۱۰ نکته درباره پدیده زلزله اخیر
چون صادق زیباکلام اگرچه مشهور است اما «سلبریتی» به مفهوم مصطلح کلمه نیست و مانند علی دایی همه او را نمی شناسند. با این حال مردم به یک استاد دانشگاه و صاحب نظر سیاسی و روشنفکر مسلمان اعتماد کردند تا از جانب آنان به زلزله زدگان کمک کند. این پدیده را از ۱۰ منظر پرسیده ایم...
این جملات را نه یک چهره سرشناس دنیای ورزش نوشته تا خاطره غلامرضا تختی در زلزله بویین زهرا در ۵۴ سال قبل تازه شود ونه پیام یک سوپراستار سینماست.
این عبارات را صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در کانال تلگرامی خود منتشر کرده و در عین حال می نویسد: « اگر می دانستم این طور می شود احتیاط می کردم و ورود نمی کردم. زیرا این حجم از اعتماد و امانت مردم وظیفه سنگینی را متوجه من می کند.»
کمی بیش از این مبلغ به حساب علی دایی چهره سرشناس فوتبال ایران نیز واریز شده ولی صادق زیباکلام « سلبریتی» به مفهوم مصطلح آن نیست. یک استاد دانشگاه و صاحب نظر و تحلیل گر سیاسی است که هر چند حضور پررنگی در رسانه ها دارد اما هیچ گاه مانند ستاره های ورزشی و هنری در تلویزیون ظاهرنشده و حضورهای او محدود به چند برنامه مناظره شبکه تلویزیونی کم بیننده چهار سیما و روزنامه های اصلاح طلب بوده است. بخش هایی از این فیلم ها و یادداشت ها البته به لطف فضای مجازی هزاران بار بازنشر شده است.
به خاطر سلبریتی یا چهره هنری و ورزشی نبودن است که می توان گفت این اتفاق، ویژه است. چون مردم به صادق زیباکلام اعتماد کردند نه به جهان پهلوان تختی. یک استاد دانشگاه که با هم قطاران خود متفاوت است. تمام دغدغه و دنیای او در کلاس و درس خلاصه نمی شود ودرباره موضوعات مختلف سیاسی و اجتماعی نظر می دهد و گاهی به خاطر شتاب در ابراز موضع اشتباه هم می کند. چندان که ناگزیر از عذرخواهی می شود اما دست نمی کشد و از دیده ها پنهان نمی شود.
درباره رفتار اخیر صادق زیبا کلام در آستانه ۷۰ سالگی نخستین تحلیل و تفسیری که به ذهن می رسد این است که مردم به دستگاه های دولتی بی اعتماد شده اند و ترجیح دادند از طریق یک روشنفکر مسلمان یا یک منتقد مسالمت جو کمک کنند.
توضیح خود زیبا کلام این است: « واقعا هلال احمر دارد تلاش می کند... شاید مقداری ناشی از بدبینی فرهنگی و تاریخی باشد که در ایران نسبت به سازمان های رسمی و دولتی وجود دارد. ضمن این که نباید از خاطر برد که در سال های اخیر موج اخبار مفاسد اقتصادی کشور را در خود فرو برد...اگر اعتماد عمومی سلب نشده باشد تا حد زیادی تضعیف شده و باید بپرسند چرا مردم به صادق زیبا کلام یا رخشان بنی اعتماد، اعتماد می کنند اما به فلان نهاد رسمی کمتر؟»
اما آیا تمام ماجرا این است که اعتماد عمومی به نهادهای رسمی فروکاسته و به خاطر همین ترجیح می دهند از طریق علی دایی و صادق زیباکلام، کمک کنند تا هم خیال شان آسوده باشد و هم پیام مشخصی را منتقل کنند؟
این موضوع اگر چه واقعیت دارد اما تمام واقعیت نیست. چرا که مردم همچنان به هلال احمر و کمیته امداد هم کمک می کنند. تا جایی که ماهانه ۲۵ میلیارد تومان به صندوقهای کمیته امداد واریز می کنند و این تازه در وضعیت عادی است و قطعا در حالت فوق العاده مانند زلزله فزونی گرفته است.
ماجرا را از شکل دیگری می توان نگریست و نکاتی را یادآور شد:
۱- کسانی که کمک خود را از طریق دکتر زیباکلام ارسال کرده اند تنها قصد یاری به زلزله زدگان را نداشتند. اصل هدف آنان همین بود اما طریقی را برگزیدند که پیام خاص خود را هم منتقل کند و شاید با یک تیر دو نشان را هدف گرفتند. هم کمک هم ستایش صراحت و موضع گیری های زیبا کلام و به این دو می توان این نکته را اضافه کرد که پول خودمان برای کمک به هموطنان خودمان را چرا باید از طریق سازمان هایی بفرستیم که در آنها نقشی نداریم؟ صحبت از بی اعتمادی و انگ زنی نیست. کمک هایی از این دست هر چه مردمی تر شیرین تر است.
۲-این اتفاق دستاورد عصر جدید است. در زلزله سال ۱۳۶۹ در رودبار گیلان اگر یک شخصیت سیاسی بدون قدرت سیاسی می خواست شماره حساب اعلام کند صدا و سیما این خبر را منتشر نمی کرد و مطبوعات هم مجوز می خواستند. نهایت این بود که تختی یی پیدا شود و پول های مردم را در کوچه و بازار به کیسه بریزد. در سال ۶۹ اما نه تختی یی بود نه تلگرام.
حالا اما در عصر تلگرام یک پیام کافی است. زیبا کلام در اینستاگرام نیم میلیون دنبال کننده یا فالوئر دارد. گذشت، زمانی که التماس کنی صدا وسیما خبری پخش کند. شبکه های اجتماعی و فضای مجازی انحصار رادیو وتلویزیون را شکسته اند و حالا مجریان مصنوعی برنامه های انتقاد از فضای مجازی هم در پایان می گویند نظرات خود را از طریق کانال ارتباطی به ما برسانید و تنها کلمه «تلگرام» ممنوع است!
۳- در تاریخ معاصر ایران اصطلاح «روشنفکر متعهد» معمولا به چهره های سیاسی متمایل به چپ اطلاق می شده و سرآمد همه دکتر علی شریعتی بوده است. زیباکلام اما با این کار و با حضور مستمر در صحنه سیاسی تعریف تازه ای از تعهد ارایه داده است. بی هیچ گرایش ایدیولوژیک به چپ و بی هیچ همکاری تشکیلاتی با احزاب سیاسی حتی کارگزاران.
۴- اعتماد به زیباکلام نشان داد سیاست مداری معطوف به قدرت شاید مرجعیت افکار عمومی را از دست داده باشد اما سیاست ورزی معطوف به حقیقت چنین نبوده است. سیاست هم چنان برای مردم مهم است و از این فرصت استفاده کردند و به جز کمک به زلزله زدگان اعتماد خود به چهره هایی چون صادق زیبا کلام و علی دایی یا خانم بنی اعتماد را هم نشان دادند. چنین صحنه ای را البته با اعداد و ابعاد کمتر در کمک به روزنامه نگاران بیکار شده در سال ۷۹ هم دیدیم و در آنجا به نهاد مدنی و صنفی آنان اعتماد کردند.
۵- هر چند به زیباکلام انتقاد شده که از صبغه آکادمیک فاصله گرفته و غرق مصاحبه با رسانه ها و موضع گیری سیاسی است یا «نمود» او بر «بود» او می چربد اما ارتباط مستمر با جامعه سبب شده در عوالم روشنفکری محدود نماند و به همین سبب بود که به تازگی دیدیم تا زمزمه ای درباره چرخش حسن روحانی به راست درگرفت نامه سرگشاده ای برای او نوشت چون با مردم ارتباط دارد.
۶- اهمیت کار زیباکلام را هنگامی می توان بیشتر دریافت که با هم صنفان و هم سلکان مقایسه شود. غالب آنان با همه احترامی که طبعا برای ایشان باید قایل بود سر در گریبان خود دارند و اصطلاحا سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند.
سر زیباکلام اما درد می کند و کله اش بوی قورمه سبزی می دهد ولی با این حال حریمها را می شناسد و «سردرد» را با «دردسر» اشتباه نمی گیرد.
اگر سرش درد نمی کرد پس از دریافت مهندسی شیمی از دانشگاه برادفورد بریتانیا دوباره برنمی گشت تا در گرایش صلح شناسی دکتری بگیرد و در بازگشت به ایران استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی شود.
دنبال دردسر اما نیست اگرچه گاهی پیش می آید اما می کوشد زود حل کند چون اصل ساختار سیاسی و ارزشهای انقلاب اسلامی را قبول دارد و شخصا مذهبی است ولو در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی یگانه کسی باشد که اقدامات عمرانی رضا شاه را ستوده است.
۷- ویژگی بارز دیگر زیباکلام اعتماد به نفس اوست. سکوت بسیاری از صاحب نظران و اکتفا به نظاره و تماشا به خاطر این است که اعتماد به نفس کافی ندارند.شاید به دلیل همین اعتماد به نفس باشد که در هر سه دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری همان سه کتاب خودش را تدریس می کند (ما چگونه ما شدیم، سنت و مدرنیته ، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی) و سوالات آزمون پایان ترم بر پایه این کتابها تهیه می شود.
۸- ممکن است برخی تصور کنند او تشنه دیده شدن است. چه فضای سیاسی باشد چه شبکه های اجتماعی و چه رخدادی به مهیبی زلزله.
اما او در جوانی و دردهه ۵۰ خورشیدی به زندان افتاده و در ۲۷ سالگی نماینده ویژه نخست وزیر در امور کردستان شده است. در حالی که مرحوم مهندس بازرگان کمتر به جوانانی در این سن وسال اعتماد داشت و یکی از دلایل اختلاف دانشجویان پیرو خط امام با نخست وزیر دولت موقت همین رابطه سرد با جوانان بود که بارها از زبان عباس عبدی شنیده ایم.
به کسانی که تصور می کنند زیباکلام، پیرانه سر به صرافت حضور در صحنه افتاده توصیه می کنم خاطرات او از مأموریت کردستان در سال پر التهاب ۱۳۵۸ را که مجله چشم انداز در ویژه نامه کردستان خود چاپ کرده بود با دقت و حوصله بخوانند که طولانی اما بسیار خواندنی است. همان مأموریت که دو سه روزی هم به گروگان گرفته شد.
جالب این که در سال ۵۹ صادق قطب زاده وزیر امور خارجه دولت شورای انقلاب و در بدو تشکیل مجلس اول احضار شد و یکی از سؤال کنندگان صادق خلخالی بود که از هم نام خود درباره یک همنام (صادق) دیگر پرسید.
سؤال شیخ صادق خلخالی این بود که چرا به زیبا کلام همکار کومله مأموریت دیپلماتیک داده اید وقطب زاده با خنده پاسخ داد:
آن که مأموریت دیپلماتیک گرفته صادق زیباکلام نیست و برادرش سعید زیباکلام است و همنام من و شما همکار کومله نبوده بلکه گروگان آنها بوده است!
۹- هر بار که اتفاقی مانند زلزله رخ می دهد برخی دچار همان عذاب وجدانی می شوند که «العاذر» شد. می دید عیسی مسیح را به تپه های جل جتا می برند تا به باور عیسویان به صلیب کشند اما از این که نمی توانست به «زنده کننده خود» کمک کند شرمنده بود. هر چند خویشتن را با این توجیه آرام می کرد که «مگر خود نمی خواست ورنه می توانست» یعنی عیسی مسیح که مرا زنده کرد اگر بخواهد خودش را هم می تواند نجات دهد.
این برخی می گویند دل مان می خواهد کمک کنیم اما دوست نداریم به فلان جا پول بدهیم. زیبا کلام یا علی دایی یا خانم بنی اعتماد اما بهانه ای باقی نمی گذارند.
۱۰- آیا ممکن است محمود دولت آبادی هم به صرافت بیفتد کتاب خود را بر روی شبکه اجتماعی منتشر کند و مردم پول کتاب را به حسابی که اعلام می کند واریز کنند؟
اگر صادق زیبا کلام زبان به ستایش هلال احمر می گشاید تا مردم دچار سوء تفاهم نشوند بعید است محمود دولت آبادی از کسانی که مانع دست رسی فارسی زبانان به اثر او شده اند تمجید کند.
با این همه و به رغم ۱۰ نکته ای که برشمرده شد همچنان می توان بر کلمه «اعتماد» تأکید کرد وصادق زیبا کلام چه ماهرانه این واژه را پس از نام خانم بنی اعتماد آورده است.
هیچ سرمایه ای بالاتر از «اعتماد» نیست. همه به آن نیازمندند و مدیران جامعه نیازمندتر. بسیار نیازمندتر...
نظر کاربران
اینکه چیز جدیدی نیست الان هیچ کس اعتماد نمیکند و در این موارد باید افرادی مثل دایی و دیگران اقدام کنند.
دولتی که از خودش ترس داره .....اعتمادی وجود نداره .