حافظه تاريخي يك ملت چگونه شكل ميگيرد
زبان ملتها، بايگاني تاريخي است كه تجربهها و رخدادها يا حتي بهتر بگوييم كهن الگوها و عواطف و احساسات ملتها در آن ذخيره ميشود.
روزنامه ایران: دكتر نعمتالله فاضلي (عضو هيات علمي گروه علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي)
كنكاش در چند و چون مفهومي، مفهوم«حافظه تاريخي» چندان ساده نيست چرا كه مفهوم حافظه از جمله مفاهيمي است كه ميتوان گفت اجماع و اتفاق نظري راجع به آن وجود ندارد.
حافظه تاريخ عمومي، حافظه تاريخ مشترك و حافظه تاريخ از جمله تعبيرهايي هستند كه براي آنها، مفهوم «حافظه تاريخي» به كار برده شده است؛ البته با يكديگر تفاوتهاي مختصري هم دارند.
سال ۱۹۲۵يعني هنگامي كه موريس هالبواكس (Maurice Halbwachs)، جامعهشناس و نظريهپرداز فرانسوي، مطالعات حافظه را شروع كرد و چارچوب اجتماعي حافظه را منتشر ساخت، سرآغاز بحث در مورد حافظه و مطالعات حافظه است.
نخستين كاري كه او انجام داد تفكيك حافظه فردي از حافظه اجتماعي يا جمعي بود. به اعتقاد هالبواكس، حافظه فردي آن بخشي از حافظه است كه فرد در زندگي شخصي خود، آنها را شخصاً تجربه ميكند و به نوعي اين تجربهها در ذهن و زبان و ضمير فرد ثبت و حك ميشود.
البته بايد گفت آن رخدادهاي فردي كه تك تك اشخاص شخصاً تجربه ميكنند علل اجتماعي و پيامدهاي اجتماعي دارند و به نوعي به حافظه جمعي هم ربط پيدا ميكنند.
هالبواكس در نخستين مطالعه خود كه سرآغاز مطالعات حافظه شناخته ميشود، با ايجاد تقابل بين مفهوم حافظه شخصي و جمعي، در واقع ايده حافظه تاريخي و حافظه اجتماعي را نقش داد.
مراحل شكلگيري حافظه اجتماعي
اما حافظه اجتماعي چيست؟ مجموعه فرآيندهاي به يادآوردن و به فراموشي سپردن است كه در بين يك گروه، قوم يا ملت حتي در سطح جهاني رواج دارد و اين فرآيندهاي به ياد آوردن و به فراموشي سپردن، بخش مهمي از دانش يا آگاهي مشترك براي داشتن يك زندگي اجتماعي نسبتاً منسجم و به هم پيوسته را ايجاد ميكند.
به اعتقاد هالبواكس، افراد به شكلهاي مختلفي بايد از طريق فعاليتي به نام به ياد آوردن و فعاليتي به نام به فراموشي سپردن، اقدام به گزينش و غربال اطلاعات و عواطف و احساسات و رخدادهايي بكنند كه در نهايت به نوعي به فرد «هويت جمعي» ميدهد، هويتي كه فرد را از «من» به «ما» بدل ميكند و اين ما، «ما»ي مذهبي يا «ما»ي زباني يا قوميتي يا نژادي يا ملي است.
هالبواكس اين ديدگاه را مطرح كرد كه درست است حافظه در نهايت به نوعي در ذهن فرد رخ ميدهد اما اين حافظه، نه ريشهها، نه پيامدها و نه حتي ساز و كارش محدود به فرد نيست. از اين ديدگاه، هر گروه يا قوم يا ملتي، مجموعهاي از ساز وكارها، راهبردها و فرايندهاي بيرون از فرد را براي شكل دادن حافظه ايجاد ميكند. هالبواكس اعتقاد داشت كه آئينها، مناسك، زبان، اديان و سياستهايي كه دولتمردان اتخاذ ميكنند هر كدام به نوعي فرهنگهاي به ياد آوردن و به فراموشي سپردن را شكل ميدهند. به تعبيري ديگر، حافظه داراي يك ركن بيرون از فرد است.
مولفههاي قوام بخشي حافظه تاريخي
در طول تاريخ، هر مذهب تلاش ميكند مجموعهاي از امور را برجسته و مهم كند و اين امور برجسته و مهم در چارچوب مناسك، نيايشها، جشنها يا سوگواري يا به طور كلي فعاليتهاي يادماني، يادمان اسطورههاي مذهبي و شخصيتهاي مذهبي، يادمان رخدادهاي بزرگ مذهبي و امثال اينها، حافظه پيروان و مؤمنان خود را شكل ميدهد.
به همين ترتيب، زبان همچنين ويژگياي دارد. زبان ملتها، بايگاني تاريخي است كه تجربهها و رخدادها يا حتي بهتر بگوييم كهن الگوها و عواطف و احساسات ملتها در آن ذخيره ميشود. از اين نظر، زبان يك حافظه جمعي تاريخي ساخت يافته قدرتمندي است كه هر فردي كه به زباني تعلق دارد هنگام يادگيري آن زبان، كل آن زبان را بهعنوان يك نرمافزار در شخصيت خود نصب ميكند.
هنرها همچنين نقشي را در ساخت حافظه تاريخي ايفا ميكنند؛ معماري، مجسمهسازي، نقاشي، شعر و ادبيات و داستان هر كدام به مثابه گنجينههاي بزرگ حافظه جمعي و تاريخي هستند. از طريق مجموعه هنرها، به اشكال گوناگون، مجموعه وسيعي از اطلاعات، رخدادها، احساسات، عواطف و باورها يا نظامهاي ارزشي توليد و بازتوليد ميشوند.
يكي از مهمترين كاركردهاي داستان و ادبيات اين است كه يك نوع تداوم و استمرار در حافظه قومي، ملي، گروهي يا اجتماعي جامعه را بر عهده دارد. به عبارت ديگر، يكي از كاركردهاي اصلي مجموعه هنرها، كمك به شكل دادن و دوام و بقاي حافظه است. از اين زاويه، حافظه فقط بهعنوان مقولهاي كه در مغز استقرار پيدا كرده، فهم نميشود و نبايد حافظه را يك امر عصبشناسانه يا فيزيولوژيك و زيستشناسانه تلقي كنيم، بلكه حافظه، امري فراتر از ارگانيسم است و يك فراارگانيسم به حساب ميآيد.
ارسال نظر