معاون درمان وزارت بهداشت اعلام كرده كه بنا بر نتايج مطالعات جهاني، ميزان افسردگي در محيطهاي شغلي حدود ١٢ درصد است. در حالي كه اين عدد در برخي گزارشهاي رسمي تا ٣٠ درصد هم ثبت شده.
روزنامه اعتماد:بنا بر تعريف انستيتو ملي ايمني و سلامت شغلي امريكا، زمان طولاني و پياپي انجام كار يا حجم بالاي كار، انجام كار در ساعات غيرمتعارف شب و انجام كار شيفتي، فقدان استراحت كافي حين كار، مسووليت جان ديگران، احتمال بروز برخورد و درگيري با مراجعان يا همكاران، عملكرد نامناسب ابزار و وسايل كار، نور نامناسب در محيط كار، وضعيتهاي نامناسب بدني و غيرارگونوميك، عدم وجود حمايتهاي شغلي، بيمهاي و اجتماعي مناسب و محروميتهاي اجتماعي و خانوادگي مهمترين عوامل استرسزاي شغلي در محيطهاي كاري هستند.
در ايران، معادلات حاكم بر محيطهاي شغلي و بازار كار متفاوت از تمام كشورهاي دنياست. در اين فهرست جهاني، نامي از پرستاران نيست اما خانم« ب»؛ پرستار بخش بيماران سرطاني با ٢٠ سال سابقه پرستاري، به اندازهاي از استرس و اضطراب در محل كار خود رنج ميبرد كه ناچار به مراجعه به روانپزشك و مصرف داروي اعصاب شده است.
«شيفتهاي ممتد پرستاري و به خصوص، شبكاريها، بر تمام سيستم عصبي آدم تاثير منفي دارد و اختلالات شديد هورموني ايجاد ميكند. يكي از دلايل چاقي و اضافه وزن پرستاران، همين شب كاريهاي ممتد است. دايم اضطراب داريم و كابوس ميبينيم و افسردهايم چون مدت زمان كارمان با حجم كار متناسب نيست.
با چه چيزهايي مواجهيم؟ با بيمار و درد و مرگ بيمار و انتظارات خانواده و مديريت و جامعه و سرخوردگيهاي متوالي از اينكه جامعه به ما بها نميدهد. بارها به تغيير محل كارم فكر كردم اما به تغيير شغل، خير. چون شغلم را دوست دارم. شغلي كه حتي فرصت مرخصي رفتن را از من ميگيرد. براي مرخصي رفتن، با اين كمبود شديد نيرو، خودم را جاي همكارانم ميگذارم كه با حضور نداشتن حتي يك نفر، چه حجم بالايي از كار بر سرشان آوار ميشود. اما سال گذشته، شرايط روحيام طوري درهم ريخت كه مترون بيمارستان، يك هفته مرخصي اجباري داد. مرخصي بعد از ٣ سال.»
آقاي« ميم»، كارمند وزارت نفت است اما دليل استرس و اضطراب و افسردگي خود و همكارانش را متفاوت از خانم «ب» ميبيند.
«هر سال با تغيير مديران، همه چيز تغيير ميكند و هر سال با يك برخورد سليقهاي متفاوت مواجه ميشويم. در محل كار ما، تبعيض بين كارمندان رسمي و قراردادي و شرايط بهرهمندي از رانت براي كارمندان رسمي و نورچشمي باعث تنشهاي منجر به اختلال رواني در نيروهاي غيرثابت و غيررسمي ميشود.
هر روز، من و همكارانم به تغيير شغل فكر ميكنيم چون علاوه بر حقوقهاي ناچيز، كارمندان در دستگاههاي دولتي دچار رخوت ميشوند چون كسي كار نميكند و بنابراين، مهارتهايمان را هم از دست ميدهيم. در كنار همه اين شرايط، بدترين اتفاق اين است كه كارمند، اصلا و اصلا در چشم روسا و مديران ديده نميشود. نمونهاش هم اينكه، غير از كارمندان رسمي، باقي كارمندان قراردادي و موقت، امكان دسترسي به روانپزشك و روانشناس در سيستم بهداشت و درمان وزارت نفت را ندارند.»
آقاي« ت»؛ ٣٦ ساله و كارمند اتاق اصناف با ١٠ سال سابقه، برخلاف آقاي« ميم»، در دايره لغاتش، واژگاني چون استرس و اضطراب و افسردگي، جايي ندارد. آقاي« ت» در جامعه شاغلان ايران، استثنا نيست اما حتما تعداد مانند او، مانند بيماريهاي نادر كه ٥ نفر در ١٠ هزار نفرند، ناياب است.
«من سراپا انرژي هستم. اصلا به استرس فكر نميكنم. هميشه هم خودم را با محيطم وفق دادهام، بنابراين، اصلا نميدانم فشار روحي و اضطراب يعني چه. البته همكاراني دارم كه به دليل قراردادهاي موقت، هميشه نگران تعديل و اخراج و از دست دادن شغل هستند اما من اصلا به اخراج و بيكاري فكر نميكنم. البته چون شغل دوم دارم اما باقي همكارانم، شايد به همين دليل نگرانند چون پيدا كردن شغل كار راحتي نيست و شاهدم كه مديران با همكارانم چطور برخورد ميكنند. دو سال قبل، مديران تصميم به افزايش حقوق گرفته بودند. صحبت از افزايش ٤٠ درصدي حقوق ٢٠٠ كارمند بود كه هيات رييسه اعلام كرد همه را اخراج كنيد، كل اداره را با حقوق ٦٠٠ هزار توماني پر ميكنيم.»
آقاي« ح» به اين روحيه آقاي« ت» غبطه ميخورد. آتشنشاني كه ٢٢ سال سابقه خدمت دارد و آقاي «ت»، از نظر سني در حكم فرزند اوست اما براي آقاي« ح»، در اين ٨ سال باقيمانده تا بازنشستگي- اگر از حوادث تلخ و اجتنابناپذير شغلش جان سالم به در ببرد - برخلاف آقاي «ت»، حتي تصور تغيير شغل هم خيلي دير شده است.
«شايد در سالهاي تجرد، هيجان شغلم بالا بود اما بعد از تاهل، بعد از ٧ يا ٨ سال سابقه، هيجان، جاي خود را به استرس و اضطراب ميدهد در حدي كه همه آتشنشانها در ايران، بارها آرزو ميكنند كاش اين شغل را انتخاب نكرده بودند و سراغ شغل اداري يا آزاد ميرفتند. هرچند هربار، وقتي يك انسان را از دل آتش نجات ميدهيم، سرشار از عشق ميشويم. اما همهمان ميدانيم كه استرس، در درازمدت چه تاثيري بر بدنمان دارد.
وجود ما، پر از ترس است. به همين دليل اغلب آتشنشانهاي ايراني، ٥ سال، ٦ سال بعد از بازنشستگي فوت ميكنند. فكر كن ٣٠ سال استرس در بدنت جمع شده باشد. تسهيلاتي هم نداريم. تورهاي زيارتي، قبلا دو سال يكبار بود، امسال شد ٣ سال يكبار. در سازمان آتشنشاني، روانپزشك و روانشناس و مشاور رواني وجود ندارد. خودمان بايد مراقب سلامت روحيمان باشيم. حتي اجازه مرخصي نداريم. مجموع مرخصي استحقاقي آتشنشان در طول يك سال، ٩ روز است و بيشتر از اين، حداقل ١٥٠ هزار تومان از حقوق كم ميشود. حتي براي مرخصي رفتن و استراحت كردن هم استرس و اضطراب داريم.»
اگر آقاي« ح» و خانم« ب» پسر در سن دبيرستان داشته باشند، بايد در مقابل اعتراضات آقاي«س»، فقط سكوت كنند. فقط سكوت. آقاي« س»، معلم دبيرستان است. معلم پسرهاي سركشي كه نااميدي و افت و خيز شبانهروزهاي بلوغ را در هم گره زده و طوق اصلي را، هر روز بر گردن نحيف معلم تنگتر ميكنند.
«استرس معلم، در كلاس درس دبيرستان، از ميانگين هم بالاتر است چون در كلاسهاي تنگ و كموسعت، با شاگرداني سروكار داريم از نسل جديد كه علاقهشان به درس و اميدشان به آينده با ابزار درس خواندن، كم شده و سر كلاس، آرام و قرار ندارند و همين بچهها، فشار رواني ما را بالا ميبرند. معلم هم كه در طول سال تحصيلي مرخصي ندارد مگر به حالت مرگ برسد كه مدير و ناظم، فرصت يك روز استراحت بدهند. من يك بار از دست رفتارهاي شاگردانم به مرز سكته رسيدم اما سال گذشته، سه نفر از همكارانم، در كلاس درس سكته كردند كه دو نفرشان از دست رفتند. امروز، يك حس پنهان در ذهن معلمها ايجاد شده. حس رنج شديد از فقر اقتصادي و اين حس، باعث شده از شغل معلمي بيزار باشيم. از اين شغل بيفايده.»
خانم «ب»، آقاي «ميم»، آقاي« ت»، آقاي« ح» و آقاي «س»، همديگر را نميشناسند. شايد هم تا پايان عمرشان همديگر را نبينند. اما يك جمله در حرفهاي هر ٥ نفرشان تكرار شد «اگر حقوقمان بيشتر شود، اين شرايط را آسانتر تحمل ميكنيم.»
اما آقاي «پ»، حتي همين جمله مشترك را هم نگفت. آقاي «پ»، پليس راهنمايي و رانندگي بود كه روي جدول وسط خيابان دو طرفه ٨ بانده ايستاده بود و با تكان دادن سر و دست چپش، زبان بدن را به كار گرفت تا در فاصله چند متري، اعلام كند كه حاضر به مصاحبه نيست. سوال را شنيده بود «استرس و اضطراب شغلتان، كم است يا زياد؟»
هنوز حروف كلمه «زياد» به هم نچسبيده بود كه دو اتومبيل، در ابتداي چهارراه با هم تصادف كردند. آقاي« پ»، با دستش، صحنه تصادف را اشاره رفت و در حال حركت به سمت محل تصادف براي رفع راهبندان، از همان فاصله چند متري گفت: «اين هم شغل من.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نداشتن امنیت شغلی ، ماندن حقوقهای معوقه ی ۵ ، ۶ ماهه ، تبعیض بین پرسنل ، گرانی و فساد زیاد ( از همه مدل ) در کشور و بالاتر از همه ، فکر به آینده فرزندان و............باعث خرابی روح و روان ۹۰٪ ایرانیها شده .
بدون نام
شغل فوریتهای پزشکی بالاترین استرس رو به کارکنانش وارد میکنه،از حقوق کم و تفاوت قائل شدن بین نیروهای رسمی پیمانی و شرکتی گرفته تا نجات جان مریض و همراهان عصبانی بیمار و رانندگی بین خیابانهای شلوغ و سروکله زدن مردم با عصبانی ، خطر تصادف،شب بیداری همه و همه باعث کاهش بهره وری و استرس بالا میشه ،هیچکدوم از بازنشسته ها به سن بالای 55سال نمیرسن یا سکته میکنن یا به مرضی لاعلاج مبتلا میشن
نظر کاربران
نداشتن امنیت شغلی ، ماندن حقوقهای معوقه ی ۵ ، ۶ ماهه ، تبعیض بین پرسنل ، گرانی و فساد زیاد ( از همه مدل ) در کشور و بالاتر از همه ، فکر به آینده فرزندان و............باعث خرابی روح و روان ۹۰٪ ایرانیها شده .
شغل فوریتهای پزشکی بالاترین استرس رو به کارکنانش وارد میکنه،از حقوق کم و تفاوت قائل شدن بین نیروهای رسمی پیمانی و شرکتی گرفته تا نجات جان مریض و همراهان عصبانی بیمار و رانندگی بین خیابانهای شلوغ و سروکله زدن مردم با عصبانی ، خطر تصادف،شب بیداری همه و همه باعث کاهش بهره وری و استرس بالا میشه ،هیچکدوم از بازنشسته ها به سن بالای 55سال نمیرسن یا سکته میکنن یا به مرضی لاعلاج مبتلا میشن
پاسخ ها
چرته