دیانت زرتشتی در گفتگو با قاسم پورحسن
خرد و یکتاپرستی، دو عنصر دیانت زرتشتی
قاسم پورحسن استادیار دانشگاه علامه طباطبایی شیراز بر آن است که بگوید چه بخواهیم چه نخواهیم و چه دلدادگی داشته باشیم و چه نخواهیم جانبداری کنیم، مهم ترین ویژگی ایران باستان پس از خرد، یکتاپرستی است.
پورحسن در این گفتگو بر آن است که بگوید چه بخواهیم چه نخواهیم و چه دلدادگی داشته باشیم و چه نخواهیم جانبداری کنیم، مهم ترین ویژگی ایران باستان پس از خرد، یکتاپرستی است. در ادامه پاسخ های استادیار دانشگاه علامه طباطبایی شیراز به پرسش های ما را بخوانید.
به عنوان سوال اول بفرمایید که به نظر شما چه ویژگی هایی را می توان به عنوان شاخصه های عام فرهنگ ایران باستان نام برد؟
- تصور من این هست که ما کمتر ایران را به خصوص در دوران جدید ، دورانی که در ذیل غرب قرار گرفتیم، مورد توجه قرار دادیم. فارغ از بحث ایران باستان که عرض خواهم کرد، مسئله مهم خود ایران است. ایران یک تاریخ پیوسته است. تاریخی گسسته نیست. بنابراین ایران باستان گذشته ایران نیست، بخشی از ایران است. این نکته فوق العاده مهمی است که ما در فهم ایران به عنوان مرکز و قلب شرق در اندیشه های فلسفی و خردورزانه باید توجه کنیم. یعنی این گونه نیست که تصور کنیم ما یک تاریخی داشتیم که تاریخ نه اکنون است به نام گذشته ایران و اسم آن را ایران باستان بگذاریم.
بنابراین وقتی از «ایران باستان» حرف می زنیم باید بدانیم که ایران بر مبنای خردورزی که شکل گرفت و ما الان هم از خرد ایرانی دفاع می کنیم، این در حقیقت برخاسته از تاریخی است که آن تاریخ را ما می توانیم بنیاد و شروع چیزی که ما امروزه تحت عنوان ایران نام می بریم، بدانیم. پس وقتی ما می خواهیم ایران را بشناسیم باید به نظام معرفتی، نظام ساختاری و پیشرفت و تکامل خردی که در ایران شکل گرفت توجه کنیم.
نخستین عنصر در فهم ایران باستان خرد است. تا زمانی که خرد را نفهمیم، نه یکتاپرستی را می فهمیم، نه زرتشت را به عنوان پیامبر می فهمیم و نه دین زرتشت را. علت این است که اساس ایران باستان بر نظریه یا دیدگاه اهورامزدا است. اهورا یعنی مقدس و مزدا یعنی خرد. پس اهورامزدا یا اورمزد به معنای خرد یا اندیشه مقدس است.
این مقدس فرق می کند با چیزی که ما فکر می کنیم تنها یک وجه خاص دارد. مقدس بودن در حقیقت به معنای این است که این صفت و وصف خرد است. به عبارت دیگر نکته بسیار مهم این بود که آیین، مناسک، عبادات و اندیشه های ایران باستان بر خردگرایی استوار بود و جالب این است که سعادت و خوشبختی بشر را هم که مهم ترین اصل زندگانی می دانستند بر خرد استوار می کردند و باز نکته مهم تر این که هر کس که جزو خردمندان بود پیرو این آیین می گشت.
پس فارغ از این که ما زرتشت را به چه معنایی می گیریم و دیدگاه زرتشتی یا حتی بخش های پنجگانه اوستا را چطور نگاه می کنیم، اندیشه دانا، خرد پاک یا خرد مقدس محور و قلب فلسفه ایرانی و عهد کهن ایران باستان است. ویژگی دوم این بود که تا پیش از زرتشت که من معتقد هستم وقتی می گوییم ایران باستان یعنی آغاز نگاه زرتشت، را می توانیم ایران باستان بدانیم اما همچنان که در اوستا هم آمده زرتشت می گوید که ایرانیان دو دسته هستند. دسته ای که هنوز به خرد و خرد مقدس یا اندیشه پاک نزدیک نشدند که البته آنجا تعابیری است که ما امروزه تحت عنوان منطقه عمران و شهرنشینی می گوییم، یعنی دو دسته ای که کاملا غیرشهرنشینی و ساکن بودند.
تمام اندیشه های ناب و آفرینش به یک وجود استناد می شود. آن وجود با نام آفرینندگی اورمزد که از او یاد می کنیم. دانار، داتار، و دا که از ریشه داد است به معنای فیض و بخشیدن است. یعنی عالم، هستی یافته است از یک وجود بزرگ دانایی که ذاتش خودجوش است و همه آفرینش نعمت های اوست. این فهم کاملا دقیق و حتی فلسفی از آفرینش است.
نکته سوم این که هگل در بحث ادیان و جوامع معتقد است که ما بحثی در تاریخ داریم که اینها پیشامحور هستند یعنی هنوز روح خدا در آن دمیده نشده و ادیانی داریم که پسامحور هستند. پیشامحور یعنی هنوز نفس یا وجود مجرد یا چیزی را که تحت عنوان اورمزد از زرتشت می بینیم، دیده نمی شود و اولین بار با زرتشت است که یک وجود روحانی در عالم و پرستش دیده می شود.
سخن من این است که این حداقل فهم درباره ایران باستان است. ایران باستان فقط مناسک و آیین جشن ها نیست که البته معتقد هستم تمامی جشن ها بنیاد حکمی دارند. ما در اندیشه ایران باستان، در نظریه اهورامزدا فلسفه معرفت داریم، نظام سلطنت اهورایی داریم که عنوان می کند این نظام پاک است و اگر جامعه و انسان ها می خواهند واجد خوبی شوند و دروغ نگویند و مردمان شادی باشند و سرزمین آنها آباد باشد، در پرتو کار و کوشش می توانند مایه های خوشی و آسایش را فراهم کنند. اما با سلطنت اهورایی. این سلطنت اهورایی یعنی فلسفه نظام مابعدالطبیعه یا ماورالطبیعه عالم و بعد عنوان می کند که نسبت اهورامزدا با انسان ها چگونه است و جالب این است که زرتشت می گوید خدای اورمزدی فقط خدای خوبی هاست و بدی و خشم در آستان او راهی ندارد. این نشان دهنده این است که آنچه را که او از خداوند یاد می کند، خداوند خیر محض است. اینها بنیادهای متافیزیکی و فلسفی و حکمی است. ایران باستان فقط دین نیست. ما اگر بگوییم با یک اندیشه فلسفی و حکمی مواجه هستیم، سومین ویژگی ایران باستان است.
جایگاه سیاست و دیانت را در ایران باستان چطور ارزیابی می کنید؟
- آنچه در ایران باستان وجود دارد، مسئله بنیادی بودن دین است. سیاست جزو اندک و تابع دین است. یعنی حیات بخشی، شادی بخشی و رستگاری را در دین جستجو مین کند نه در سیاست. می بینیم که در بخش های پنجگانه اوستا و به خصوص آنچه در بخش نخست می بینیم (یساها)، همه احکامی که بیان می شود و همه مناسکی که گفته می شود ناشی از نگاه دینی زرتشت هست. این نگاه دینی یعنی خود زرتشت سیاستگذار و سیاست اندیش نیست. جمشید و گشتاسبی هست که آنها اگر بخواهند قدرت شان منتهی به سعادت و خوشی و عمرانی و آبادانی جامعه بشود، باید ذیل این نظام اندیشه قرار بگیرند. این اندیشه است که داناست.
بنابراین عبادتگاه ها و آیین ها از قدرت سیاسی مهم تر هستند. برخلاف امروز که متاسفانه همه چی معطوف به قدرت سیاسی در جوامع انسانی است. اما در ایران باستان زرتشت بیان می کند که اگر دین نباشد پیشرفت و تکاملی نیست و بدی ها شکل می گیرد. پس اینگونه نیست که جمشید یا گشتاسب به زرتشت اعتبار دهند، گشتاسب زمانی که ذیل زرتشت قرار می گیرد می تواند ادعا کند اندیشه و گفتار و کردار در مناسبات اجتماعی نیک باشد یا خیر.
به عبارت دیگر وقتی در اندیشه باستان نگاه می کنیم در حقیقت شش امشاسپند داریم. اولین آنها بهومن است. اینها مدیران عالم اند. تمام آنچه بعدها در ساختار حکومتی ایران شکل گرفت ناشی از همین نگاه دینی بود. این نگاه حکمی است زیرا دین تقریبا همان حکمت است. وقتی می گوییم ایران باستان، مراد ما فاصله میان مادها و هخامنشیان چون دقیق ترین تاریخی که از زرتشت سراغ داریم همین است.
هر کدام از حکومت ها که ذیل اندیشه زرتشت قرار می گیرند، از آنها به حکومت صحیح و مطلوب تعبیر می کنیم. اگر این گونه باشد نشان دهنده این است که در اندیشه ایرانی، دین مبنا و محور است. مشروعیت بخشی، یا اعتباربخشی همه از ناحیه دین است. یعنی بخش های مهمی که از اوستا مانده عنوان می کند که اورمزد چه چیزهایی به انسان می بخشد که همان خرد و دانایی است که این خرد را به دین تعبیر می کنیم. نکته بسیار مهم این است که بسیاری که در باب ایران باستان مطالعه کردند فکر می کردند واژه دین را ایرانی ها از بابلی ها گرفتند. بعدها دیدند که در گات ها ما به کرات با کلمه دعا مواجهیم، پس در اندیشه ایران باستان ما دین را همان حکمت می دانیم و قدرت باید تابعی از حکمت باشد.
اندیشه ایرانشهری چه نسبتی با دیانت زرتشتی دارد؟
- ایرانشهری دو وجه متفاوت دارد. یک وجه را ما امروزه به ساختار و قدرت تعبیر می کنیم که من این را قبول ندارم. تفسیر دوم ما از ایرانشهری یعنی خرد ایرانی، یعنی جهان بینی حکمی و مبتنی بر خرد ایرانیان. اگر ایرانشهری را به معنای دوم تفسیر کنیم انحرافات بسیاری شکل می گیرد، یعنی نمی توان ایران شهری را مبتنی بر زرتشت یا اندیشه دانا یا خرد مقدس اورمزد دانست زیرا این ایرانشهری کاملا متاخر است و برخاسته از ساختار حکومتی است که بعدها به واسطه هجوم اعراب، نظام سلطنت از بین رفته، تحت عنوان ایرانشهری یاد می کنیم.
هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بخشی از ایرانشهری هستند. اصل خرد ایرانی است نه ایرانشهری به معنای سلطنت و حکومت یا قدرت سیاسی. قدرت سیاسی بخش اندکی از خرد ایرانی است چون خرد ایرانی می خواهد در جامعه مناسباتی را سامان دهد که دانایی و سعادت و ... را برای ایرانیان به ارمغان بیاورد. اگر ویژگی های بنیادین و بنیادی ترین ویژگی ایران باستان را خرد بدانیم، در این صورت چه قدرت چه حکمت و چه آیین را باید ذیل خرد جای دهیم.
زرتشت به عنوان پیغمبر باستانی ایران و کوروش به عنوان پادشاه باستانی ایران ذیل کدام میراث فرهنگی برای امروز ما قرار می گیرند؟
- فوق العاده سوال پر اهمیتی است از آن حیث که ما به گذشته چگونه نگاه می کنیم. زمانی هست که به گذشته به چشم میراث سپری شده نگاه می کنیم، این گذشته، گذشته موثری نیست. هیچ آگاهی برای ما نمی آورد. البته این مواجهه خوشبینانه به گذشته است. متاسفانه در ایران امروز ما نگاه بسیار بدبینانه ای به گذشته داریم. ما تلقی کاملا نادرستی از ایران باستان، زرتشت و هخامنشیان داریم و ذهن ما معطوف به این می شود که آن دوران بی خرد و دوران صرف قدرت سیاسی با سلطنت جباریت است.
این فهم مطلق نادرست است. این گذشته، گذشته نه اکنون است که هیچ سهمی در ما ندارد اما زمانی به گذشته نگاه می کنیم از آن حیث که گذشته ناظر به آینده است. کوروش، زرتشت، هخامنشیان میراثی هستند که باید بازجست کنیم. ما بدون بازجست گذشته آینده ای هم نداریم. اصلا نباید تصور کنیم که این گذشته در تعارض با اندیشه دینی و اسلام است. دین اسلام بخشی از همان خردی است که در آن اندیشه هم زرتشت از آن حمایت می کند.
دین اسلام ادامه همان یکتاپرستی است که زرتشت بیان می کند. ما پادشاه نیک را در نسبت با خرد قرار می دهیم نه این که در نسبت با زورمداری بسنجیم. ما که دست به ستایش کوروش می زنیم،% از باب کشورگشایی نیست، از باب توجه و التفاتی است که به خرد دارد. شرق یعنی ایران. ایران را من یکپارچه دیدم. چه ایران باستان چه ایران میانه، چه ایران امروز و چه ایران آینده. زرتشت صرفا پیامبر یکه معجزاتی بیاورد نیست، او مسیر زندگی انسان را عوض کرد.
این را من نمی گویم، بسیاری از مستشرقان و ایران شناسان می گویند. ما اگر دغدغه ایران آینده را داریم تنها در نسبت با فهم درست از گذشته ممکن است. ما بی دلیل گذشته خود را طردت می کنیم و نگاه متاسفانه نادرست و بدبینانه ای به حکومت ها و گذشته ایران داریم. ما در دوران هخامنشی آنچنان این گسترش خرد را می بینیم که خود کوروش سهم بسیاری داشته است. داریوش همینطور و غیره. ایرانیان طمع گسترش سرزمین نداشتند. آنها در پی گسترش خرد الهی و پاک بودند. کوروش را باید اینگونه ببینیم، همینطور زرتشت را. اگر اینگونه ببینیم، مهم ترین عنصر برای ایران آینده خرد است. اگر اینگونه است ما بدون توجه و هم سخنی با گذشته نمی توانیم از ایران سخن بگوییم.
ارسال نظر