اشکان زارع، پژوهشگر مطالعات ایده ایران: هزاره اول قبل از میلاد مسیح در خاورمیانه آبستن حوادثی بود که در شکلگیری تاریخ جهان نقش بسیار مهمی را ایفا کرد. خشونت و خونریزی در این زمانه همواره موضوع اصلی زایش و فروپاشی حکومتها بود.
روزنامه همدلی: اشکان زارع، پژوهشگر مطالعات ایده ایران: هزاره اول قبل از میلاد مسیح در خاورمیانه آبستن حوادثی بود که در شکلگیری تاریخ جهان نقش بسیار مهمی را ایفا کرد. خشونت و خونریزی در این زمانه همواره موضوع اصلی زایش و فروپاشی حکومتها بود.
دربند کشیدن قوم و اعتقادی دیگر و قتل و کشتارهای جمعی تمدن-های دیگر، همواره جزئی از مفاهیم پدیدهآورنده خاورمیانه و مخصوصاً میانرودان بود. این موضوع را میتوان از روایتهای کتب عهد عتیق و جدید یهود، نقشبرجستههای میانرودانی و منابع مندرج در کتیبههای آنها، بهراحتی بازجست. اما در سالهای پایانی نیمه نخست هزاره اول، حکمرانی در خاورمیانه پدیدار گشت که ورقهای نگارش تاریخ خاورمیانه را به گونه دیگری به نوشتن واداشت.
سخن از کورش بزرگ است که از تبار هخامنشیان بود و بنا به روایتهای تاریخ، فرزند کمبوجیه اول و دومین کورشنامی است که قدرت خاندان هخامنشی را در دست گرفته است. کورش دوم (بزرگ) توانست با بهپا کردن اتحادیهای از پادشاهی ماد، عیلام، پادشاهی آسیای کوچک و حکومتهای بینالنهرین، نخستین شاهنشاهی را در دنیا پدید آورد که از نظر وسعت، و البته شیوه حکمرانی، با گذشته تاریخیِ مکانی که در آن فرمانروایی میکرد، متفاوت باشد.
کورش بزرگ را به مدارا با اقوام میشناسیم؛ درست در دورهای که آشوربانیپال، حکمران آشوری بین-النهرین، به سرزمین عیلام حملهور شد و چنان قساوتی را برای سرکوب رقبای سیاسی خود به کار برد که دستور داد زمینهای آن سرزمین را نمکپاش کنند تا گیاهی نیز در آن سرزمین یارای رُستَن نداشته باشد، کورش بزرگ با فتح بابل، دَری دیگر به روی تاریخ جهان گشود که میتوان برای وصف رفتار کورش بزرگ سخنی از «اومستد»، تاریخنگار غربی را آورد که میگوید: وقتی کورش به بابِل درآمد، جهان کهنه بود و به کهنگی خود نیز واقف بود.
غرب آسیا خسته از کشمکشی طولانی و مداوم، نیاز به آرامش داشت و نسیم این آرامش با حرکت کورش وزیدن گرفت. کورش بزرگ، زمانی که بابل را فتح کرد، شرح فتوحات خود را بر منشوری از گِلِ پخته نوشت و در آن شرح داد چگونه به یهودیانِ در بند بابلیان، آزادی بخشید و خدای بابلیان، مردوک را، با توجه به این که خود به آن معتقد نبود، ستایش کرد.
اینکه کورش بزرگ از سوی هگل رایش به مفهوم جدید آن خوانده میشود و هگل او را با ناپلئون مقایسه میکند و آنچه را به کورش اطلاق میکند، از دیگر رایشهایی که در عهد باستان نام میبرد، مجزا میکند، جای تامل بسیار و پرسشهای عمیق دارد. این مساله را شاید بتوان «سرآغاز ایرانشهر» دانست. بحث در خصوص این مساله جای دیگر و البته قلم دیگری میطلبد که بحثی است بس دشوار و پیچیده که معدود استادانی میتوانند در این خصوص بحث کنند و این قلم باید از آنها بیاموزد.
اما با نگاهی به نوشتههای برجایمانده از جهان متمدن، یک موضوع برای ما مشخص میشود و آن، حضور کورش بزرگ در متون آنها است. این مساله خود میتواند به عنوان مشکلی بزرگ برای ما مطرح شود که چگونه فرهنگی که توسط کورش بزرگ عینیت یافته است، توانسته به عنوان مفهومی جدید، زمانه خود را غافلگیر کند.
با نگاهی به متون عهد عتیق و جدید، خبر ظلمها و قساوتهایی را میخوانیم که گویی برای همگان امری عادی است. ناگهان با پدیدار شدن نام کورش بزرگ در آن متون، خبر از رویدادی عظیم میشود که گویی زبان و ادبیات متن را تغییر میدهد و روشناییای در تاریخ تاریک آن زمان پدیدار میشود. کورش نهتنها توانست این این گروه را رهایی بخشد، بلکه با رویکردی که در اندیشه سیاسی از سوی وی پدید آمد، توانست آنها را همراه شاهنشاهی خود سازد.
این موضوع نه فقط برای یهودیان، که برای دیگر سرزمینها نیز اتفاق افتاد؛ از لیدیه در آسیای کوچک گرفته تا سرزمین مادها و عیلامیها در ایران زمین و حکومتهای میان-رودانی. کورش بزرگ با اتکا به فرهنگ ایرانی توانست مفهومی از «وحدت در کثرت« را پدید آورد که ساختار شکلگیری ایران شد.
شاید همین مساله است که گزنفون یونانی، شاگرد سقراط و همکلاسی افلاطون راروانه ایران کرد. اینکه گزنفون رو به ایران میکند و مقابل همشاگردی یونانگرای خود، افلاطون، میایستد، نشان از وجود اندیشهای محکم و جدید برای گزنفون دارد. او توانست این اندیشه را در کتابی تحت عنوان Cyropaedia (تربیت کورش) به تاریخ اندیشه ارائه دهد. تربیت کورش، یکی از متون مهم تاریخی در سیر اندیشه شد؛ چنان که آثار حضور آن را در بین کسانی همچون اسکندر مقدونی، فاتح ایران هخامنشی و شاگرد ارسطو، اسپیکوی آفریقایی، کنسول و ژنرال رومی ( زاده ۲۳۵ پیش از میلاد، درگذشته ۱۸۲ پیش از میلاد)، قیصر آگوستوس، ماکیاولی، راجر آشام، معلم اختصاصی ملکه الیزابت اول که به ترجمه بخشهایی از آن به انگلیسی همت گمارد، میتوان دید.
علاوه بر دومنبع یادشده، یعنی تربیت کورش و کتب عهد عتیق و جدید، کورش بزرگ در تاریخنویسی یونانی حضوری جدی دارد. این حضور را میتوان چنان مهم دانست که از وی، پس از مرگ نیز به عنوان شخصیت جهانی یاد میشده است. چراکه این منابع تاریخی، پس از فرمانروایی وی نوشته شده است. این، نوع تاریخ-نگاری کورش بزرگ و فرهنگ برآمده از آن را، با تاریخنگاری دیگر قدرتهای جهان باستان متفاوت میکند؛ چراکه نام کورش بزرگ نه در سالنامههای اخباری و تاریخی درباری، بلکه در تاریخنگاری کشورهای بیگانه آمده است.
این نوع تاریخنگاری را میتوان با توجه به وجود اسناد تاریخی و مدارک باستانشناسی، حاصل تاریخنگاری ایرانی دانست که نمونهای از آن در کتیبه بیستون نیز وجود دارد. وجود روایت ایرانی تاریخ مندرج در کتیبه بیستون را درون تاریخنگاری یونانی میتوان شاهدی بر حضور تاریخنگاری ایرانی در روایتهای یونانی دانست و نوشتن از کورش بزرگ را نمیتوان در بیتوجهی به تاریخنگاری ایرانی پنداشت؛ از همین روی باید تلاشی کرد تا سنت تاریخنگاری ایرانی که شیوهای متفاوت از نوع یونانی دارد را مشخص کرد و توضیح داد.
اهمیت کورش بزرگ هخامنشی در تمدن جهان باستان به گونهای است که حتی دربار هخامنشی همواره در تلاش است که خود را به وی متصل کند؛ به گونهای که گویی کورش بزرگ به مفهومی مشروعیتزا مبدل شده بود. علاوه بر کتیبههای داریوش بزرگ که این رویه را دارد، میتوان به اقدام داریوش بزرگ پس از ابداع خط پارسی باستان اشاره کرد.
داریوش پس از این ابداع دستور میدهد که بر نقشبرجستههایی که از کاخ کورش بزرگ در پاسارگاد موجود است، کتیبهای بنویسند، به زبان پارسی باستان و در آن کورش بزرگ هخامنشی، نخستین شاهنشاه هخامنشی را معرفی کنند و نام وی را به عنوان یک هخامنشی و شاهنشاه، بر بالای پیکرههای منسوب به کورش بزرگ بنگارند.
با این اقدام، داریوش بزرگ توانست رابطهای متداوم بین خود و کورش بزرگ برقرار سازد. درون دربار هخامنشی نیز با توجه به این موضوع که داریوش بزرگ چندین پسر، علاوه بر خشایارشا داشت، خشایارشا را به ولیعهدی برمیگزیند. این انتخاب را نمیتوان بیدلیل از نسبی که خشایارشا از کورش بزرگ میبرد، دانست. خشایارشا نوه دختری کورش بزرگ بود و به این سبب از قدرت مشروعتری برای بهدست آوردن قدرت برخوردار بود.
با نگاهی به کردار و عمل کورش بزرگ، که نظر و پندار آن را میتوان در فرهنگ ایرانی دید که قرنها پس از وی نیز وجود داشت، میتوان کورش را فرزند زمانه و فرهنگ ملی ایرانی دانست. کورش بزرگ، نه یک شخص بلکه یک فرهنگ است، میتوان کنشهای وی را در مقدمه کلیله و دمنه که متکی بر اصل کمآزاری است نیز بازجُست. همین موضوع را میتوان در اشعار حافظ نیز یافت. یا که در ابیات شاهنامه، مفهوم «داد و آبادی» را میتوان در نسبت با مفهوم «داد» را، که اصل اساسی اندیشه سیاسی کورش بزرگ و جانشینان وی بود، بهراحتی دید.
با این موضوع میتوان گفت که کورش بزرگ برای نخستینبار با اتکا به فرهنگ ایرانی توانست مفهوم «داد» را به اندیشه سیاسی جهان در عمل ارائه دهد. همین موضوع توانست مفاهیم و محتوای متون قدیمی بهدست آمده را با ادبیات دیگری روبهرو کند و اندیشمندان دوران جدید را به خود مشغول سازد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
شما که نمیذارین مردم این روز رو جشن بگیرن
کوروش پدر ملت ایران است کوروش هویت ملت ایران است
خدا بیامرزد مهم اینه که انسان باشی دین فرقی نمیکند
کوروش همان ذوالقرنین هست که در قرآن آمده، ما باید رفتار و کردار و گفتارمان را مثل اون کنیم تا عاقبت بخیر بشیم
ما مسلمان هستیم کوروش برا آتیش پرستا! ما قرآن داریم!
پاسخ ها
بابابرو اتیش پرستا؟؟*دوست داشتن کوروش کبیریک افتخاراست چ مسلمان باشی
وچ زرتشتی.
شما فقط شعارشو دارین و بس بقیش بزار باشه برا یونان و اروپا و آمریکا
زنده باد ایران و ایرانی کوروش حویت ایران و ایرانیست