیگر هستند که هر کدام در لحظه ای، فاجعه ای میآفرینند و بايد براي ايمنسازي آنها كاري كنيم.یادمان رفت که شهدای آتشنشان، جان دهها نفری را نجات دادند که امروز ممکن بود آنها نیز جزو قربانیان حادثه باشند و حال که زنده اند، بايد كاري براي پايمال نشدن خون شان انجام دهند.
یادمان رفت كه شهدای آتشنشان، نتیجه یک غفلت و بیمبالاتی نسبت به ایمنی ساختمانی بودند که اگر ایمنی آن جدی گرفته میشد، امروز آتش نشانان در میان ما بودند. یادمان رفت در لحظه آغازین حادثه پلاسکو، سدهای معبر شهروندان، عاملی برای تاخیر در ورود نیروهای امدادی به محل حادثه بود و بايد عبرتي ميگرفتيم كه ديگر در حوادث شهري ، دنبال عكس و سلفيگرفتن نباشيم و راه را براي امدادرسانان باز كنيم؛ نه آنكه با هر آژيري ، پشت آمبولانس و خودروي آتش نشاني راه بيفتيم و به طور پرسرعت به راهمان ادامه دهيم. یادمان رفت كه دغدغه همه آتش نشانان دیروز و امروز، ایمنی شهر و نجات جان شهروندانی است که در پی حوادث انسانساز، جان خود را بر دست می گیرند
و برای نجات می شتابند و نبايد با بي احتياطيهاي محض، حوادث بزرگ را رقم بزنيم. یادمان رفت که اگر کمی دقت در نوع زندگی شهری داشته باشیم، نکات ایمنی آتشنشانان را توجه کرده و به آن عمل کنیم، بسیاری از حوادث شهری اتفاق نمی افتد و کمتر جان آتشنشانان در آتش میسوزد. یادمان رفت كه 97 درصد از تماسهای روزانه با آتش نشانی مزاحمت است و همچنان بي آنكه درسي از پلاسكو بگيريم، در تلفن فوت ميكنيم و به اپراتور 125 ميخنديم! يادمان رفت كه همه ما شهروندان به فرزندان، پدران، مادران و خانوادههای آتشنشان که چشم به در برای بازگشتشان داشتند، مدیونيم و بايد ايمن سازي را اولين اقدام در هر تصميم زندگي شهري قرار دهيم. يادمان رفت كه بايد مسئولیتپذیر باشیم.
هم شهروندان غوطهور در مشکلات معیشتی، باید در قبال ایمنی شهر و زندگی خود مسئول باشند و هم مسئولان، افزایش ایمنی شهر و ساختمانهایش را واجب تر از نان شب بشمارند. يادمان رفت كه اگر اخطارهای مکرر همین آتش نشانان که پارسال خاكشان كرديم، جدی بگيريم و محيط كسب و كار و زندگي مان را ايمن كنيم.يادمان رفت كه مراقب دودکش بخاریها، ترقه و آتشبازیهای چهارشنبهسوری، آسانسورهای خراب، سیمهای برقرها در مغازه و حجره ها باشیم.يادمان رفت كه در پستهاي مديريتي مان ، جان و ایمنی مردم در اولويت تصمیماتمان باشد. يادمان رفت آنگاه كه امضافروشی میکنیم، رشوه میگیریم، از مسئولیت شانه خالی میکنیم، اخطارها را جدی نمیگیریم و ...
روزی باید زیر تابوت آنهایی را بگیریم که هزار غصه از نبودنشان فایده ای ندارد. یادمان رفت كه در بلبشوي راست و دروغهای فضای مجازی در حوادث مختلف به دروغ و شایعه و هر آنچه فضای حادثه را ملتهب میکند، دامن نزنیم.آري همه اين مسئوليت ها و ده ها وظيفه ديگر را در يك سال گذشته فراموش كردهايم و غوطه ور در مشكلات زندگي روزانه، بي خبر از حادثه پلاسكو ديگري هستيم كه در راه است. حتي در همين چند روز پيش كه حادثه سانچي رقم خورد و دهها مطلب راست و دروغ از آن ساختيم، بايد ياد وظايفمان در حوادث بيفتيم و از حادثهها عبرت بگيريم. حادثههايي كه نزديكتر از رگ گردن است اما يادمان مي رود كه مي رود... .
نظر کاربران
روحشون شاد
همه فراموش کردن
خدا صبر بده به خانواده هایی که پدر، همسر ، برادرشون توو این حادثه پرکسیدن و داغش همیشه روو دلشون میمونه