امير پوريا در روزنامه اعتماد نوشت: حدود سه ماه پيش، همين جا و در همين ستون همين روزنامه، از ابتذال اتفاق ضدفرهنگي و ضدسينمايي «اكرانهاي مردمي» كه باب شده، نوشتم و به جنبههايي از آن اشاره كردم كه عوارض برداشت ايراني از محيط مجازي است.
امير پوريا در روزنامه اعتماد نوشت: حدود سه ماه پيش، همين جا و در همين ستون همين روزنامه، از ابتذال اتفاق ضدفرهنگي و ضدسينمايي «اكرانهاي مردمي» كه باب شده، نوشتم و به جنبههايي از آن اشاره كردم كه عوارض برداشت ايراني از محيط مجازي است.
بدترين ِ آنها كه عادتشدهترين هم بود، گم و فراموش شدن هدف اصلي اين اكرانها يعني تماشاي درست خود فيلم است كه با تمايل به سلفي گرفتن با بازيگران و بيرون آمدن از سالن به قصد اين كار، ديگر فرصتي براي تماشا باقي نميماند. اينبار و در حالي كه شدت اين اپيدمي بيشتر همه گوشههاي اكران عمومي فيلمهاي ما را به خود دچار كرده، به وجوه ديگري از ماجرا ميپردازيم كه بيش از همه، به از بين بردن همان بقاياي نيم بند مغناطيس و كاريزماي سينماگران ربط پيدا ميكند.
در تيزرهايي كه از برخي اكرانهاي اينچنيني ديدهايم، نشان دادن صف طويلي كه مردم در آن ايستادهاند تا بازيگران را ببينند و عكس و امضايي بگيرند، از افتخارات به حساب ميآيد. سينماي برگزاركننده برنامه كه حالا و در فاصله يادداشت قبلي تا امروز دريافتهام متهم رديف اصلي است، از اينكه چنين صفي در سالن انتظار مجموعه ما شكل گرفت، طوري حرف ميزند كه انگار بخشي از مردم بابت فضا و محيط آن سالن، از انتظار در صف لذت ميبرند و اصلا بابت لوكيشن، وارد اين بازي شدهاند! صاحبان فيلم روي اكران چنان اين ازدحام را به فيلم خود و استقبال از آن مرتبط ميدانند كه انگار نميبينند اين بساط به جاي كمك به ديده شدن فيلم شان، حتي دارد مانع از اين امر ميشود.
بدتر از اينها، بازيگراني كه تنها به كمك نگهبانها و گارد تشريفات سالن و در برخي موارد حتي در پناه باديگاردهاي عظيمالجثه ميتوانند از شر اين آشفتگي خلاص شوند، طفلكيها ميپندارند اين نشانههاي زودگذر محبوبيت، مُهر تاييدي بر انتخاب درست نقش و فيلمي كه در آن بازي كردهاند نيز به شمار ميرود. آن گذرا بودن كه بحث مفصلي در باب دوره زماني و ميزان امتداد محبوبيت ميطلبد، به واقع خارج از ظرفيت اين يادداشت است. اما اين روشن است كه درصد بالايي از آن ايستادگان در صف، فيلم را پيشتر نديدهاند و بعد از تماشاي آن، چه بسا از اينكه بازيگر مورد نظرشان در آن بازي كرده، از او گله داشته باشند؛ گلههايي كه هرگز بعد از تشريفات ويتريني لوس و بدون بحث و اظهارنظر اين نوع برنامهها، بازگو و شنيده نميشود.
به اين معنا، برخلاف آنچه در ابتدا به چشم ميآيد، آن صفها نه نشاندهنده جايگاه خدشهناپذير بازيگر و فيلم در قلب و ذهن مخاطبان، بلكه درست برعكس، تقليلدهنده ميزان اثرگذاري و شهامت آنها در نظر بيننده است. چون تمام هياهو را فقط به قصد همان سلفيبازيها بر پا ميكنند و آنجا و وقتي كه هدف اصلي اين نوع برنامههاست يعني دانستن نظر مردم بعد از تماشاي فيلم، هر كدام از عوامل سازنده فيلم از طرفي در ميرود و جايي براي پرسش و تحليل نميماند. جالب اينجاست كه خود سينماگران و حتي كارگردانان فيلمها هم براي معرفي تفاوت ميان فيلم خود با بقيه، راهي نميانديشند و تمام حرفهاي پيش از اكران فيلم، به همان خوشامدگوييهاي متعارف و «اميدوارم فيلمو دوس داشته باشين» خلاصه ميشود.
در نتيجه، فيلمي كه قاعدتا هر تماشاگر فهيم در انتهاي آن بسيار اندوهگين است با فيلمي كه همه را به «بشكن و بالابنداز» ترغيب ميكند، جلسات يكساني دارند و فضاي مشابه و جملات كليشهاي مشابه، اكران مردمي هر دو را همراهي ميكند. بازيگري كه رنج انبوهي در ايفاي نقش دردمند و مصيبت زدهاش در فيلم طي كرده، با چنان خنده و خوشخوشاني كيك تولدش را در مقابل تماشاگران فيلم فوت ميكند كه انگار خودش از ياد برده تاثيرگذاري فيلم، با تماشاي بغض و اشك و غم او به دست ميآيد.
انگار نميداند اين ديدن غشغش خندهاش در دقايقي پيش از نمايش خود فيلم، تا چه اندازه روح مرحوم برشت را بابت ايجاد جلوه جلف تازهاي از «فاصلهگذاري» پيشنهادي او، به لرزه ميافكند: بيننده به فرض اينكه پيش از اكران، عكس و امضا گرفته باشد و در طول نمايش فيلم براي ادامه بازي از سالن بيرون نرود، عملا آنگونه كه در غياب بازيگر، درگير نقش او و دنياي فيلم ميشد، تحت تاثير قرار نميگيرد. انگار كه بازيگر با آن حضور و دست در گردن تماشاگر انداختنها، مدام به خود و اينكه «همه اينها فيلم است» ارجاع داده باشد.
همين كه همه در فضاي مجازي بيش از آنكه بايد، «در دسترس» هستيم، با ناگزيري در همراه شدن با اين فضا، كافي نيست؟ حتما بايد با در دسترستر شدن به واسطه اين اكرانهاي مردمي و عمومي كردن پديدههاي شخصي مانند رفاقتها و تولدها و غيره، ته مانده كاريزماي هر سينماگر را هم از بين ببريم؟
بايد به جايي برسانيم كه هيچ كس، نه در ابعاد خصوصي خود و نه در قالب نقشي كه در فيلمي ايفا كرده، «راز»ي براي مردم نداشته باشد و تنها در همان مقطع محدود محبوبيت، اين هياهوها را با تثبيت شدن با نقش و نقشآفريني و فيلم ماندگار، اشتباه بگيرد؟ هيچ ميدانيم با سوداي يكي دو سئانس پر با اكران مردمي، به كارنامه و حتي به ذهن و روان سينماگراني كه همين شلوغي را مترادف با ستاره بودن و فردين شدن يا بهروز وثوقي بودن خود ميانگارند، چه آسيبي وارد ميآوريم؟
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر