گفتگو با وحید سینایی درباره شرایط ایران در زمان خروج شاه از کشور
همه خواهان خروج شاه از کشور بودند
پس از وقایع خونین کشتار ۱۷ شهریور و ۱۳ آبان ۵۷ و برگزاری مراسم چهلم های مختلف در شهرهای کشور و نیز اعتصاب کارگران شرکت نفت و از همه مهمتر، چاپ اعلامیه توهین آمیز روزنامه اطلاعات، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد...
به عنوان نخستین سوال بفرمایید که پس از خروج شاه از کشور، جایگاه شورای سلطنت چه بود؟ آیا این شورا توانست به اهدافی که در جهت تحقق آن تشکیل شده بود برسد؟ علت شکست این شورا چه بود؟
- طبق قانون اساسی مشروطه، (اصل سی و هشتم) امکان تشکیل شورایی به نام شورای سلطنت وجود داشت. در این اصل پیش بینی شده بود که اگر ولیعهد به سن بیست سال نرسیده باشد، شهبانو مادر ولیعهد می تواند به عنوان نایب السلطنه انتخاب شود و نیاب السلطنه می تواند یک شورا مرکب از نخست وزیر، روسای مجلسین، رئیس دیوان عالی کشور و چهار نفر از اشخاص خیر و بصیر انتخاب کند تا در غیاب پادشاه امور کشور را اداره کنند. بنابراین وقتی شاه می خواست از کشور خارج شود، شورای سلطنت را تشکیل داد. شورایی که تشکیل شد، مرکب بود از شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر، محمد سجادی رئیس مجلس سنا، جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، سید جلال الدین تهرانی که بعدا به عنوان رئیس شورای سلطنت انتخاب شد و محمد علی وارسته که به عنوان نایب رئیسی شورا انتخاب شد و عبدالله انتظام عبدالحسین علی آبادی، عباس قره باغی و علی قلی اردلان.
ترکیب شورا به نحوی انتخاب شد که از افراد منتقد، میانه رو و بی طرف در منازعات سیاسی در آن وجود داشت اما شورای سلطنت به سرعت اعتبار خود را از دست داد و علت آن این بود که سید جلال الدین تهرانی پس از این که شاه کشور را ترک کرد برای ملاقات با آیت الله خمینی به پاریس سفر کرد و آیت الله خمینی انجام ملاقات را به استعفای او منوط کرد لذا او استعفا داد و با این استعفا عملا شورای سلطنت را غیرقانونی اعلام کرد. البته به دنبال استعفای سید جلال تهرانی، محمد علی وارسته به ریاست آن شورا انتخاب شد و قوانین و مصوباتی که باید به توشیح پادشاه می رسید، اما شورای سلطنت دیگر نتوانست اعتبار قانونی خود را به دست آورد.
سید جلال تهرانی که با این اقدام خود عملا شورا را بی اعتبار کرد، سال ها وزیر و سناتور در مجلس سنا بود و در عین حال فرد بسیار عالمی بود و یکی از برترین دانشمندان نجوم ایران محسوب می شد. اما وی به لحاظ سیاسی به جریانات محافظه کار نزدیک و مخالف اصلاحات ارضی بود. او در وقایع سال ۱۳۴۲ موضع همدلانه ای با نیروهای مخالف و از جمله با مخالفین اصلاحات اتخاذ کرد. او با حسن علی منصور و هویدا مخالف بود. در مجلس سنا در مخالفت با لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی رأی داد و روابط نزدیکی با مقامات روحانی از جمله با امام خمینی داشت.
وی وقتی به پاریس رفت و به خواست امام استعفا داد و شورا را غیرقانونی اعلام کرد، عملا اعتبار این شورا را مخدوش کرد و از بین برد. بنابراین هدفی که از تشکیل شورای سلطنت وجود داشت که در غیاب پادشاه و ملکه که کشور را ترک کرده بودند، اعتبار نظام پادشاهی را کماکان برقرار کند حاصل نشد و بنابراین عملا رئیس شورای سلطنت نتوانست به تداوم نظام پادشاهی و سلطنتی در ایران کمک کند.
ارتش با وجود قدرت زیادی که داشت چرا نتوانست نیروهای مخالف را در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ سرکوب و زمینه های الزام شاه به خروج از کشور را برطرف کند؟
- ارتش شاهنشاهی ارتش قدرتمندی بود اما آن ارتش در سال های آخر برای انجام ماموریت های فرامرزی تربیت شده بود، برای منازعات با همسایگان و یا مداخله در منطقه. بنابراین این ارتش آموزش های کلاسیک مربوط به جنگ را دیده بود اما آموزش های لازم برای مقابله با تظاهرات شهری و اعتراض های مردمی را ندیده بود. مضافا این که بخش اعظم نیروهای ارتش، سربازان وظیفه بودند. این سربازان کسانی بودند که تا چندی پیش در صفوف تظاهرکنندگان یا مردم عادی بودند و اکنون برای انجام خدمت نظام وظیفه به ارتش پیوسته بودند. این نیروها حرفه ای نبودند. وقتی شاه کشور را ترک کرد، ارتش وحدت و انسجام خود را از دست داد و اختلافات درونی و فساد درون ارتش آنقدر بود که تداوم همبستگی آن را به خطر اندازد. برخی از نیروهای ارتش تحت تاثیر فتاوی و نظرات رهبر انقلاب برای ادامه خدمت دچار تردید شدند. همچنین هر چه نیروهای انقلاب قدرتمندتر شدند، این باور هم در بین برخی از فرماندهان ارتش به وجود آمد که بهتر است به ج=ای این که به سرکوب مردم مبادرت بورزند، با نیروهای انقلابی به یک تفاهم برسند و زمینه مسالمت آمیز انتقال قدرت را فراهم آورند. این همان چیزی است که در نهایت منجر به صدور اعلامیه بی طرفی ارتش و بازگشت ارتش به پادگان ها شد. بنابراین ارتش اساسا برای سرکوب تظاهرات خیابانی آموزش ندیده بود و امکانات و تجهیزات لازم را نداشت و ماه ها حکومت نظامی و آوردن نیروهای نظامی به خیابان ها آنها را خسته کرده بود و در روزهای آخر ناتوانی ها در حدی افزایش یافته بود که دیگر نمی توانستند به ماموریت سرکوب تظاهرات ادامه بدهند.
شاه قبل از خروج از کشور اقداماتی را در راستای باز کردن فضای سیاسی کشور انجام داد. به نظر شما باز کردن فضای سیاسی در اواخر سلطنت پهلوی چه پیامدهایی داشت؟
- پیچیده ترین کار در سیاست وقتی است که یک نظام استبدادی می خواهد فضای سیاسی را باز کند. اگر این اقدام را در شرایط ضعف انجام دهد قطعا بیش از همه خود متضرر خواهد شد چون نمی تواند فضا را مدیریت کند و گام به گام مخالفین از ضعف آن استفاده کرده، جلو آمده و تقاضاهای بیشتری را مطرح می کنند و در نهایت فضای بازی که ایجاد شده به ضد خود نظام مستقر تبدیل می شود. این دقیقا اتفاقی بود که در سال ۱۳۵۷ در ایران رخ داد. یعنی به دنبال انتخاب شاپور بختیار به نخست وزیری و برچیده شدن حکومت نظامی، فضای باز سیاسی در ایران ایجاد شد. مطبوعات آزاد شده و بدون سانسور منتشر می شدند، ساواک منحل شد، زندانیان سیاسی آزاد شدند ولی هیچ کدام از اینها اعتباری را برای بختیار ایجاد نکرد بلکه تمام اینها به عنوان ابزارهایی علیه خود او به کار گرفته شد و بنابراین سقوط دولت پهلوی را تسریع کرد. البته لازم به ذکر است که چاره ای جز باز کردن فضای سیاسی نداشت؛ یعنی رژیم پهلوی از همه امکانات خود برای تداوم سیاست های خود استفاده کرده بود و در شرایطی که ناگزیر بود، به باز کردن فضای سیاسی روی آورد تا تداوم خود را تضمین کند اما همانطور که ذکر شد چون در شرایط نامناسبی این سیاست را اتخاذ کرد، عملا به سقوط خود کمک کرد و به آن شتاب بخشید.
آیا می توان گفت که اگر فرد دیگری جز بختیار نخست وزیر می شد، نظام پادشاهی به قوت خود باقی می ماند؟
- قبل از این که بختیار نخست وزیر شود، محمدرضا شاه در مورد این پست با افراد دیگری از جمله دکتر غلامحسین صدیقی گفتگو کرد اما آنها هر کدام بنا به دلایلی نپذیرفتند. واقعیت این است که انقلاب ایران و رهبری آن، اراده ساقط کردن نظام پادشاهی و به دست گرفتن قدرت را داشت و در آن شرایط جز بختیار شخص دیگری حاضر به پذیرش مسئولیت نشد. شاه مصمم بود که کشور را ترک کند. دکتر غلامحسین صدیقی نخست وزیری را به شرط ترک کشور از سوی شاه پذیرفت. حتی پیشنهاد کرد که شاه به جای رفتن از ایران به کیش سفر کند. علت این بود که آنها می دانستند نظام پادشاهی در ایران یک نظام شخصی و فردی است و در نبود شاه پایه های قدرت فرو می ریزد، بنابراین آنها می خواستند که شاه بماند که به اعتبار ماندن شاه، ارتش انسجام خود را حفظ کند و از دولت مستقل دفاع کند ولی شاه اصرار به رفتن داشت و تنها کسی که در آن شرایط حاضر به قبول پست نخست وزیری بود بختیار بود. البته او هم از رهبران جبهه ملی بود و از عناصری بود که سال ها با سیاست های شاه مخالفت کرده بود. چه بسا بختیار هم می خواست از این فرصت استفاده کند برای این که در نبود شاه تغییراتی در نظام سیاسی ایران ایجاد کند اما نیروهای انقلابی و به ویژه رهبری انقلاب، با مشی سازش ناپذیری که داشتند، هرگونه راه حل میانه را منتفی کردند و با اعلام غیرقانونی بودن نخست وزیری بختیار و عدم پذیرش او توسط امام خمینی، عملا راهی جز سقوط دولت بختیار و به دنبال آن نظام پادشاهی وجود نداشت.
به نظر شما علت اصلی سفر شاه در ۲۶ دی ماه چه بود؟
- علت اصلی سفر مخالفت های گسترده ای بود که در سراسر کشور روی داده بود. بعد از اتفاقات ۱۳ آبان در دانشگاه تهران که منجر به کشته شدن تعدادی از تظاهرکنندگان شد، دولت نظامی ازهاری روی کار آمد اما دولت ازهاری هم نشان داد در تامین امنیت و برقراری ثبات در کشور کاملا ناتوان است. وقتی تظاهرات گسترده تاسوعا و عاشورا در سال ۱۳۵۷ برگزار شد و در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابان آمدند و مخالفت خود را با ادامه نظام پادشاهی ابراز کردند، شاه متوجه شد که در داخل پایگاه لازم برای تداوم حکومت خود را ندارد و چاره را در این دید که از کشور خارج شود.
او اگر مقداری تعلل در خروج داشت به این خاطر بود که به دنبال جایی بود تا او را بپذیرند و نخست آمریکایی ها پذیرفتند که به او ویزا دهند اما او در بین راه تصمیم گرفت در مصر توقفی داشته باشد و مهمان انورسادات شد. این توقف در مصر طولانی شد تا حدی که انقلاب در ایران به پیروزی رسید و عملا رفتن شاه به آمریکا با مشکل روبرو شد و زمانی هم به آمریکا رفت که بیماری او شدت یافته بود و ناگزیر برای درمان به آنجا سفر کرد.
بنابراین علت اصلی سفر شاه مخالفت های گسترده داخلی بود. البته این را هم می توان گفت که شاه انتظار داشت با رفتن او از ایران، ارتش مانند سال ۱۳۳۲ بر سر یک دوراهی برای انتخاب او یا حکومت جانشین قرار گیرد و دست به یک انتخاب بزند و مجددا اقداماتی را برای بازگشت شاه به قدرت انجام دهد. شاید علت توقف طولانی او در مصر هم همین بود. البته یکی دیگر از علل توقف طولانی مدت او، ابراز نارضایتی از دولت و سیاست های کارتر بود ولی در هر حال شدت اعتراضات و گسترده بودن ائتلافی که مخالفین در ایران تشکیل داده بودند - که تقریبا اکثر قریب به اتفاق گروه های اجتماعی و مردم را شامل می شد - عملا راهی جز خروج از کشور در برابر شاه باقی نگذاشته بود و راه حل آلترناتیو، ماندن و کشتن میلیون ها نفر بود که این هم بنا بر دلایل زیادی امکان پذیر نبود.
آیا کشورهای دیگر از خروج محمدرضا شاه از ایران حمایت کردند؟
- بله. تقریبا همه قدرت های بزرگ شامل آمریکا و انگلیس و فرانسه و ... به شاه توصیه کردند که ایران را ترک کند و حتی سفیر آمریکا در تهران برای این که شاه را برای خروج ترغیب کند. به او گفت که حاضر به تهیه دعوتنامه ای از آمریکا برای اوست که رسما از او دعوت به عمل آوردند و ترتیب اقامت او در آمریکا را بدهند، بنابراین کشورهای خارجی برای جلوگیری از طولانی شدن فرآیندهای انقلابی در ایران و رادیکال شدن این فرآیندها می خواستند که شاه خارج شود تا به یک راه حل میانه ای با نیروهای انقلابی برسند.
آیا مسئله افزایش بهای نفت به دامنه اعتراضات و ناآرامی های ایران و در نتیجه خروج محمدرضا شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ قوت بخشید؟
- افزایش بهای نفت که در سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاده باعث شد قیمت نفت چهار برابر شود. افزایش بهای نفت به بحران اقتصادی دامن زد. دلارهای نفتی که وارد اقتصاد ایران شد، باعث افزایش واردات، افزایش نقدینگی و تورم لجام گسیخته شد و از طرف دیگر به دلیل این که شاه به پشتوانه درآمدهای نفتی فکر می کرد هر اقدامی را بخواهد می تواند انجام دهد بدون توجه به نظرات کارشناسی و نظرات سازمان برنامه در اهداف برنامه پنج ساله پنجم دخل و تصرف کرد.
این بی نظمی ها و اقدامات در مجموع به بروز بحران اقتصادی و نارضایتی در ایران کمک کرد ولی خروج شاه در ۲۶ دی ماه به طور خاص به مسئله نفت مربوط نبود. می توان گفت از علل دور یا بعیده این اقدام مسئله افزایش بهای نفت بود اما این که شاه ناگزیر از ترک ایران شد، به این دلیل بود که دامنه مخالفت ها گسترده شده بود و قدرت های خارجی هم به این نتیجه رسیده بودند که راه حل بحران ایران، در خروج شاه و رسیدن توافق با نیروهای میانه رو نهفته است. آنها از این که شاه بخواهد در ایران بماند و با حضور خود به رادیکال شدن فضای سیاسی ایران کمک کند ناراضی بودند و معتقد بودند شاه هر چه بیشتر بماند، ناآرامی ها بیشتر افزایش پیدا می کند و در شدت گرفتن درگیری ها، نیروهای رادیکال و تندرو قدرت می گیرند. بنابراین باید هر چه زودتر شاه از ایران خراج شود تا بتوان با نیروهای میانه رو به تفاهمی رسید و در نتیجه جلوی نیروهای رادیکالی در ایران گرفته شود. یعنی شاه هم تمایل شخصی برای خروج از ایران داشت و هم این که قدرت های خارجی از جمله در کنفرانس گوادولوپ به این نتیجه رسیده بودند که شاه کشور را ترک کند تا آنها بتوانند به توافقی با نیروهای میانه رو دست پیدا کنند.
نظر کاربران
حتی "او" اعتراف کرد صدای ملت را شنیده است ....
رفت مرد و پوسید بابا ولش کنید . خودمان کلی حرف داریم که تا قرنها می تونیم بزنیم سر و کول همدیگه .والله بخدا ...
بعله ۹.۵۱ موافقم .همش باید از این و اون بخوریم
همه الان خواهان چی هستند؟خوب از این خواسته هاشونم دفاع کنید