چرا اشتیاق رسانهها به حواشی سینما بیشتر است؟
داستانهایی از سینمای امروز؛ از ایران تا هالیوود آدمهای سطحی، سینمای سطحی، مدیران سطحی و رسانههای سطحی ٤ ضلع مربع ابتذال در تمام جوامع هستند.

سینما در کنار داستانهایی که روی پرده میبینیم، هزاران داستان نادیده و ناگفته هم دارد. داستانهایی که بیشتر آنها با اتمام فیلمبرداری به فراموشی سپرده میشود؛ اما در این بین داستانهایی هم هستند که میمانند و تناور میشوند و اختلافاتی ریشهدار را شکل میدهند و هرچه میگذرد، بسان کوه یخی درحال حرکت بخشهای جدیدی از آن آشکار شده و آسیب میزند. نمونهاش را در انواع و ژانرهای گوناگون زیاد دیدهایم.
ستایش قربانی
ماجرای تهیهکننده هالیوودی جنبه دیگری از جذابیتهای سینما را به نمایش گذاشت. جذابیت حواشی در این هنر- صنعت دنیای مدرن؛ جذابیتی که گاه داستانهای اصلی را که روی پرده در جریان است، زیر سایهاش قرار میدهد. در داستان این تهیهکننده قدرتمند دیدیم که چگونه حواشی میتواند تهیهکنندهای را که تنها و تنها با تولید داستانهای عامهپسند یا همان پالپ فیکشن خودمان حق فراوانی به گردن تاریخ سینما دارد، چنان ویران سازد که دیگر نشود سراغی از آن شمایل قدرتمند دید.
قاتل اهلی
این داستان را در ایران هم دیدهایم. البته با کمی تفاوت؛ که در ایران نه رسانهها چنان قدرت بنیانبرکنی دارند و نه قوانین جامعه چندان نزدیکشدن به برخی خطوط را برمیتابد، وگرنه با اشتیاق سرکشی که رسانههای اینجا هم به حواشی دارند، باور کنید که در یک شرایط دیگر چیزی را از هجوم رسانهها امان نبود. کافی است برای اثبات این قضیه سری بزنیم به روزهای برگزاری جشنواره فجر. در هیاهوی نمایش دهها فیلم مهم و غیرمهم؛ و در بزنگاه نمایش یکی از مهمترین فیلمهای سال از مسعود کیمیایی- که با هر متر و معیاری جزو افراد بااهمیت این سینماست- ناگهان میبینیم که فیلم و سازندهاش در سایه قرار میگیرد و بحث رسانه را مسائلی چون اختلافنظر تهیهکننده و کارگردان بر سر زیاد و کمی نقش پولاد؛ و مسائلی به این بیاهمیتی تشکیل میدهد.
حاشیه ربای درون!
اساسا یکسری از هنرمندان خاصیت آهنربایی دارند و با حاشیه ربای وجودشان حواشی را متوجه خودشان میکنند. مهمترین این هنرمندان مسعود کیمیایی است که اشتیاق مردم و رسانهها به حواشی زندگیاش او را در تمام این سالها بدل کرده به سوپراستار این عرصه. فارغ از تفاوت جایگاه و اهمیت فردی و هنری و شأن سینمایی، مسعود دهنمکی هم همین خصیصه را دارد و در مورد حواشیاش بیشتر از متن آثارش صحبت میشود؛ البته با این توجیه که درباره چیزی که وجود ندارد، نمیتوان حرف زد! داریوش مهرجویی، عبدالرضا کاهانی، مهدی کرمپور و یکی دونفر دیگر نیز در این سالها از این نظر در معرض توجه رسانهها بودهاند؛ و البته فریدون جیرانی...
بازیگر جدید
شاید چند ماه پیش در جریان درگیریهای دامنهدار مسعود کیمیایی و منصور لشگری قوچانی، زمانی که فریدون جیرانی با فراغ بال نشسته و داشت نقش میانجی منصف را بازی میکرد، تصورش را هم نمیکرد که چندی بعد خودش بدل به ضد قهرمان اصلی سینمای حاشیهدوست ایران خواهد شد. این کارگردان دوستداشتنی آن روزها مست از موفقیت انتقادی فیلم جدیدش داشت به روزهای آتی میاندیشید و برای زمان اکران فیلم نقشه میریخت. آن روزها البته رسید؛ با آغازی خوش و فروشی قابل قبول برای شخصیترین فیلم کارنامهاش اما ادامهاش آنچنان آرام پیش نرفت و این شاید شیرینی فروش دو میلیاردی فیلم را در کارنامه فریدون جیرانی تلخ کرده باشد.
خفهگی
داستان جدید سینمای ایران از گفتههای پولاد کیمیایی آغاز شد. پولاد که در خفهگی یکی از نقشهای فرعی فیلم را ایفا کرده، در گفتوگویی اظهار کرد که در فیلم خفهگیاش با اعتماد به فریدون جیرانی نقش فرعی بازی کرده و جیرانی از اعتماد او سوءاستفاده کرده است. این میتوانست اتفاق حاشیهای مهمی تلقی نشود و در حد یک گلهگزاری حرفهای طرح شود؛ بهخصوص که خود جیرانی هم حق را به پولاد داد و گفت که «پولاد را دوست دارم و او هم سعی کرده که در فیلم بازی خیلی متفاوتی انجام دهد؛ اما طفلک همه صحنههای بازیاش را به دلایلی چون تغییر بازیگران دیگر از فیلم حذف کردیم.» اینجا حاشیه دوم پیش آمد.
مرغ و تخممرغ
باز هم تکرار میکنم که کاری به راست و دروغ این حواشی نداریم و به اینکه در این میان حق با کیست. نکته در این میان سلیقه نازلی است که باعث محبوبیت چنین اخباری شده و رسانهها را هم به آن سو میل میدهد. البته قصه مرغ و تخممرغ در این جریان هم صدق میکند و معلوم نیست که سطح سلیقه مردم رسانهها را به سوی اخبار سطحی سوق میدهد یا این رسانههای سطحی هستند که چنین سلیقههایی میسازند؛ نتیجه اما فرقی نمیکند. رسانههایی که روزنامهنگار را در حد کارچاقکن پایین آورده و اعتبار را به قلم به دستی قائلند که رابطه بهتری با بزرگان داشته باشد، طبیعی است که در جنبههای دیگر هم سکان را به دست سلایقی از نوع دیگر دهند. کاش میشد از حواشی چند وقت اخیر گفت تا معلوم شود چه فضایی در این میان وجود دارد.
حسرت
این داستان البته جهانی است؛ سطحینگری در تمام دنیا اپیدمی شده است. در روزهایی که ماجراهای کاتالونیا در صدر اخبار است و حداقل در ظاهر قضیه خیلیها را به یاد داستانهای آزادیخواهان و دوستداران ژنرال فرانکو میاندازد و نبود روزنامهنگارانی چون همینگوی را در رسانههای امروز حسرتبرانگیزتر میکند، روز گذشته خبری منتشر شد با این مضمون که یک دانشمند کاتالونیایی یک ربات جنسی اختراع کرده است! فکر میکنم دیگر توضیحی نمیماند؛ بیفرهنگی داستان جهانی است.
نظر کاربران
سوء استفاده از قدرت و ثروت برای تجاوز و تحقیر زنان حاشیه نیست . همینطور رفتارهای رذیلانه ای که کارگردانها، تهیه کننده ها یا بازیگران با افراد تازه وارد به سینما یا طرفدارانشان انجام می دهند.اینها از هر چیزی اصل تر و مهم ترند
نویسنده ای که فکر می کنه گفتن از رذالتهای پنهان اهالی سینما و قدرتمندان این عرصه ،قلم به مزدی محسوب میشه در واقع خودش قلم به مزده! کار رسانه دقیقا نشان دادن واقعیتیه که در ابتدا به چشم نمیاد .ولی بعضی روزنامه نگاری رو با چاپلوسی کردن برای اصحاب قدرت و ثروت اشتباه گرفتند