ایوب آقاخانی: چاقو به استخوان رسیده است
ایوب آقاخانی با آرزوی صبر برای هنر تئاتر و فعالان این عرصه میگوید: در حوزه فرهنگ همیشه سختترین بارها را تئاتریها حمل کرده و دیرترین توجهها را نیز همین تئاتر جذب کرده است، اما الان دیگر چاقو به استخوان رسیده و ای کاش متولیان بدانند درک و تحمل تئاتریها از سر فرهیختگی است، نه ضعف.
خبرگزاری ایسنا: ایوب آقاخانی با آرزوی صبر برای هنر تئاتر و فعالان این عرصه میگوید: در حوزه فرهنگ همیشه سختترین بارها را تئاتریها حمل کرده و دیرترین توجهها را نیز همین تئاتر جذب کرده است، اما الان دیگر چاقو به استخوان رسیده و ای کاش متولیان بدانند درک و تحمل تئاتریها از سر فرهیختگی است، نه ضعف.
او با اشاره به اینکه در چنین شرایطی استقلال و راستقامتی تئاترِ صاحب اندیشه در معرض خطر قرار میگیرد، افزود: متاسفانه امسال یا به دلیل انتخابات یا تحولات نسبی یا به هر دلیل دیگری کندتر، سختتر و پرآسیبتر عمل میکنیم و من به عنوان موسس یک گروه تئاتری و مدیرعامل موسسهای فرهنگی که رشد یافتهی همان گروه تئاتر ۲۳ ساله خودم محسوب میشود، به جرات میگویم که اگر توانایی فردی افراد در تئاتر وارد نشود و به نوعی خودشان به خودشان وام ندهند، امکان تداوم تکاپوی خود را پس از دو سه کار پی در پی از دست میدهند. دلیل آن به طور روشن ساز و کار پرلکنت و پرعیب تخصیص بودجه و عملیاتی کردن آن در بدنه فضاهای اداری ـ دولتی هنر است.
آقاخانی با اشاره به دیدار خود به عنوان نماینده خانواده تئاتر با سید عباس صالحی در مهرماه امسال اظهار کرد: در آن دیدار به وزیر محترم فرهنگ به صراحت گفتم که شما بخش زیادی از کاستیها و معایب را در غیرقابلبرنامهریزی بودن بدانید، بدین معنا که مثلا مدیرکل هنرهای نمایشی میخواهد براساس ساز و کار تعریف شدهای به سمت یک تولید یا سلسله تولید سازمان یافته برود که ارزشهای مورد نظر وزارتخانه متبوعه را نیز فراهم یا ارزشهای تعریف شده و تبیین شده خودش را احیا کند یا بتواند به ارزشهای مطلقا مستقل تعریف شده از طرف هنرمندان تحقق و رسمیت ببخشد، اما با چه ابزاری باید برنامهریزی کند؟ بر مبنای مصوبهی سرِ سال؟
او اضافه کرد: بدیهی است که شدنی نخواهد بود؛ چون این مصوبه تا جاری شدن در شریانهای حیاتی تولید فاصله زیادی دارد، کما اینکه ماه نهم سال ۹۶ را به نیمه رساندهایم و هنوز اداره کل هنرهای نمایشی تا جایی که اطلاع دارم در راستای تولید، هیچ بودجهای دریافت نکرده است. فکر میکنید در چنین شرایطی چه بلایی بر سر وعدههای اداره کل، آرمان تئاتر و بر سر هنرمند سینه سوخته تئاتر میآید؟ او مجبور است به ابتذال تن بدهد تا زنده بماند و اگر چنین اتفاقی بیفتد، که الان پیش چشمان من دانه به دانه میافتد و تعداد افرادی که از ارزشهای تئاتر عقبنشینی میکنند و به دام ابتذال میافتند افزوده میشود، چنین خطا و گناهی بر ذمه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و قطعا سازمان برنامه و بودجه با نسبتهای متفاوت است.
کارگردان نمایش «تکههای سنگین سرب» گفت: شما فرض کنید به عنوان سرپرست یک خانواده در حال اداره خانوادهای هستید و شاغل در جایی. حقوق دریافت نمیکنید اما خانواده شامل تمام اعضاء و فرزندان مطالبات کاملا منطقی و طبیعی دارند تا بتوانند به تمام برنامههای آموزشی، تربیتی، بهداشتی و اجتماعی در حداقل سطح تعریف شده برسند. آیا اینها با وعدهی سرپرست خانواده خواهند توانست صاحبخانه، دکتر، معلم، مدرسه، رانندهی تاکسی، صاحب رستوران و آدمهای مرتبط در سطح اجتماع را قانع کنند؟ پس آرام آرام نوک پیکان را به سمت پدر برمیگردانند و میگویند آنگونه که باید پدری نکردی و پدر نیستی. پدر هم خسته از همهی تنگناها سر به بیابان میگذارد و احتمالا اگر ضعف نفس داشته باشد برای بستن این همه دهان معترض دست به کار خلاف میزند یا از پدر بودن و تولیت کنارهگیری میکند.
او ادامه داد: اینجاست که بحث کاذبی مثل تئاتر خصوصی به شکل کنونی راه میافتد و من برای حیات در این شرایط برای اینکه زنده بمانم به هر چیزی که مرا زنده نگه دارد پناه میبرم؛ از جمله ابتذال، استفاده بیرویهی تضمین شده از موضوعات سخیف، استفاده از آدمهای ناتوان اما شهیر و شمارش مشتریانم (شما بخوانید تماشاگر) از لای پردهی پشت صحنه و این اوج ذلت یک خالق فرهنگ یعنی یک تئاتری است که گناهش به طور روشن بر ذمه متصدیان و متولیان امر است.
ایوب آقاخانی بیان کرد: البته اعتقاد دارم این گناه خیلی متوجه ادارهی کل هنرهای نمایشی نیست و بیشتر به سازمان برنامه و بودجه و فرآیند تخصیص و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برمیگردد و طبیعتا این عرض من به این معنا نیست که درکی از شرایط جامعه، کشور یا دولت ندارم، اتفاقا بسیار چون درک میکنم اینقدر مودبانه اعتراض میکنم وگرنه قطعا با چاقویی که به استخوان رسیده، باید فحاشی میکردم و وضعیت بسیاری از تئاتریها همین و حتی بدتر است.
وی خاطرنشان کرد: آقای وزیر به ما وعدهی مساعد و قریبالوقوع دادهاند و راستش ایشان را آدم مفید و صاحب درایتی دیدم و همچنان امید دارم که تدبیری بر این موضوع اندیشه کنند. بدیهی است که با وجود اینکه به خاطر نمایش « ساعت هفت عصر هفتم پاییز» از اداره کل هنرهای نمایشی مطالبه دارم، اما گرفتاری من بیشتر نهادینه شدن این عیب و تبدیل شدنش به عرف جاری است. گرفتاری من سال ۹۷ است، گرفتاری من فردا و آینده است. گرفتاری من حرفهای است که آنقدر عاشقش هستم که حتی وقتی بیمار میشود به جای ترکَش کنار بسترش مینشینم.
ایوب آقاخانی با آرزوی گشایش در امور و سلامتی برای همه گفت: ای کاش این تحمل و درک خانواده تئاتر را همهی متولیان امر به حساب فرهیختگی آنها میگذاشتند نه ضعیف بودن و با عرض پوزش پخمگی آنها چون همیشه سختترین بارها را در حوزه فرهنگ، تئاتر حمل کرده و دیرترین توجهها را هم همین تئاتر دیده و جذب کرده است. واقعا برای این حرفه صبر ایوب لازم است که من دارم اما همه خانوادههای من چه؟ تازه کاسه صبر ایوبی من هم لبریز شده است.
نظر کاربران
معمولا میگن. کارد به استخوان رسیده. نه چاقو