۶۵۹۵۰۹
۱۵ نظر
۵۰۱۰
۱۵ نظر
۵۰۱۰
پ

داروهای آرامبخش ،آخر خط زندگی زوج جوان

راننده مسافربر که مدعی بود از اعتیاد همسرش به داروهای آرامبخش به ستوه آمده، همراه اوبه دادگاه خانواده رفت تا طلاق بگیرند.وقتی منشی شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده، مراجعان ساعت ۱۱ را فراخواند، زن و مردی میانسال وارد دادگاه شدند.

روزنامه ایران: راننده مسافربر که مدعی بود از اعتیاد همسرش به داروهای آرامبخش به ستوه آمده، همراه اوبه دادگاه خانواده رفت تا طلاق بگیرند.وقتی منشی شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده، مراجعان ساعت ۱۱ را فراخواند، زن و مردی میانسال وارد دادگاه شدند.
در نگاه اول موضوع خاصی میان آنها جلب نظر نمی‌کرد، جز چشم‌های نیمه باز زن و پلک‌های سنگینش. لب‌هایش تیره بود و علاوه بر آن گاهی به یک نقطه زل می‌زد. اما مرد با آنکه شکمی برآمده داشت، سرحال‌تر به نظر می‌رسید و استوار ایستاده بود.

قاضی «حمیدرضا رستمی» در همان ابتدا به پرونده روی میز نگاهی انداخت و مکث کوتاهی کرد. روی پرونده نوشته شده بود؛«دادخواست طلاق توافقی». سپس رو به آنها گفت:«خب؛ بفرمایید چه شده که تصمیم به طلاق گرفته اید؟»
مرد بدون مقدمه گفت:«11 سال است که با هم ازدواج کرده‌ایم و حالا با داشتن دختری 7 ساله توافق کرده‌ایم از هم جدا شویم. راستش زنم به مصرف داروهای آرامبخش اعتیاد پیدا کرده و بیشتر ساعات روز در خواب و خیال است. الان هم به مصرف متادون رو آورده و آخرین باری که به او اعتراض کردم دعوای مفصلی راه انداخت و با باز کردن شیر گاز می‌خواست خانه را به آتش بکشد که خیلی زود متوجه شدم و از فاجعه جلوگیری شد. آنجا بود که فهمیدم ادامه این زندگی برای هر سه نفرمان خطرناک است و ناچاریم به این زندگی پردردسر خاتمه دهیم.»
سپس قاضی به زن نگاهی کرد و پرسید:«مگر شما معتاد هستید که متادون مصرف می‌کنید؟»
زن گفت:«نه. ولی متادون آرامم می‌کند. اما مدتی است داروهای آرامبخش کمکی به رفع عصبانیتم نمی‌کند.»
زمانی که زن با صدای آرام و یکنواخت حرف می‌زد، کلمات شمرده شمرده از دهانش خارج می‌شد، شوهرش زیر چشمی او را نگاه می‌کرد و سرش را تکان می‌داد.«مروارید» 35 ساله بود و همسرش «صفا» حدود 40 سال داشت. آنها از طریق خواهر صفا با یکدیگر آشنا شده بودند، خواهر صفا در یک اداره کار می‌کرد و مروارید همکارش بود.صفا به قاضی گفت:«راستش ایشان زن خوبی است. اما خیلی زود باور است و بعد از یکی دو سال که اختلافات میان ما شروع شد به توصیه زن برادرش به مصرف خودسرانه قرص‌های آرامبخش رو آورد و بعد از مدتی به آنها معتاد شد.
چند بار هم او را پیش دکتر و روانشناس بردم. اما مدتی مصرف دارو را کنار می‌گذاشت و دوباره با بروز اختلافات خانوادگی شروع به مصرف قرص می‌کرد. سال پیش هم من و دخترمان را ترک کرد و به حالت قهر به خانه پدرش رفت. در چند ماهی که آنجا بود به این نتیجه رسیدم شاید دوری از من و خانه باعث شود در رفتارش تجدید نظر کند، اما نه تنها بهتر نشد بلکه به مصرف متادون اعتیاد پیدا کرد.»
مروارید که تا آن لحظه به گوشه‌ای زل زده و حرف‌های شوهرش را می‌شنید، به آرامی گفت:«من از روز اول این‌طوری بودم؟! تو به من نگفتی بهترین زندگی را برایت می‌سازم؟! اما برای زندگی مرا به یک زیرزمین بردی. جایی که پر از سوسک و مارمولک بود. اصلاً یکبار مرا به مسافرت بردی؟ یک بار برایم گل خریدی؟ الان که بچه داریم یک بار ما را به شهربازی، سینما یا مسافرت برده‌ای؟!»
قاضی رستمی بدون آنکه حرفی بزند فقط گوش می‌داد که صفا رو به همسرش گفت:«اول زندگی که در زیرزمین نبودیم. خب برای اینکه صاحب خانه شویم باید سختی‌ها را تحمل می‌کردیم. حالا هم که سه دانگ از آپارتمان به نام خودت است. یک دختر دسته گل هم که داری. دیگر چه می‌خواهی؟»
زن در جواب گفت:«تو با درآمد مسافرکشی می‌توانستی خانه بخری؟ آن همه در خانه برای مردم خیاطی کردم برای چی؟» بعد رو به قاضی ادامه داد:«آقای قاضی اخلاقش خیلی تند است و بد دهنی می‌کند. اصلاً درکم نمی‌کند...»
چند دقیقه بعد از شنیدن حرف‌های هر دو طرف، قاضی از زن خواست بیرون از اتاق منتظر بماند. آنگاه به مرد گفت:«اگر طلاق بگیرید ممکن است مشکلات روحی و جسمی همسرت بیشتر شود و این برای فرزند شما اصلاً خوب نیست. فکر نمی‌کنی اگر همسرتان درمان شود دیگر نیازی به جدایی ندارید؟»
با این حال صفا توضیح داد که چند بار خانواده و فامیل را واسطه کرده تا همسرش دست از مصرف دارو بردارد، ورزش کند و قهر کردن را کنار بگذارد. بعد هم خیلی آرام طوری که صدا از اتاق بیرون نرود، گفت:«من مشکوکم که به مواد مخدر معتاد شده باشد. اما نمی‌توانم بی‌جهت از او آزمایش بگیرم.»

قاضی پس از نوشتن مطالبی در پرونده طلاق توافقی زن را به داخل اتاق فراخواند تا هر دو برگه‌های مربوطه را امضا کنند. سپس با اشاره به اینکه لازم است نظر کارشناس مشاور را هم ضمیمه پرونده کنند، صدور رأی را به هفته بعد موکول کرد. زن و شوهردرحال خروج از اتاق دادگاه بودند که قاضی از زن پرسید:«با توجه به اینکه مهریه و نفقه ات را بخشیده‌ای آیا برای ادامه زندگی مشکلی داری؟!» و زن همان‌طور شمرده شمرده و آرام گفت:«خانه را باید بفروشیم و هر کسی برود دنبال زندگی خودش. همین!»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    خوب پس زن 35 ساله ومرد40 ساله میانسال

  • گندم مجیدی ...15ساله...پونک قزوین

    اه چه زندگی مضخرفی .....

  • رسول 10 ساله از تهران

    بگم هم گیج شدم هم متاسف شدم باور میکنید حرفام همین

  • بدون نام

    جمله آخر زن رو قبول دارم این زندگی حقیقتا به پایانش رسیده بعضی از زن ها برای آبرو داری و از ترس اینکه انگ ناسازگاری و بد بودن بهشون نزنن تمام عمر سکوت می کنن و تمام غم ها رو میریزن تو خودشون و متاسفانه آخرش هم به اینجایی میرسن که این خانم رسیده هم تند خویی و بداخلاقی شوهر و مشکلات اقتصادی باعث این اتفاق شده کاش زن ها قبل از اینکه این طور خودشون رو نابود کنن خودشون رو خلاص کنن

    یعنی این درسته که اول زندگی و جوانی رو به امید داشتن خانه و پول در بدبختی بگذرونی همه خوشی و تفریحات رو به خودت و خانواده ات حروم کنی که چی بشه به کجا برسی حق دارن دختر های امروزی که بدون خانه و ماشین حاضر نیستن زن کسی بشن
    و خدا کنه مرد ها هم به اون حد از آگاهی برسن که با دست خالی دنبال زندگی متعهلی نباشن هر چیزی نیاز به پیش زمینه هایی داره

    پاسخ ها

    • مهدی گلپا

      کاربرعزیز وگرامی ب ندرت پیش میاد پسرمجردی خانه و ماشین داشته باشه وبعداز فراهم کردن آنها بخواد ازدواج کنه دوتائی ودرکنارهم می توان صاحب آنها شد

  • بدون نام

    میشه این بچه کوچولو ها این نظرات مزخرف رو ندن زندگی دو نفر با همه خوبی و بدی هاش یه زندگی بوده و کسانی سالها درد و شادی اون زندگی رو تحمل کردن چطور یه سری بچه نادان میان اینجا و با یه جمله ابلهانه یه زندگی رو قضاوت می کنن چرا این نظرات چاپ میشه زندگی ها خوب یا بد ارزش و احترام دارن و کسی حق نداره به زندگی و شادی و ها غم های دیگران اهانت کنه اینجا شده بازیچه و سرگرمی یه عده بچه نادان که یا گیج میشن یا متاسف یا با جملات بی سر و ته ابراز وجود می کنن

    پاسخ ها

    • بدون نام

      احسنت به کاربر12:23این یه مشت بچه مارادیوانه کردبه قول شمایامتاسفه یانگرانه!!!!!

  • بیتا

    به نظرم اگه شوهرش زنش رو از ته دلش دوست داست وبهش مهرمیورزید زن نیازی به ارامبخش نداشت بهترین ارام بخش شوهرش بود

  • Nafas

    آخرپیری ومعرکه گیری.............هه

    پاسخ ها

    • بی نام

      دوست عزیز آیا اینا پیر هستند؟ هم سن و سال های اینا هنوز مجرد هستند..قضاوت نکنیم.

  • بدون نام

    زندگی با آدمی که حرف زشت بزنه وبی احترامی به همسرش بکنه واقعا سخته اگر در زندگی احترام نباشه تموم بشه بهتره.

  • بدون نام

    نه جناب گلپا یه پسر زمانی باید ازدواج کنه که توانایی اداره کردن یه خانواده رو داشته اینکه ازدواج کنه و زن رو ببره تو یه زیر زمین و زنه مجبور به خیاطی باشه برای اینکه تازه بتونن امکانات اولیه زندگی رو فراهم کنند آخر میشه افسردگی دلزدگی تنفر و بعدش طلاق و اگه ختم به خیانت و قتل نشه باید خدا رو شکر کرد انسانها برای زندگی در کنار کار نیاز به گردش تفریح وقت فراغت عشق و همدلی دارند که نداری و بی پولی همه اینها رو از آدم میگیره پس اول باید شرایط ازدواج فراهم باشه بعد ازدواج

  • بدون نام

    این رسول ده ساله داره سر به سرتون میذاره شما هم باور میکنید?

  • گندم مجیدی …۱۵ساله…پونک قزوین

    اقای گلپاشمام چه چیزایی میگین هااینامال قدیمابودنه الان؛چراچرت میگین انقدر

  • بدون نام

    35 و 40 ساله پیر محسوب میشن
    امان از قضاوت های بیجا و انسان های پرمدعا
    کاش کمی منطق داشتیم و انسانی تر به موضوع ها نگاه میکردیم

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج