اعتبار آمریکا افول کرد
روزنامه دنیای اقتصاد به نقل از فارن افرز نوشت: در سالهای اخیر شهرت ریاستجمهوری در ایالاتمتحده آسیب دیده است. در این میان ترامپ بیشتر باید سرزنش شود اما همه تقصیرها متوجه او نیست.
روزنامه دنیای اقتصاد به نقل از فارن افرز نوشت: در سالهای اخیر شهرت ریاستجمهوری در ایالاتمتحده آسیب دیده است. در این میان ترامپ بیشتر باید سرزنش شود اما همه تقصیرها متوجه او نیست.
توماس شلینگ، استراتژیست برجسته اتمی، یک زمانی در جایی نوشت: چهره یکی از معدود مواردی است که باید به آن پرداخته شود. بسیاری از سیاستگذاران در قرن بیستم باور داشتند که تنها اعتبار آمریکا برای ایجاد تهدیدهای قابل باور یا اطمینان دادن به متحدان و تهدید دشمنان کفایت میکند. برای مثال در دهه ۱۹۵۰ آمریکا وارد جنگ کره شد تا بهطور عملی عزم خود را برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی نشان دهد. یک مورد مشابه دیگر در مورد شهرت و اعتبار آمریکا به جنگ ویتنام بازمیگردد که نیروهای ایالاتمتحده در ویتنام ماندند، بهرغم اینکه سیاستگذاران از مدتها پیش به این نتیجه رسیده بودند که ایالاتمتحده در حال از دست دادن جنگ است. در عصر پساجنگ سرد، اکثر رهبران آمریکا اعتبار لازم برای حفظ سیستم ائتلاف ایالاتمتحده با متحدانش و همچنین نظم لیبرال پس از جنگ را مورد توجه قرار دادهاند. چنین تفکری موجب شد تا آمریکا در هاییتی، کوزوو و عراق نقشی را به عهده بگیرد. دلایلی که برای این اشغالگریها استفاده میشود متنوع هستند، اما فارغ از نتیجهای که بهدست آمد، رهبران آمریکا به گفتههای خود جامه عمل پوشاندند.
برخی اوقات اعتبار یک رئیسجمهور در داخل میتواند بر اعتبار وی در خارج تاثیرگذار باشد. در سال ۱۹۸۱، رونالد ریگان، رئیسجمهوری ایالاتمتحده به دنبال اعتصاب نیروهای کنترل ترافیک، تهدید کرد که هر ۱۱هزار نفر آنها را به دلیل نقض قوانین فدرالی اخراج خواهد کرد. برخی از سیاستگذاران و ناظران از جمله جورج شولتز که یک سال بعد از آن وزیر امور خارجه شد و همچنین تیپاونیل، سخنگوی وقت کاخ سفید درباره اهمیت اقدام دونالد ریگان بیان کردند که این حرکت رئیسجمهوری آمریکا دارای پیامدهایی در سیاست خارجی بود، زیرا اتحاد جماهیر شوروی متوجه شد ریگان بلوف نمیزند.
برخی محققان در مورد اهمیت اعتبار شک و تردید دارند. داریل پرس، دانشمند علوم سیاسی استدلال میکند که اعتبار هیچ ارتباطی با سابقه رهبر در مورد تهدیدها ندارد. در مقابل متخاصمان تعادل قدرت نظامی و منافعی که به آن دست خواهند یافت را ارزیابی میکنند. پرس استدلال میکند که در پی بحران موشکی کوبا اعضای دولت کندی، نیکیتا خروشچف را با اعتبار بالایی که داشت، به چشم کسی میدیدند که مدام با صدای بلند تهدید میکرد و میگفت که نیروهای کشورهای غربی باید از برلین غربی بیرون بروند،اما هر بار نیز از ادعای خود عقبنشینی میکرد. به نظر پرس، اعتبار خروشچف از شهرت خاصش ریشه نمیگرفت، بلکه از نگاه واشنگتن به توازن هستهای یا قدرت و منافع شوروی ناشی میشد. مشابه این نظریه را جاناتان مرسر دارد. او استدلال میکند که از لحاظ تاریخی عقبنشینی از یک تهدید معنای تضعیف اعتبار یک کشور را ندارد و سفت و سخت ایستادن نیز به اعتماد میان متحدان منجر نمیشود. شواهد تجربی که این افراد گرد آوردهاند بسیار مهم است. اما دیدگاه آنها به هیچ وجه نمایانگر اجماع علمی نیست. بنا به گفته فرانک هاروی و جان میتون، دانشمندان علوم سیاسی شهرت بهدست آمده ناشی از
تهدیدات، قدرت یک کشور در استفاده از زور را افزایش میدهد. با تمرکز بر مداخلات ایالاتمتحده در بوسنی، کوزوو و عراق، آنها نشان دادند که دشمنان آنچه آمریکا گفته و آنچه در موقعیتهای مشابه رفتار کرده و همچنین اقدامات احتمالی این کشور را مورد مطالعه قرار دادهاند.
کار دانشمند دیگر در حوزه علوم سیاسی یعنی آلکسی وایسگر نشان میدهد کشورهایی که در برابر تهدیدات خود عقبنشینی کردهاند به این دلیل بوده که ممکن است مجددا به چالش کشیده شوند، در حالی که آنها مشاهده میکنند کشورهایی که دارای شهرت خوب هستند کمتر با قدرت نظامی به چالش کشیده شدهاند. سایر مطالعات نیز نشان میدهد کشورهایی که تعهدات خود را در میان متحدانشان زیر پا میگذارند، چگونه در آینده شهرتشان لطمه میبیند. شهرت خوب و مجموعه کارهای درست برای دیپلماسی موفق بسیار مهم است.
متاسفانه در سالهای اخیر شهرت ریاستجمهوری در ایالاتمتحده آسیب دیده است. در این میان ترامپ بیشتر باید سرزنش شود اما همه تقصیرها را نمیتوان متوجه وی دانست. از تابستان سال ۲۰۱۳، شهرت خاص روسای جمهوری ایالاتمتحده درحال نزول بوده است، بهویژه پس از اینکه باراک اوباما، رئیسجمهوری ایالاتمتحده اعلام کرد که استفاده دولت دمشق از تسلیحات شیمیایی خط قرمز دیپلماسی آمریکا به حساب میآید. در سال ۲۰۱۲، اوباما اعلام کرد که استفاده از تسلیحات شیمیایی محاسبات در سوریه را به هم میریزد. بسیاری این گفته اوباما را بهعنوان یک تهدید تلقی کرده بودند. در اوت سال ۲۰۱۳، برخی مدعی شدند که دولت دمشق از گازهای سارین در مناطقی از سوریه که در اشغال نیروهای مخالف بوده، استفاده کرده است.
آمریکا بهجای اتخاذ رویکرد نظامی با روسیه قراردادی بست که به موجب آن اسد مجبور بود تمامی زرادخانههای شیمیایی خود را نابود کند. در مصاحبهای که باراک اوباما با جفری گلدبرگ در مجله آتلانتیک داشت، اوباما از این تصمیم خود دفاع کرد و گفت: استفاده از بمب برای سرکوب کسی که تمایل دارد از بمب استفاده کند غلط اندر غلط است. اما برخی تحلیلگران بر این باورند که اوباما برای حفظ شهرت باید به تنهایی از یک دیپلماسی بد استفاده میکرد، زیرا وقتی یک رئیسجمهوری صحبتی میکند یا قولی میدهد و در انجام آن اهمال میکند، باید به هزینههای سیاسی و استراتژیک آن تن بدهد. این دسته بر این باورند که اگر اوباما قرار بود کاری از پیش نبرد، بهتر بود از همان اول هیچ صحبتی در این مورد نمیکرد. البته واضح است که راهحل سیاسی هم (برای کشورهای غربی) کارگر نبوده است، زیرا دولت دمشق به استفاده از تسلیحات شیمیایی ادامه داد.
صرف نظر از اینکه آیا افراد با تصمیم اوباما برای دخالت بیشتر در سوریه موافق یا مخالف بوده، اما اکثر دموکراتها و جمهوریخواهان بر این باورند که گفته اوباما مبنی بر خط قرمز بودن استفاده از تسلیحات شیمیایی و سپس تن دادن به یک مصالحه با روسیه به اعتبار آمریکا در دنیا لطمه اساسی وارد ساخته است.
بازها استدلال میکنند که برای بازگرداندن شهرت آمریکا در حلوفصل مسائل، واشنگتن باید بیش از پیش از قدرت نظامی خود استفاده کند. اما این یک ارزیابی گمراهکننده و بالقوه خطرناک از آنچه لازم است آمریکا در سیاست خارجی پس از باراک اوباما انجام بدهد، است. اعتبار نیاز به یکپارچگی دارد نه خصومت و دشمنی. رئیسجمهور بعدی آمریکا باید به «بخش تهدیدها و اطمینانبخشیها» یکپارچگی ببخشد، زیرا این بخش بهشدت درحال حاضر آسیبدیده است. در عوض ترامپ نشان داده است که هر دو بخش (تهدیدها و اطمینان بخشیها) همچنان آسیبپذیر است، درحالیکه استفاده از این دو میتواند منافع استراتژیک در پی داشته باشد اما به تضعیف بیش از پیش اعتبار منجر شده است.
بمباران سوریه، درگیر شدن دوباره در افغانستان و استفاده از فشار بیشتر علیه کرهشمالی هر چند توانسته شهرت عام ایالاتمتحده در حلوفصل کردن را به کشور بازگرداند و ترامپ نیز در عمل نشان داده است که در استفاده از نیروی نظامی مانند سلف خود چندان محتاط نیست، اما سابقه دودل بودن ترامپ در عمل به قولهایی که در کارزار انتخاباتیاش داده است و توییترهای پرخاشگرانهاش به شهرت خاص او لطمه زده است و همچنان نشانگر این است که نمیتوان روی گفتههای وی حساب باز کرد. فهرست گفتههای تناقضآمیز ترامپ بسیار طولانی است. پس از اینکه ترامپ انتخابات سال ۲۰۱۶ را برنده شد تلفنی با تسای اینگون، رئیسجمهوری تایوان گفتوگو کرد. این اقدام حاکی از شکستن پروتکل بود، پروتکلی که تاکید بر پرهیز از عصبانی کردن چین دارد، از سال ۱۹۷۹ به بعد، نه یک رئیسجمهوری منتخب و نه یک رئیسجمهوری مستقر هیچکدام این پروتکل را نقض نکرده بودند.
پس از این تلفن، ترامپ اعلام کرد که او میخواهد «سیاست چین یکپارچه» را کنار بگذارد، سیاستی که در چهار دهه گذشته در مرکز ارتباطات چین و آمریکا قرار داشته است. در فوریه سال ۲۰۱۷، او در گفته خود تجدید نظر کرد و به سیاست چین یکپارچه باز گشت.
ترامپ در دوران کمپین انتخاباتی خود چین را به جنگ تجاری تهدید کرد و قول داد که چین را بهخاطر دستکاری در ارزش واحد پولیاش در رده متقلبها جای دهد. وی همچنین اعلام کرد که آمریکا دیگر نباید به تعهد خود نسبت به عدم گسترش تسلیحات هستهای پایبند بماند و همچنین گفت که ژاپن و کرهجنوبی باید سلاحهای هستهای شان را توسعه دهند. با این حال او از تمامی گفتههای خود عقب نشسته است. بحران فعلی با کرهشمالی نیز آخرین دسته از این الگوی ارائه شده است. در آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ، وی کیم جونگ اون رهبر کرهشمالی را فردی زیرک و باهوش خواند و گفت که افتخار میکند با وی دیدار داشته باشد. او اما اخیرا رهبر کرهشمالی را مرد کوتوله موشکی خوانده و در ماه سپتامبر نیز کرهشمالی را به نابودی کامل تهدید کرد. در موردی دیگر، ترامپ شاید شهرت خاص خود را با تحمیل هزینه به کشور حفظ کرده است. برای مثال، ترامپ در دوران کارزار انتخاباتی خود تاکید کرد که توافقنامه هستهای با ایران را تایید نخواهد کرد و در ماه اکتبر به آن عمل کرد. او به این دلیل اصرار به تایید نکردن داشت که از این طریق به تقویت شهرت خاص خود بپردازد.
اما ترامپ بدون اینکه تعهد رسمی ایالاتمتحده را به جا بیاورد و مدرکی مبنی بر عدم رعایت مفاد این پیمان ارائه دهد، به نوعی از این توافقنامه خارج شد و به اعتبار عمومی آمریکا لطمه وارد ساخت. چنین حرکتی میتواند نفوذ و تاثیرگذاری دیپلماتیک واشنگتن را در مذاکرات آینده تضعیف کند. اگر دیگر کشورها به این باور برسند که آمریکا به تعهدات سیاسی خود پایبند نمیماند در آینده کمتر به اعطای امتیازهای خطیر و مهم تن در خواهند داد. ترامپ همچنین با خروج از پیمان پاریس همین روحیه را مجددا نمایان کرد. البته هر رئیسجمهوری در آمریکا که آرزو دارد تا موقعیت موجود را تغییر دهد باید با موقعیت دشوار «چگونه قولهای خود را نگه داریم، بدون اینکه به اعتبار آمریکا لطمه وارد شود» دست و پنجه نرم کند. اما بعید است که ترامپ نگران پیامدهای تصمیمات خود باشد.
برخی در حلقه دونالد ترامپ ادعا میکنند که این یک استراتژی درخشان است که دونالد ترامپ رفتاری دمدمی مزاج دارد و رئیسجمهور از حالت نامتعادل دولت خود آگاهی دارد. طبق این دیدگاه، ترامپ با گفتارهای غیرمنطقی خود بهدنبال مجاب کردن دشمنان خود است تا نشان دهد که وی فردی دیوانه است. برای مثال در ماه سپتامبر، ترامپ به نماینده تجاری خود گفته است که مذاکرهکنندگان کرهجنوبی را بترساند. بنا به گفته آکسیوس، ترامپ به نماینده تجاری خود گفته بود که به مقامات کرهای بگوید اگر آنها حاضر به امتیازدهی نباشند، او از معامله تجارت آزاد خارج خواهد شد. وقتی به ماجرای کرهشمالی میرسیم معادله سادهتر است: اگر ترامپ بتواند کیم را متقاعد کند او یک فرد بیمنطق است و همچنین وی را به این سمت هدایت کند که جنگ با آمریکا هزینههای زیادی برای کرهشمالی دارد در این صورت توانسته است رهبر کرهشمالی را تسلیم خواسته خود کند.
ترامپ اولین رئیسجمهوری نیست که تمایل دارد از این رویکرد استفاده کند، رویکردی که تحلیلگران از آن با عنوان «تئوری مرد دیوانه» یا «منطق بیمنطقی» یاد میکنند. در دوران جنگ ویتنام، ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری وقت ایالاتمتحده از هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی خود میخواست که به شوروی و مقامات ویتنام شمالی بگوید که او فردی غیرقابل پیشبینی است و ممکن است در ویتنام شمالی از بمب اتم استفاده کند. اما آنها متوجه بلوف نیکسون شدند و در قماری که برپا کرده بودند شکست خوردند. اولین قاعده ایفای نقش در بازی مرد دیوانه این است هرگز بهطور آشکار در سخنرانیهای عمومی نشان ندهی که درحال ایفای نقش مرد دیوانه هستی. ترامپ تاکنون اینچنین رفتار کرده است. پیروی کجدار و مریز از این رویکرد تنها باعث میشود او فردی سادهلوح و نابالغ دیده شود. دلیل دیگری که حلقه ترامپ برای دفاع از رویکرد رئیسجمهوری آمریکا ارائه دادهاند این است که وی به صورت هدفمند سخنان ابهامآمیز میگوید تا تعادل دشمنان خود را به هم بزند. در دوران کارزار انتخاباتی ترامپ گفت که او بلندگو دست خود نمیگیرد تا به دشمنانش بگوید چه طرح و برنامهای در سرش دارد. این جمله
قطعا درست است، هنگامی که فردی با دقت و وسواس جملات ابهامآمیز میگوید میتواند از این رهگذر به منافع استراتژیک برسد مثلا این امکان فراهم میشود که رهبران با بازیگران متعددی که دارای منافع متضاد هستند گفتوگو داشته باشد، بدون آنکه ثبات را بر هم بزند.
اما سخنان ترامپ از نظراستراتژیک ابهامآمیز محسوب نمیشود. در واقع کلمات او بسیار شفاف و روشن است. مشکل این است که آنها ابهامآمیز نیستند و بیشتر تناقضآمیز هستند. لحن بدون تفکر و تند او و استفاده او از توییتر در نیمه شب بیشتر اعتبارش را کاهش میدهد. برخی طرفداران او که از رفتار ترامپ دفاع میکنند، میگویند که رئیسجمهوری کلمات را در معنای واقعی آنها به کار نمیبرد. کلیان کانوی مشاور ترامپ به سیانان گفته است ترامپ باید براساس آنچه در قلبش میگذرد مورد قضاوت قرار گیرد نه آن صحبتی که از دهانش خارج میشود. اما برای متحدان ترامپ سخت است تشخیص دهند که چه چیزی در قلب ترامپ میگذرد و بعید است که مورد اطمینانبخشی هم پیدا کنند.
برخی خوشبینان فکر میکنند که ترامپ در نهایت به اهمیت واژهها در فرآیند شهرتسازی و اعتبارسازی ایالاتمتحده پی میبرد. اما با توجه به روحیه ترامپ بهنظر نمیرسد که این مساله صادق باشد و تداوم مواضع تناقضآمیز ترامپ احتمالا ذهن بازیگران عرصه بینالمللی را برای پیشبینی رفتارهای آینده ایالاتمتحده به سمت مشاوران نزدیک رئیسجمهوری آمریکا یعنی مکمستر، متیس و تیلرسون میبرد. اما واقعیت این است که وی این فرآیند را نیز دچار اختلال کرده است. چند روز پس از صحبتهای رکس تیلرسون وزیر امورخارجه ایالاتمتحده در مورد آمادگی آمریکا برای گفتوگوی مستقیم با کرهشمالی، دونالد ترامپ این مواضع را بهشدت تکذیب کرد.
ارسال نظر