در مورد محبوبترین سریال این روزهای نوجوانان
سجاد صداقت در روزنامه آسمان آبی: دختری نوجوان و دبیرستانی خودکشی کرده است. در حالی که همه دبیرستان درگیر این اتفاقات هستند، مشخص میشود او هفت نوار کاست ضبط کرده که در آنها ۱۳ دلیل خودکشی خود را بیان میکند.
دختری نوجوان و دبیرستانی خودکشی کرده است. در حالی که همه دبیرستان درگیر این اتفاقات هستند، مشخص میشود او هفت نوار کاست ضبط کرده که در آنها ۱۳ دلیل خودکشی خود را بیان میکند. همین یک خط داستانی و ایده کافی است تا مخاطب را مجذوب این سریال کند. «۱۳ دلیل برای اینکه...» ویژگیهای متفاوتی دارد که میتوان آن را به همین دلیل یکی از پدیدههای بزرگ سال ۲۰۱۷ دانست؛ سریالی که شبکه «نتفلیکس» آن را مانند اغلب سریالهایش یکجا منتشر کرد و تا همین لحظه با واکنشهای متفاوتی روبهرو بوده است. از یک سو در دنیای واقعی بسیاری از کارشناسان، والدین و معلمان از پخش چنین سریالی برای نوجوانان دبیرستانی ابراز نگرانی کردهاند و از سوی دیگر بسیاری از دانشآموزان پس از دیدن آن تحتتأثیر قرار گرفتند. اما داستان در «۱۳دلیل برای اینکه» فارغ از تأثیراتی که بر بسیاری از مخاطبان خود داشته است، همچنان میتواند در قامت جزئی از صنعت سرگرمی بررسی شود. تحلیلی که بهخوبی نشان میدهد میتوان از زوایای مختلفی در برابر این پدیده قرار گرفت؛ زوایایی که نشان از روبهرو بودن با یکی از پدیدههای سال دارد.
1 «13 دلیل برای اینکه...» یکی از پدیدههای دنیای سریالهای تلویزیونی بود؛ بهاین دلیل که داستان دختری را از زبان خود او بازگو میکرد. سریال با روایت هانا بیکر (با بازی کاترین لانگفورد) از زندگیاش آغاز میشود. از همان ابتدا تماشاگر متوجه میشود که قرار است داستان زندگی هانا را که خودکشی کرده است بشنود. اما چرا از زبان او؟ شخص دومی که در این بین در متن ماجرا قرار میگیرد کلی جنسن (با بازی دیلان مینت) همکلاسی و همکار هانا است؛ پسری از جنس پسرهای آرام و ساکت دبیرستان که مشخصا تحتتأثیر مرگ هانا قرار دارد. اما داستان از همان قسمت اول با تماشاگر بهگونهای رفتار میکند که باید متوجه ضرورتهای آن بود. «13 دلیل برای اینکه...» بهطور مشخص از لحظهای آغاز میشود که نوارهای هانا به دست کلی میرسد. قرار است تماشاگر برای فهمیدن دلایل مرگ هانا با کلی همراه شود و این درستترین انتخابی است که سازندگان سریال آن را در اختیار مخاطب گذاشتهاند. بهتدریج متوجه میشویم هانا در هر طرف کاستهای خود داستان یکی از دانشآموزان دبیرستان را روایت میکند و آنها را یکی از دلایل خودکشی خود میداند. نوارها دستبهدست بین کسانی که هانا آنان را دلیل خودکشیاش دانسته، چرخیده و اکنون به دست کلی رسیده است.
به این ترتیب، ما با پسری روبهرو هستیم که او نیز جزئی از داستان است، اما هر چه در زندگی کلی پیش میرویم کمتر میتوانیم باور کنیم او یکی از این دلایل باشد. به هر ترتیب، داستان قرار است راوی دلایل مرگ یک دختر دانشآموز باشد. اما این پایاندادن به خود بهتدریج در هانا شکل میگیرد و این همان لحظهای است که سریال را به پدیدهای بزرگ تبدیل میکند.
2 «13 دلیل برای اینکه...» یکی از پدیدههای دنیای سریالهای تلویزیونی بود؛ به این دلیل که به شما حق انتخاب میداد چگونه مراحل رسیدن یک دختر دانشآموز به خودکشی را تماشا کنید. تماشاگر به طرز عجیبی در میانه یک انتخاب قرار میگیرد. مانند هانا، کلی، 11 نفر دیگر که دلیل خودکشی معرفی شدهاند و تمامی دانشآموزان دبیرستان و والدین آنها. قرار است شما انتخاب کنید که این سریال را چگونه تماشا میکنید. سریال از یک تئوری مشخص سخن میگوید؛ تئوری اعجابآوری که همانند خود داستان زمان تماشای آن را هم به عهده مخاطب میگذارد. کلی، بر خلاف سایر کسانی که نامشان در نوارها آمده است، واکنش متفاوتی دارد. او با شنیدن داستان هر نفر (هر طرف یک نوار کاست) که اپیزودهای سریال نیز بر اساس آن طراحی شده است، لحظات زندگی هانا را زندگی میکند؛ به مکانهایی که او در نوارها آنها را روایت میکند سرمیزند و در جواب این سوال که چرا اینقدر کند پیش میرود، از ناتوانیاش سخن میگوید. این دقیقا همان حالتی است که برای تماشاگران اتفاق میافتد. سریال کاملا در دسترس مخاطب قرار گرفته است. میتوان مانند آدمهایی که در سریال به آنها ارجاع داده میشود، کل اپیزودها را پشت سر هم دید یا اینکه مانند کلی با لحظات زندگی هانا زندگی کرد. آنگاه است که عمق خراشی را که داستان به روح وارد میکند نمیتوان بهسادگی پشتسر گذاشت.
انتخاب درست رنگبندیها و چرخشهای دوربین در تدوین موازی بین قبل و بعد از مرگ هانا به این رویکرد کمک شایانی میکند. در این بین کلی در همان قسمت اول تصادف میکند و زخم روی پیشانی او به معیاری برای داستان هانا و داستان کلی تبدیل میشود. سُر خوردن در داستان «۱۳ دلیل برای اینکه...»، ساختهشده براساس رمانی به همین نام، نوشته جی اشر، این فضا را برای مخاطب به وجود میآورد که تجربهای از زندگی به مرگ را تجربه کند؛ تجربهای دردناک که به این زودیها از خاطر نخواهد رفت.
3 «13 دلیل برای اینکه...» یکی از پدیدههای سریالهای تلویزیونی بود؛ اما این پدیده با توجه به آنچه در کتاب میگذرد، مانند اکثر تئوریهای سالهای اخیر هالیوود، پایانی درخور نداشت. هرچند مشخص است سریال در نقطهای به پایان رسیده که میتواند فصل دومی هم داشته باشد، اما مانند بسیاری از فیلمنامههایی که در سینمای بدنه اتفاق میافتد قرار نیست داستان، همچون رمان، با کشف حقیقت از سوی کلی جنسن به پایان برسد.
معمولا در صنعت سرگرمی، با وجود همه سنتشکنیهای شبکه «نتفلیکس»، چندان قابلقبول نیست که داستان با این درجه از دردناکی (صحنه خودکشی بهطور کامل و با جزئیات در قسمت آخر سریال نشان داده میشود) و هشداری که برای نوجوانان دارد، همینگونه پایان یابد.
هرچند کلی میخواهد داستان مرگ هانا و مقصران آن را به هر شکلی که شده فریاد بزند، او بر خلاف سایر همکلاسیهایش در مقابل دوربین تحقیقات مرگ هانا قرار نمیگیرد. جلسهای که وکیل خانواده هانا برپا کرده است و هریک از افراد حاضر در نوارها درباره هانا سخن میگویند، نوع واکنش آنها و حرفهایی که میزنند داستان را تلختر از گذشته میکند و خودکشی یکی دیگر از کسانی که در این ماجرا نقش داشتهاند بر تلخی سریال میافزاید. اما سریال مجبور است درنهایت عشق تازهای برای کلی به میان آورد و در میان موسیقی و فضای سنتی، کلی را روانه آرمانشهری کند که فضایش روشنتر از روزهای پیشین باشد. «۱۳ دلیل برای اینکه...» مانند همه آنچه در سینمای بدنه میتواند بگذرد، ضمن شکستن بخش مهمی از کلیشههایی که در فیلمها و سریالهای دبیرستانی از آن سراغ داریم، به پایانی امیدبخش در جامعه فردا بازمیگردد. در طول سریال به جای تصویر کردن محیط دبیرستانی شاد و پرزرقوبرقی که در این ژانر سراغ داریم، دائما درباره دوران عجیب دبیرستان سخن گفته میشود؛ ماجراهایی که در پایان باید به گونهای از آرامش برسد و سریال این کار را انجام میدهد.
درنهــایت مــیتــوان گفــــت «نتفلیکس» با سریال «13دلیل بــرای اینکه...»، مانند همه سریالهایی که در سالهای اخیر روانه بازار صنعت سرگرمی کرده است، پدیدهای تازه را مقابل مخاطب قرار میدهد؛ مجموعهای از اتفاقهای تلخ و دنیای خاکستری که میتواند نشان تازهای از دوران تازهای باشد که میتوان در آن حرفهای تازه زد و دنیای رمانهای هشداربرانگیز را بهطور جدیتر در قالب سریالهای تلویزیونی نمایش داد. «13 دلیل برای اینکه...» با ترکیبی از بازیهای چشمنواز و موسیقی فوقالعادهاش یکی از نمونههای مهم دنیای سریالسازی است و شاید به همین دلیل باشد که میتوان آن را اتفاقی تازه با بازیگران نوجوان و انبوه اتفاقات هشداردهنده دانست؛ داستانی درباره مرگ، خودکشی و البته زندگی در دنیایی که مرده و زنده آن چندان مشخص نیست.
ارسال نظر