فرار ملوکانه
۲۶ دی ۱۳۵۷ چه اهمیتی در تاریخ معاصر ایران دارد؟
تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود...
تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند. شاه در مصاحبه کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی اسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»
فرح دیبا بعدها در خاطرات خود نوشت: «اعلی حضرت از آن که مجبور به ترک وطن شده بود به شدت متاثر و ناراحت بود. ساعت از یک بعدازظهر گذشته بود که ما در میان بدرقه شاهپور بختیار (نخست وزیر)، جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی)، دکتر علی قلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالی رتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیت های مملکتی فرودگاه مهرآباد تهران را ترک گفتیم.»
فرح در بخش دیگری از خاطرات خود به نکته ای اشاره می کند که نشان می دهد فکر فرار شاهانه در تمام مدت سال آخر پادشاهی محمدرضا پهلوی او را رها نکرده است. او می نویسد: «اعلی حضرت بیم آن را داشت که ما به سرنوشت ژنرال داوودخان رئیس دولت افغانستان - که به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شدند - دچار شویم. خوشبختانه اعلی حضرت با پیش بینی درست از ماه ها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود. فرزندانم در آمریکا بودند و بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در آمریکا بودند و جای شان امن بود اما من و اعلی حضرت ماه ها بود از وحشت این که به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم.»
بدین سان، شاه و فرح از مهلکه انقلاب گریختند و دو سال بعد را در متغیرترین شرایط عمر خود گذراندند. مرضیه دباغ در خاطرات خود می نویسد: «با شنیدن خبر فرار شاه، خدمت حضرت امام رفتم و به ایشان گفتم «آقا، شاه رفت!» به رغم تصور من، گفتن این پیام در نگاه پر معنا و چهره آرام امام، هیچ تغییری به وجود نیاورد و ابتدا با آرامش همیشگی شان فرمودند: خب.»
امام در پایان همان روز بیانیه ای صادر می کند و در ابتدای آن می نویسد: «فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض می کنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملت های جهان ثابت کردید که با فداکاری و استقامت، می توان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد و به مقصد هر چه دشوار باشد رسید. گرچه این ستمگر با دست آغشته به خون ما و جیب انباشته از ذخایر ملت، از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال به زودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد.»
اگرچه محمدرضا پهلوی هیچ وقت محاکمه نشد اما شرایط دو سال پایانی عمرش دست کمی از محکومیت تحقیرآمیز نداشت، چه این که وقتی هواپیمای جت بوئینگ ۷۲۷ شهباز آسمان مهرآباد را ترک کرد، بر همه معلوم بود که دیگر شاه به کشور باز نمی گردد. «یک جمله شاه هرگز از یادم نمی رود. زمانی که در دنیا سرگردان شده بود و می کوشید برای عمل جراحی و معالجه به آمریکا بیاید و واشنگتن او را راه نمی داد در تماس تلفنی به من گفت: «اردشیر جان! در این دنیای بزرگ آیا جایی برای پناه دادن من پیدا نمی شود؟!» این یکی از تکان دهنده ترین فرازهای خاطرات اردشیر زاهدی از ۲۵ سال حشر و نشر با محمدرضا پهلوی است. شاهی که وقتی کشور را در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ترک کرد، آواره چند کشور شد و کمتر دولتی خطر پذیرش او را به جان خرید.
حتی آمریکایی که روزگاری نه چندان دور، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ او را برای بازپس گرفتن تاج و تختش کمک کرد، خواهان پذیرفتن شاه فراری نبود چرا که هم زمان با تقاضای شاه برای ورود به آمریکا، کارشناسان وزارت خارجه این کشور اعلام کردند که این مسئله برخلاف منافع ملی آمریکاست. در همین زمان سفارت آمریکا دو بار به کاخ سفید اعلام کرد که از پذیرش شاه سابق ایران خودداری کند. همچنین ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در زمان پهلوی در ایران نیز با آمدن شاه به آمریکا مخالفت کرد. با این حال، رایزنی های راکفلر و کسینجر باعث شد تا سرانجام با آمدن شاه به آمریکا موافقت شود.
شاه از زمان ترک ایران در دی ماه ۱۳۵۷ تا زمان مرگش در مصر در مرداد ۱۳۵۹، کشورهای مختلفی را برای اقامت برگزید، اما در هر یک از این کشورها اقامتش با مشکلات مختلفی مواجه شد به طوری که مجبور می شد تا مدام محل اقامتش را تغییر دهد. در این میان، در هر تغییر اقامتی، یکی از مشکلات او، پیدا کردن کشوری بود که حاضر به پذیرش وی باشد. بنا به روایتی او از زمان ترک ایران ۱۰ هفته در مراکش، ۱۱ هفته در باهاماس، ۱۷ هفته در مکزیک، ۱۰ هفته در آمریکا برای معالجه و مدت کوتاهی هم در پاناما بود و سرانجام به مصر رفت و در همانجا درگذشت و جسدش در کنار پدرش در مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
نظر کاربران
به خدا قسم که خیلی اهمیت دارد
خیلی