۶۲۱۴۶۴
۴۹ نظر
۵۰۰۷
۴۹ نظر
۵۰۰۷
پ

نیمه‌ پنهان ماجرای قتل «ستایش»

۱۷ سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند و حالا او قاتل ستایش است.

خبرآنلاین: ۱۷ سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند و حالا او قاتل ستایش است.

نمی‌شود دورش انداخت توی پستوی خاطرات دور و محو. این خانه و این دیوارها گواهی می‌دهند. آن دردها و گریه‌های بلند که به هوا رفت و هی چرخ خورد و چرخ خورد، بعد از ۱۷ سال در گوش طنین می‌اندازد. همه اینها همچنان حی و حاضرند و هنوز اقرار می‌کنند که امیرحسین در همین حوالی، در یکی از روزهای سه‌ماهگی‌اش، تشنج کرد. تب شدیدی که به تشنج ختم شد و تمام زندگی‌اش را نشانه گرفت.

«سه‌ ماهش بود که تب شدید کرد و بعدش تشنج؛ یکی از رگ‌های مغزش داشت پاره می‌شد که سریع رسوندیمش بیمارستان وگرنه فلج می‌شد.» دردی که برای امیرحسین از در ناسازگاری وارد شد. «یکی از گوش‌هایش کم‌شنوا شد، یکی از پاهایش کج شد و به شدت پرخاشگر و همزمان گوشه‌گیر شد. مدرسه که می‌رفت معلم‌هاش می‌گفتن پای بچه‌تون کجه؛ می‌گفتم از بچگی اینجوری شده و نمی‌شه کاری کرد. اعصابشم کلا نمی‌کشید، خیلی زود عصبی می‌شد. ما هیچ‌وقت باهاش کل‌کل نمی‌کردیم.» روایت‌ها برای رقیه است؛ مادر امیرحسین. «حالا همه‌جا قاتل ستایش صدایش می‌کنند.»

۱۷ سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند. از خیرآبادی که کودکی‌اش را زهر کرده، از پدر و مادری که تربیتش را بلد نبودند و در آخر امیرحسینی که با شدیدترین نوع خشونت، فریاد کشیده است.

«کلاس اول؛ از بقیه بچه‌ها جداش کردن»

رقیه آنقدر زل زده به انعکاس عکس امیرحسین در شیشه‌ تلوزیونی که برنامه کودک پخش می‌کند که رقیق شده است. غم در خانه رقیه رقیق است. صدای خنده‌ها و شیطنت‌های نوه‌ها هست اما مرثیه روزمرگی‌ها زور بیشتری دارد. «بعد از اون تشنج اینجوری شد؛ کلاس اول هم که بود از بچه‌ها جداش کردن و گفتن اعصابش به بقیه بچه‌های کلاس نمی‌کشه. نمی‌تونه با بچه‌ها تو یک کلاس باشه. کاری هم به کسی نداشت‌ها، خیلی گوشه‌گیر بود و دوستی نداشت.»

اولین تجربه امیرحسین از مدرسه جدایی بوده است. مدیر و ناظم و معلمی که بی‌توجه به کودکیِ امیرحسین، جدایی‌اش را راحت‌ترین و بی‌دردسرترین راه دیده‌اند. معلم و سیستم فشل آموزشی‌ای که یک‌ سر این اتفاق تلخ هستند و مقصری که ریشه بسیاری از این دردهاست. «وقتی فهمید از بچه‌ها جداش کردن خیلی ناراحت شد؛ می‌گفت من چه فرقی با بقیه دارم که من رو جدا کردن؟ حرف معلم‌ها هم این بود که چون گاهی وقت‌ها پرخاش می‌کنه و گاهی وقت‌ها گوشه‌گیره نمی‌تونه پیش بچه‌ها باشه و باید بره یک مدرسه دیگه. ما هم بردیمش مدرسه غیرانتفاعی.»

حذف؛ راهکار سیستم آموزشی برای امیرحسین بوده است؛ که می‌شد جایگزین دیگری داشته باشد و حالا امیرحسین در تکاپوی انتخاب رشته‌اش باشد. «مدرسه غیرانتفاعی هم که بردمش گفتن معدلش پایینه و باید دوباره کلاس اول رو بخونه؛ امیرحسین دو سال کلاس اول رو خوند. این چیزها خیلی عصبانیش می‌کرد.» می‌شد دل داد به دلش و آرامش کرد. ولی نشد.

همیشه کنترلش می‌کردم، حواسم بهش بود

زمان از روی هر چیزی عبور می‌کند، هر چیزی را به سمت فراموشی می‌کشاند الا تاسیان را. تاسیان خودش را می‌چسباند به دیوارها، به راه‌پله، به دسته‌های مبل، به کلیدهای برق حتی. روایت حالا برای اتاقی است که قرار بود روزی خانه امیرحسین شود برای دامادی‌اش. روایت برای اتاقی است که امیرحسین در آن فریاد کشیده است.

رقیه اینها را چشم‌بسته روایت می‌کند؛ یک سال است که چشم‌هایش این اتاق را نمی‌بیند. خانه‌ای خالی در طبقه دوم که احتمالا غم را به پایین سرریز کرده است. «اتاق امیرحسین تو همین خونه بود؛ همه کاراش رو تو همین خونه و اتاق می‌کرد. ما عید می‌خواستیم خونه رو تعمیر کنیم ده روز وسایلش رو بردیم طبقه بالا. قرار نبود اتاقش اونجا باشه. فقط تو تعمیراتی که داشتیم ده روز وسایلش رو بردیم بالا که از مدرسه میاد راحت باشه. این ده روز که بنایی داشتیم و وسایلش رو بردیم بالا، کنترلش از دستمون در رفت. کنترلش از دستمون در رفت؛ همان چیزی که چطور بزرگ شدن امیرحسین را روایت می‌کند.»

«من خیلی حواسم به امیرحسین بود و همیشه کنترلش می‌کردم. در حدی که مدیر مدرسه بهم می‌گفت بیش از حد داری مراقبت می‌کنی. تمام کارهاش رو از مدیر مدرسه می‌پرسیدم، کیف و موبایلش رو چک می‌کردم بدون اینکه بفهمه، نمی‌ذاشتم خیلی با دوست‌هاش بره بیرون. هیچی از این بچه ندیدم که بخوام شک کنم که ممکنه این کار رو بکنه.»

پدر و مادری که بهترین تربیت را در محدودکردن امیرحسین دیده‌اند و به بهانه نگرانی هر لحظه او را در چارچوبی نگه داشته‌اند. تربیت غلطی که یک‌ سر دیگر این اتفاق تلخ است و شاید تلخ‌تر؛ اینکه مقصری نمی‌توان پیدا کرد. برای پدر و مادری که کودکی‌های خودشان نیز در خیرآباد گذشته است. «پدر امیرحسین خیلی کار می‌کرد و تقریبا خیلی کم بچه‌ها رو می‌دید، رابطه‌اش با امیرحسین کم بود و با من بیشتر در ارتباط بود.»

پدری که نبوده و وقت بودنش در نگاه امیرحسین آرامِ جانش نبوده است. «هرچی بهش می‌گیم با کیا بودی که اینکارو کردی، می‌گه بودن ولی نمی‌شناسینشون. هیچی به ما نمی‌گه، به هیچ‌کس هیچی نمی‌گه.»

درد چندبرابری برای خیرآباد ِ در حاشیه؛ «همه‌تفریح‌ش گوشی‌وموبایل بود»

بار سنگینی واهمه‌ها و ترس‌هایی که بر جان خانواده امیرحسین افتاده، خزیده در تورهای سبز رنگی که با آجیل و شکلات به هم گره خورده و انتظار معجزه دارد. جنگ رقیه با خودش؛ که لابلای تمام این روزها بخزد و زندگی کند. «امیرحسین هیچ تفریحی نداشت؛ همه تفریحش گوشی و موبایل بود. خیرآباد یک پارک درست حسابی برای بچه‌ها نداره. تفریحاتش هم کارای فنی بود؛ هرچی تو خونه خراب می‌شد امیرحسین درست می‌کرد.»

یک سر دیگر این اتفاق خیرآباد است. خیرآباد سبز نیست؛ از تمام آن باغ‌ها و سبزی‌ها، بیابان مانده. محله‌ای در حاشیه شهر که ضعف آموزش و حمایت روانی از کودکان در مدارس بیشتر از شهر حس می‌شود؛ در حالی که به‌خاطر شکل زندگی مردم در خیرآباد و آسیب‌پذیری آنها، حمایت‌های مشاوره‌ای و روانی باید به حداکثر برسد. در این شرایط هم که ضعف مشاوره در کل سیستم آموزشی وجود دارد، بیشترین آسیب در مناطق حاشیه‌نشین بروز پیدا می‌کند. در واقع در این مناطق است که به خاطر شکل زندگی‌های کارگری، تعداد زیاد مهاجرین و .. این زخم سر باز می‌کند.

«بی‌قراری‌هاش از همون بچگی بود. قرص‌ها رو از ۷ سالگی بهش می‌دادم و دکتر گفته بود تا ۲۰ سالگی باید ادامه بده. کلا سازگار نبود، با هیچ‌کس نمی‌ساخت. فقط با یکی از خواهرهاش که ۲۰ سالشه خوب بود و باهم می‌ساختن؛ ۴ سال باهم فرق داشتن و هروقت پیش اون بود اعصابش آروم بود. سه تا خواهر داره که همشون زود ازدواج کردن.»

امیرحسین در سه سال دوران کودکی‌اش تنها شده است؛ خواهر اولش در ۱۵ سالگی، خواهر دوم ۱۶ و خواهر سوم در ۱۷ سالگی ازدواج کرده و رفته‌اند؛ وقتی امیرحسین در اوج روزهای کودکی‌اش بوده است. «تو فامیل هم خیلی دوست و آشنایی نداشت؛ به‌خاطر اینکه سه تا دختر داشتم و اکثر فامیل‌ها پسر بودن، رفت‌و‌آمد زیادی نداشتیم. می‌گفتم دخترخاله پسرخاله یک وقت شوخی‌ای باهم نکنن دردسری درست بشه.»

خانواده‌ای سنتی با روش تربیتی کنترل و محدودکننده. «امیرحسین فقط یک دوست صمیمی داشت. بعد از این ماجرا ولی سجاد رفت. یک روز بهش گفتم تو و امیرحسین اینقدر باهم رفیق بودین؛ نباید یک حالی ازش بپرسی؟ سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم.»

رفیق فابریک امیرحسین: مثل برادر بودیم با هم

«سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم؛ اما وقتی اون اتفاق افتاد سجاد دیگه خبری ازش نشد.» تنها رفیق امیرحسین حالا یک سالی می‌شود که نیست و سوال‌های رقیه را با سکوت جواب می‌دهد. این روایت اما از زبان سجاد است؛ صمیمی‌ترین رفیق امیرحسین که هنوز آن اتفاق را باور نکرده است. «بچه خیلی ساکتی بود، سرش تو کار خودش بود. کاری هم به کار کسی نداشت. اصلا اهل دعوا و این چیزها نبود. وقتی این کارو کرد خیلی از دستش ناراحت و عصبی شدم؛ هنوز هم باورم نمی‌شه امیر بچه به این ساکتی چرا اینکارو کرد؟»

سجاد از تفریحاتشان که می‌گوید به سکوت می‌رسد. از اینکه تفریحی در خیرآباد نداشتند و دور زدن در خیابان‌ها و نصب سیستم و نجاری سرگرمی‌شان بوده است. در خیرآباد هیچ پارکی برای بچه‌ها نیست؛ سرگرمی و تفریح بچه‌ها پرسه‌زدن در خیابان‌ها و بازی‌ با گوشی و تبلت‌هاست.

در نبود هیچ جای تفریحی اما، باشگاه بیلیارد و گیم‌نت‌ در خیرآباد هست. مکان‌هایی که در شهرها هم تا حدودی برای مردم با گارد همراه است و طبعا در خیرآباد که محله‌ای با بافت سنتی و مذهبی است این گارد بیشتر وجود دارد. «امیرحسین همیشه می‌گفت بابام زیاد بهم گیر می‌ده و نمی‌ذاره برم بیرون؛ ولی من همیشه باهاش شوخی می‌کردم و نمی‌ذاشتم ناراحت بمونه.»

سجاد،

پناه امیرحسین بوده؛ در شرایطی که هیچ کسی را برای اعتماد و دلگرمی نداشته سجاد رفیقش بوده است. امیرحسین با سجاد، آرام بوده و خبری از پرخاش‌ها و عصبانیت‌ها نبوده است. «تنها رفیقش سجاد بود که باباش هرکاری می‌کرد تا باهاش رفت‌و‌آمد نکنه؛ ولی یجوری که باباش نفهمه با هم می‌رفتن بیرون.» اینجا را رقیه روایت می‌کند و از نگرانی‌اش نسبت به امیرحسین می‌گوید، از اینکه همیشه مراقبش بوده است.

حالش خوب نیست

حال امیرحسین خوب نیست و تمام این روایت‌ها هم برای همین است. حال هیچ بازمانده‌ای بعد از آن اتفاق تلخ خوب نیست. صفیه (مادر ستایش) و رقیه که مادران بازمانده این اتفاق‌اند، خواهرها و برادرها و پدرها و .. دردی که هر لحظه تزریق می‌شود. «از وقتی که امیرحسین رفته حال هیچ‌کدوم بچه‌ها خوب نیست؛ همه دخترام با همسراشون به مشکل خوردن. نوه‌هام رو هم توی مدرسه خیلی اذیت می‌کنن؛ کافیه بفهمن یه نسبتی با پورجعفرها دارن. دائم از امیرحسین می‌گن و اذیتشون می‌کنن. خانواده هم که هیچی .. بعد از این ماجرا تمام فامیل با ما قطع رابطه کردن؛ خیلی ازشون خواهش کردیم که برن رضایت بگیرن ولی فایده‌ای نداشت.»

نبودن امیرحسین اما حال هیچ‌کدام از این بازمانده‌ها را خوب نمی‌کند. فهیمه حسینی، مددکار امیرحسین در کانون بوده است اما درباره بیماری دقیق او چیزی نمی‌داند و همه گفته‌هایش بر اساس احتمالات است. نه تنها او که روانشناس امیرحسین نیز اطلاعات دقیقی ندارد.

حسینی درباره وضعیت امیرحسین می‌گوید: «بیماری‌اش محرز است و دائما دارو می‌گرفت. امیرحسین وضعیت روانی و شناختی آشفته‌ای دارد که احتمال بیماری دوقطبی و شیزوفرنی داده شده است. در کنار بیماری امیرحسین نحوه تربیت و بزرگ‌شدنش و جایی که زندگی می‌کرده نیز تاثیر بسیار زیادی در این اتفاق داشته است.»

ملیحه بیهقی روانشناس امیرحسین هم می‌گوید: «امیرحسین به شدت درونگراست و ارتباطی با دیگران برقرار نمی‌کند. در واقع اختلال شخصیتی که امیرحسین دارد باعث شده ناقض قوانین و نظم موجود باشد. امیرحسین در رفتارهایش ناسازگار است و بی‌شک تربیت خانواده و عوامل بسیار دیگر بر این ناسازگاری تاثیر می‌گذارد.» این احتمالات اما قطعی نیست؛ آن چیزی که قطعی است حال بد امیرحسین است که با نبودنش خوب نمی‌شود.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • راستگو

    اول می گوید پسرش عصبی وپرخاشگر بود تو کودکی بعد میگه باور نمی کنم پسری به این ساکتی وارامی چنین کاری مرتکب شود چطور مواظبش بودی پسرش خودش اعتراف کرده از ده سالگی مشروب می خورده وبا زنان ودختران روابط نامشروط داشته

    پاسخ ها

    • بدون نام

      بدبخت تر از این به نظر می رسند که آدم فکر کنه دارند اعمال نفوذ می کنند که بچه شون اعدام نشه.اگه واقعا شرایط روانیش خراب بوده و سابقه مصرف دارو داشته که باید در آسایشگاه بستری بشه

    • بدون نام

      اينم شگرد جديده، بزن به فجيع ترين حالت ممكن يه بچه رو بكش بعد بيا اداي آدماي عصبي و روان پريشو دربيار تا از اعدام فرار كني...

    • بدون نام

      چه نگارش مزخرفي! طرف يه گزارش رو با نوشتن رمان اشتباه گرفته

  • کوروش

    پس با این دست به قلم و بی گناه جلوه دادن قاتل از نظر شما میخواهید بگویید مجازات اعدام به چند سال زندان تبدیل میشه ، بعد دوباره همین دردهای بجا مانده پس از آزادی تجاوزی دوباره و قتلی دوباره را رقم میزند

  • محمدرضا دانشجو

    بازهم این ها دلیل نمیشه که یه دختر 6ساله معصوم رو بزور ببره خونه چاقو چاقوش کنه و بهش تجاوز کنه و آخر جنازه اونو بسوزونه.
    نباید با اینجور آدمهای کثیف با دلسوری برخورد بشه.
    اعدامشو هم به تأخیر انداختن تا موضوع کمرنگ بشه و بتونن از خونوادش رضایت بگیرن.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اگه واقعا مشکل روانی داشته باشه که نباید ولش کنند.باید در بیمارستان روانی بستری بشه و تا وقتی مطمئن نشدند که حالش خوبه بیرون نیاد

  • بدون نام

    حالا اینقدر مراقب بودین که توی این سن هم زن صیغه ای داشته هم دوست دختر؟؟؟؟؟؟

  • نیلوفر

    هه الانم که مریضشم. کردن ایول به وکیل هی پول میگیره و قاتل بی گناه جلوه میده اخه کثافت اون کثافت تجاوزکرده به دختره بعدهم سوزنده اخه چرا اینقد شما خون یه طرف قشنگ پایمال میکنید اخه چون اونا افغانی ب

  • بدون نام

    این همه مقاله که جمع آوری کردید از بچه گی این شخص حاله یعنی چی این مادر جطور
    بچه اش را کنتورل می کرد که رابطی که با زنان محله داشته یا خودش را به خیالی می زد به خاطر اقا پسرش
    بعد اگر مدرش را غیر انتفاعی کردند نه به خاطر پر خاشگری اون بود . شاید مدیر مدرسه به خاطر اینکه سلامت روح و روان بچه آسیب نبیند از پذیرش اون به مدرسه خود داری کردند

  • بدون نام

    چرت و دروغ بود دنبال راهي برا اعدام نشدنش هستن كاري به ستايش ندارم كه افغاني بود ولي اگه اميرحسين آزاد شه با اين شدت از مشكلات رواني كه مادرش گفته حتما برا جامعه مضره و دوباره يه دختر ديگه و خانواده ديگه اي رو بد بخت ميكنه پس حرفاي مادرش بهترين دليل برا اعدامشه

  • بدون نام

    یکی پیدا شه ازحال ستایش بگه که بیرحمانه خفه شد و به جسدش هم رحم نشد بکدامین گناه

  • بدون نام

    معنی این همه داستانسرایی چیست.جای
    تاسف داردچرا حکم این جانی بی رحم اجرا
    نشدحالا هم سفسطه می نمایند که چی؟؟؟،

  • منم

    راحت بگین نمیخوایم اعدامش کنیم. الکی صغری و کبری نگین. اینا همش بهانه است. آگه از بچگی عقده ای بود خودش و میگشت نه یک طفل معصوم تجاوز و بعد اسید میریخت. لجن را سریع بکشین.

  • عسل

    چطور اینها رو الان میگین .دارن داستان میبافن که اعدامش نکنن

    پاسخ ها

    • نیلوفراهوازم

      عسل ...اره دقیقاادارن. داستان درست میکنن که میگن امیرحسین مریضی روحیه اخه اقای وکیللللل اگه واقعاااااخدایششششش بچه خودت بود ازخونش میگذشتی یانه خدایش حالا چون این دختر افغانی بوده و ضعشون خوب نیس میخواین خون ش پایمال بشه به چه گناهی این دختره بچه اینجور زجرررر کشششش داداون کثافت انگل جامعه رواعدام کنید شرش کم بشه ولی خدایش دوستان دیدید قاتل اتنا جه زود اعدام شد حالااااا ببینید من کی کفتم که اینم قاتل آزاد میشه میره کسی هم نمیتونه اعتراضی کنه اخه کو گوش شنوااا که حرفاااای ما نظرمانو ووووو بخوان بخونه فقط ازحرصمون وناراحتیمون نظرمیدیم بخدا ولی دوستان یکم فکر کنید بخدا اون ستایش گناه داشت خیلییییی گناه داشت زجرش داد تجاوز کردبهش خفه اش کرد سوزندش بدترازکاری که با انتاااا کردن این ستایش و باهش کردن بخدا دلم اتیششش گرف قلبم درد گرف خودممم یه دختردارم خوب درک میکنم حال خانواده ی ستایشش ازخدا میخوام صبربده به خانواده ش و به هیچ عنوان راضی به رضایت نشن هیج وقت ازخون دخترشون نگذرن اونم دختربود حق زندگی داشت نفس داشت اون کثافت زندگی روازش گرفت نفشو گرف خدا ازت نگذره امیرحسین به زمین گرم بخوری خدا خودش جواب تو بده حیفه اسم حیوون بزارم روت که حیووون هم همیچین کاری نمیکنه باکسیییی خدا ازت نگذره

  • نژاد پرست نباشیم

    خدمت نویسنده محترم عرض کنم . که این شخص به دختر خردسال تجاوز کرده و سپس جنازه اون طفل معصوم رو آتیش زده . خواهش میکنم غمنامه ای هم واسه اون طفل معصوم بنویسید

  • شهرام

    خوب که چی یعنی دلمون واسه اون احمق بسوزه هرچقدرمیخوایین بگین اون بی موخ باید بمیره

  • بدون نام

    ازادش کنید

  • یه مادر

    واقعا این ها رو گفتین که دلمون بسوزه پسر من انحراف مهره کمر داره که باعث شده که هم قدش کوتاه تر باشه هم پشتش بیرون بزنه مثل قوز ولی خدا شاهده که همه همسایه ها تو مدرسه وفامیل میگن ما پسر به این اقایی ندیدیم وهمه دعا میکنند که شفا پیدا کنه پسرم حالا هفده سالشه وقراره هجده سالگی عمل کنه این رو گفتم که بگم تربیت کردن مهمه پسر منو توخیابون مسخره میکنن ومن انو اروم میکنم خدا میدونه که پارم با گریه مینویسم

    پاسخ ها

    • راستگو

      ۱۲:۴۸برای شما ارزوی موفقیت وبرای پسرتان ارزوی سلامتی می کنم

    • بدون نام

      مشکل روانی با مشکل جسمی فرق می کنه خانوم جان! حتی بعضی ها ژنهایی دارند که باعث خشونت بیشتر میشه .همون طور که شخصیت آدمها با هم فرق میکنه .یکی با شخصیت مهربون بدنیا میاد یکی با شخصیت پرخاشگر.بعد دیگه محیطه که ممکنه یک آدم پرخاشگر رو به جنایت بکشونه یا نه.

    • از دیار کورش بزرگ

      آرزوی سلامتی و شادی فراوان برای شما و فرزند گلتون

  • بدون نام

    اینا رو مینویسید که چی بشه
    چرا وقتی اتنا و بینتا رو کشتن واسه قاتلشون اینجوری مرثیه سرایی نکردین
    اره
    چون اینجا اونی که کشته یه دختر مظلوم و بیگناه افغانستانی است و زیاد واسه ما مهم نیس
    چرا ما اینقد بیرحم شدیم ....
    اگه‌همون روزای اول اعدامش میکردن چه بسا که این حادثه بعدی هم اتفاق نمیفتاد

    پاسخ ها

    • بدون نام

      قاتل اونها بزرگسال بود

    • نیلوفراهوازم

      توروخدااااا بیاین فرق نذاریم بخدا اونم بنده خدااابود نژاد پرستی نشیم هیچ فرقی با بچه های خودمون ندارن اون بی گناه کشته شد زجرش دادن خدا به خانواده ستایش صبر بده خداااا
      به دادمون برسه

  • بدون نام

    هر دفعه که از این اتفاقات میفته من به این فکر میکنم تا کی باید تاوان فقر آموزشی و فرهنگیمون رو بدیم... مادران جامعه ما سواد پرورش و تربیت فرزند ندارند... فرزند سالم توی این شرایط مشکل دار میشه چه برسه به کودکی که مشکل هم داره... تا وقتی مادران توی یه جامعه بلد نباشند زندگی کنن چطور میخوان زندگی کردن رو یاد بدن؟؟؟؟؟

  • بدون نام

    الهییییییی ، پس تقصیر ستایش بود که این کشتش.نتیجه این مقاله همینه ، مقتول محکوم شد

  • مانی

    متاسفم کاش این اتفاق برای این دو خانواده پیش نمیامد

  • مرمر

    همه ی اینارو میگن تا دل مردم‌بسوزه و این قاتل جانی رو اعدامش نکنن

  • یعقوب

    اعدام نکردن برابر با پایمال کردن حق وخون

    پاسخ ها

    • نیلوفراهوازم

      دقیقااااا

  • بدون نام

    مردم رو خسته کردین به خدا
    طفلی ستایش اگه ایرانی بود
    اگه پدر و مادر قوی تری داشت
    خونش دوسال پایمال نمیشد
    نمیدونم چطور مادر امیر حسین انتظار رضایت داره
    خدا وکیلی اگه این اتفاق واسه نوه های خودش پیش میومد چکار میکرد

    این خبر ها بوی ماست مالی میده
    بوی نامردی میده
    خدایا کرمت رو شکر

  • محمد

    دروغگوها همش چرته مردم احمق نیستن

  • بدون نام

    از خدا بترسید اگه ستایش بچه خودتونم بود این جوری بی تفاوت بودین این عادتش سده قاتل آتنام قبلا دو نفرو بدبخت کرده بود رصایت گرفت نتیجش سد قتل آتنا افغانیه ولی جان داشت واسطه ها از خدا شرم کنید

  • بدون نام

    اینطوریکه اینها داستان سرایی میکنن،یک کم دیگه زمان سپری بشه، تقصیرها میوفته گردن ستایش

  • خرس قطبی

    ای کاش ار همون بچگی از گردن به پایین فلج میشد که متونه یه همچین جنایت کثیفی رو مرتکب بشه که واسنه تمام دنیا تاریخ ساز بشه .

  • بدون نام

    واقعا جای تعمق داره کشتن این پسر دردی رو دوا نمی کنه معضلاتی که گفته شده دروغ نیست وجود داره بچه های حاشیه نشین در معرض خطر هستن شاید این نمونه یه زنگ خطر و هشدار باشه برای این که از یه فاجعه برزگ جلوگیری بشه به داد ستایش ها و امیر حسین ها رسیده بشه به داد مادر هایی که نگران و حیران بزرگ کردن فرزندانشون با تمام کم و کاستی ها هستن رسیده بشه یک نوجوان نیاز به فضای آزاد و سرسبز داره نیاز داره خارج از منزل با دوستانش در فضایی امن و شاد ساعتی رو بگذرونه این نوع بچه بزرگ کردن این نوع کنترل یعنی یک تربیت غلط یعنی اسارتی که هر انسانی ازش فراریه یعنی گشتن به دنبال یه روزنه که به ازادی برسی و این آزادی میتونه خطرناک باشه همون طور که برای امیر حسین خطرناک بود
    من افغانستانی هستم ولی با اعدام این پسر موافق نیستم این اعدام فقط تباه کردن و داغ گذاشتن روی سینه یه خانواده دیگه اس غیر از این هیچ سودی نخواهد داشت

  • شکیبا

    نویسنده خیلی دوست داری داستان تخیلی ب هم ببافه بره تو رادیو داستان شب بگه
    این طاعون پادزهرش شعر نیست

  • z.s

    لعنت به هر چی نامرده
    چرا هی این دست و اون دست میکنید؟؟
    چرا اعدامش نمیکنید؟
    ... چرا علت اعدام کردنشو نمیگید؟
    این ماجرا اینقد وحشتناکه که حتی اگر پدر و مادر ستایشم قاتلو ببخشن مردم نمی‌بخشن
    ...
    متاسفم

  • بدون نام

    عجب..چقد واسه این حیون نجسو دلسوز پیدا شده.هرروز یه قصه.که چی بشه .ک بخشبده بشه بیاد یه طفل معصوم دیگه رو پرپر کنه.بابا اعدامش کنید بره دیگه

  • بدون نام

    خدای اگه نکشن فردا به تجاوز دیگه ای میکنه باید اعدددددددددددد ام اقای وکیل .(پوووووووووووووووول )اگه دخترت بود چی

  • رضا

    اصلن ستایش قاتل امیرحسین ،راحت شدید

  • پدر و مادر ستایش

    فقط اعدام این موجود کثیف.

  • رؤیا ساز

    تجاوز تجاوز
    دقت کنید این بچه تجاوز مرده به بچه شش ساله انقد آسمون ریسمون نبافید که بگید بی گناهه

  • بدون نام

    بیچاره خانوادش دیگه از دست این مردم اسایش هم ندارن

  • معصومه بندرعباس

    کاش همون سه ماهگی مرده بود اشغال کثیف چیه این چیزهارمینویسین زودتر اعدامش کنین حالمون بهم خورد این دروغارو ننویس

  • بدون نام

    اتفاقا چون روانی و آدم خطرناکی ست بهتره بمیره ،تا درآینده دردسرهای بیشتری درست نکنه. حالا فکر کنید چنین دیوانه ای پدر بشه ،میشه مثل قاتل اهورا .

  • بدون نام

    خوب بهانه درست کردین توری وانمود میکنین باید مردم بجای خاستن اعدام اون قاتل دلش بسوزه وباهاش همدردی کنه که مثلا توبچگی ازیت شده
    این مزخرفاتو هرکه نویشته مغزش معیوب بوده
    چون مقتول افغانیه حالا هزاتادروغ سرهم کنید برای آرام کردن زهن مردم واون حروم زاده رو نجاتش بدین

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج