چهره شطرنجیِ عملی به نام «اختلاس»
گویا خاوری برای آن که پول ها چندان هم حیف و میل نشود ساکن بریدل پث، یکی از محله های اعیان نشین تورنتو و همسایه سلین دیون یکی از خواننده های معروف دنیا شد.
اواسط دهه هفتاد شمسی بود. نه این که تا پیش از آن از اختلاس چیزی نشنیده بودیم و اختلال همچون کلمات جدید علمی و تکنولوژی در آن سال ها به فرهنگ لغاتمان وارد شده بود، نخیر، اختلاس بود اما گویا تا آن سال ها چندان رایج و شایع نبود که وقتی هر روزنامه ای را ورق می زنی خبری از آن بخوانی.
وقتی رقم های یک، دو، سه با نظم و ترتیب کنار هم نشستند و اختلاس 123 میلیارد تومانی رقم خورد، معلوم شد که در همان نخستین اختلاس پرسر و صدا، با اختلاسگری منضبط و وسواسی در چیدمان اعداد طرفیم. در حالی که اخبار غیررسمی از فاضل خداداد به عنوان نخبه اقتصادی نام می برد، او نامش را به عنوان اولین محرم اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران ثبت کرد و گویا بر اثر یک اشتباه محاسباتی به ایران برگشت تا پاسخگوی برخی ابهامات باشد و مبالغی را عودت دهد که محکوم به اعدام شد و تمام.
فاضل خداداد در حالی اعدام شد که ما هنوز داشتیم 123 میلیارد را در ذهنمان تصور می کردیم و هر چقدر صفرهای آن را با دست و پایمان می شمردیم. چند سال بعد، نام شخص دیگری همراه با اختلاس و فساد اقتصادی به گوش رسید. این بار نام شهرام جزایری سر زبان ها افتاد. پسری خوش تیپ با خنده های دائمی که انگاری دوخته شده بود به صورتش.
اوایل سال نود شمسی مجددا نام دیگری بر سر زبان ها افتاد. گویا همواره یکی از اسامی خبرساز در کشور می بایستی نامش به اختلاس گره خورده باشد. این بار مه آفرید امیرخسروی بازیگر اصلی بود. گروه سرمایه گذاری امیرمنصور آریا با سه هزار میلیارد تومان به میدان آمده بود. بیست سال از اختلاس معروف ۱۲۳ میلیارد تومانی گذشته بود و ما هنوز در حال تمرین و نوشتن آن بودیم.
سال ها بود در نوشتن رقم اختلاس اول مشکل داشتیم که خبر رسید چه نشسته اید که این بار اختلاس سه هزار میلیارد تومانی رسیده است. اعتراف آبرومندانه ای است اگر بگویی از نوشتن رقم های اختلاس عاجزی! آخر من کارمند را چه به دیدن و شندین چنین ارقام نجومی و غیرقابل تصوری؟ نه من که حتی روزنامه ها نیز قادر به نوشتن سه هزار میلیارد تومان نبودند و باید یک ورق آچهار به سر و ته روزنامه وصله پینه می کردند تا بتوانند صفرهای اختلاس را تیتر یک صفحه اول کنند.
بگیر و ببندها شروع شد. پاس بسیاری از افراد عادی و دولتی وسط آمد. دادگاه های بسیاری برگزار شد. چهره های افراد شطرنجی شد. اسامی مختصر و کوتاه و سر و ته بریده شد. م. خ. ت. ن. ژ. غ. ح. ز. سرانجام مه آفرید امیرخسروی که بنا به اطلاعاتی با معدل ده و چهل صدم از دبیرستان فارغ شده و پس از گذراندن چند ترم از دانشگاه اخراج شده بود به اعدام محکوم شد. برادرش مهرگان در کانادا ماند، اما اسمش به عنوان بدها در فهرست پلیس اینترپل قرار گرفت تا یادش بماند که تحت تعقیب است.
محمودرضا خاوری، مدیرعامل بانک ملی، به کانادا رفت تا کمی ساختمان سازی کند. گویا خاوری برای آنکه پول ها چندان هم حیف و میل نشود ساکن بریدل پث، یکی از محله های اعیان نشین تورنتو و همسایه سلین دیون یکی از خواننده های معروف دنیا شد تا شاید برای فیلم بعدی، آهنگی محزون تر و غمگین تر بسازند.
حالا مدت هاست که دادگاه در حال بررسی پرونده قطور «ب. ز» است؛ در حالی که انگار اختلاس خیال تمام شدن ندارد، من هنوز به ۱۲۳ میلیارد تومان فکر می کنم. به سه هزار میلیارد تومان که نمی دانم چند صفر دارد و به معدل ده و چهل صدم مه آفرید و معدل فوق لیسانس خودم که اگر همت بیشتری کرده بودم، نوزده می شد.
نظر کاربران
اختلاس در هر کشوری باشد،آن کشور را نابود می کند.