احمد پورنجاتي در روزنامه اعتماد نوشت: من هيچ شاخص جهاني يا علمي يكسان و قطعي، به عنوان معيار يا استاندارد براي اندازه و تعداد و شكل و دورههاي زماني حرف زدن مقامات و مسوولان يك كشور براي مردم آن كشور در اختيار ندارم.
احمد پورنجاتي در روزنامه اعتماد نوشت: من هيچ شاخص جهاني يا علمي يكسان و قطعي، به عنوان معيار يا استاندارد براي اندازه و تعداد و شكل و دورههاي زماني حرف زدن مقامات و مسوولان يك كشور براي مردم آن كشور در اختيار ندارم.
البته نمونههاي كمشمار از سخنرانيهاي چهار-پنج ساعته فيدل كاسترو را به خاطر دارم. اما واقعيت اين است كه يكي از روشهاي رايج و آسان و كمهزينه ارتباط مقامات هر كشور با مردمشان «حرف زدن براي مردم» يا همان سخنراني است كه البته لازم و ناگزير و پذيرفته شده نيز هست.
چه بپسنديم يا نه، در كشور ما از اين نظر نعمت فراوان است. به دلايلي كه مجال بازخوانياش در اين نوشته كوتاه نيست، در هر زمينهاي كم و كاستي داشته باشيم به لحاظ سخنراني و حرف زدن براي مردم، جاي هيچ نگراني نيست. مديران و متوليان از كوچكترين واحدهاي سازمانهاي گوناگون اداره امور تا بزرگترين - خواه كشوري يا لشكري يا مجلسي يا قضايي و حتي سياه لشكري و خلاصه هرچه دم و دستگاه عمومي - كم و بيش از اين مهارت ارتباطي با مردم بهرهمندند.
ما كه بخيل نيستيم. خداقوت! اما آيا نبايد فرصت و امكاني هم باشد كه اين سلسله جليله به جاي براي مردم حرف زدن، كمي با آنان حرف بزند. به گمانم برخي از خوانندگان اين نوشته هماكنون ابروي تعجب در هم كشيدهاند كه مگر اين دو با هم فرق دارد؟ من تعجب ميكنم. براي كسي حرف زدن يعني يكي ميشود گوينده، دومي ميشود شنونده. اما با كسي حرف زدن يعني: گفتن و شنيدن. در گذشتههاي نه چندان دور ميگفتند: اختلاط كنيم، يعني با هم حرف بزنيم.
اصل اين كاستي بزرگ در جامعه و كشور ما قابل پرده پوشي نيست. اينكه دلايل و عوامل آن چيست و راه و روش و ساز و كارهايش چيست، سخن ديگري است. آري، در برهههايي از جمله در آستانه انتخابات مجلس يا شوراها و رياستجمهوري، برخي فرصتها براي با مردم حرف زدن فراهم ميشود، گاه خيلي هم گرم و صميمي و بيتعارف. اما پس از آن، خلاص! كسي كه پيشينه يا تجربهاي در مقام مسووليت داشته البته ميداند كه يك مدير در هر دستگاهي كه باشد، بسيار گرفتاري دارد و اندك فرصت. اما اين توجيه قابل پذيرشي نيست براي بياعتنايي و پرهيز از با مردم حرف زدن به همان شيوه اختلاط.
لازم نيست همهاش مستقيم و بيواسطه با حضور در اجتماعات باشد. به اصطلاح امروزيها، مديا يا مديوم يعني واسطه البته از نوع جاندار و زندهاش نيز ميتواند در اين اختلاط همدلانه و صميمي كار را آسان كند. تازه، تشكلهاي مردمنهاد صنفي، اجتماعي، فرهنگي، علمي، آموزشي، هنري، زيستمحيطي و حتي منطقهاي و محلي نيز كار را آسان ميكنند. مهم اين است كه به اصل «حرف زدن با مردم» باور داشته باشيم. اين كار را تلف كردن وقت يا ازاين تاسفبارتر، موجب پر رو شدن و افزايش توقعات بيجا ندانيم.
در ضمن، فراموش نكنيم كه هدف اصلي از حرف زدن با مردم، تخليه احساسات هيجاني آنان نيست. نخست، همرساني و يكسانسازي آگاهي دو طرف از وضعيت يكديگر است. دو ديگر، فهم مشترك از چالشها و كاستيها و البته مقدورات و محدوديتها. سرانجام نيز تلاش براي چارهجويي و همافزايي در حل مشكلات. آيا كسي هست كه با مردم اختلاط كند، با مردم در اين روند، حرف بزند؟ بسمالله. خوشامد ميگوييم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر