هویت زنان ایرانی زیر تیغ مردسالاری
"این فرهنگ که در جامعه سنتی ما ریشه دوانیده، هویت زن را نادیده میگیرد، نفع زن را نمیبیند و حال این دختر که هماکنون وارد زندگی اجتماعی شده که حرف اول و آخر را مرد میزند چگونه میتواند به این دیدگاه برسد که مورد پذیرش و قابل احترام است."
افراد بالغی که از اعتمادبهنفس پایین رنج میبرند مسلما در دوران کودکی مشکلات عدیدهای داشتهاند. کودکان از سنین دو تا هشتسالگی که پایههای نخستین تربیتیشان شکل میگیرد نیاز دارند مورد توجه و خواستن دیگران از جمله والدینشان قرار گیرند. گاهی اوقات دیده میشود افراد به دلیل قضاوتهای منفی بزرگتران در دوران کودکیشان خود را موجوداتی بیارزش، دوستنداشتنی و غیرخواستنی میدانند. والدین باید بدانند که سالهای نخستین رشد کودک حساسترین دوره رشد ذهنی و عاطفی است. البته این قضیه در جامعه ایران کمی متفاوتتر از سایر جوامع است. در همه جای دنیا داشتن و نداشتن اعتمادبهنفس به تیپ شخصیتی افراد بستگی دارد اما در جامعه ما به جنسیت افراد مربوط میشود.
طبق آمارهای بالینی و کلینیکی، درصد بالایی از مراجعان در زمینه عدم اعتمادبهنفس را زنان تشکیل میدهد که بیانگر این قضیه است که خانواده در سالهای نخستین تربیتی در زمینه اعتمادبهنفس برای فرزند پسرشان زمان بیشتری میگذارند یا شاید بهتر است گفته شود چندان اهمیتی به فرزند دختر داده نمیشود. بسیاری از روانشناسان و جامعهشناسان نداشتن اعتمادبهنفس در زنان را، به دلیل فقدان احساس قدرت کنترل روی زندگی اجتماعی و شخصی و روح آسیبپذیرشان میدانند. یکی از عوامل شکلگیری اعتمادبهنفس در دختران، شناخت هویت خود در جامعه و محیط پیرامون است که متاسفانه بین محیط پیرامون (دوستان، دانشگاه و محیط اجتماعی) و خانواده و خاستگاه وی، تفاوت فرهنگی شکل میگیرد. این تضاد جنس لطیف را برای رساندن به خودشناسی سردرگم و خسته میکند.
اعتمادبهنفس زیر بار این مسائل محو میشود. البته باید نقش قدرت فرهنگ مردسالارانه را در از بین بردن اعتمادبهنفس در زنان جدی تلقی کنیم. این فرهنگ که در جامعه سنتی ما ریشه دوانیده، هویت زن را نادیده میگیرد، نفع زن را نمیبیند و حال این دختر که هماکنون وارد زندگی اجتماعی شده که حرف اول و آخر را مرد میزند چگونه میتواند به این دیدگاه برسد که مورد پذیرش و قابل احترام است. در جامعه ما مخصوصا در خردهشهرها دختر از همان اوان کودکی دیده نمیشود، اهمیت و توجه لازم به وی داده نمیشود، ذوق و سلایق و خلاقیتهایش نادیده گرفته میشود که این موارد منجر به اعتقادات و باورهای غلط در او میشود که من «دوستداشتنی» و «خواستنی» نیستم.
همه این مسائل باعث میشود که امروزه با مراجعان بیشماری از زنانی روبهرو شویم که به دنبال خود حقیقیشان هستند که متاسفانه درصدی از آنها با افسردگی مزمن دستوپنجه نرم میکنند. بهعنوان مشاور و رواندرمانگر در ابتدا باید این تصاویر منفی را در آنها از بین ببریم، اعتقادات غلط و صحیحشان را از هم تفکیک و باورهای صحیح را جایگزینشان کنیم. اما مشکل اصلی در جای دیگری است؛ در فرهنگ سنتی مردسالارانه.
ارسال نظر