یوز، نماد حیات وحش ایران
روزنامه اطلاعات از تلاش مردم و مسوولان برای حفظ نژاد یوزپلنگ ایرانی به ارایه گزارشی پرداخت و نوشت: یوز(چیتای ایرانی) در سایبان کُنام خود گوش ایستاده است؛ آوای موتوسیکلت شکارچی را از چندین کیلومتر آنسوتر میشنود، برای گمان نداشتن از تپه ماهور بالا میرود و با چشمان تیز خود به دوردستها خیره میشود و غبار مرگ را که به چشم هیچ جنبدهای نمیآید، میبیند.
روزنامه اطلاعات از تلاش مردم و مسوولان برای حفظ نژاد یوزپلنگ ایرانی به ارایه گزارشی پرداخت و نوشت: یوز(چیتای ایرانی) در سایبان کُنام خود گوش ایستاده است؛ آوای موتوسیکلت شکارچی را از چندین کیلومتر آنسوتر میشنود، برای گمان نداشتن از تپه ماهور بالا میرود و با چشمان تیز خود به دوردستها خیره میشود و غبار مرگ را که به چشم هیچ جنبدهای نمیآید، میبیند.
انگار «پندار» برمان داشته است که همه آبهای کشور را یوزپلنگان خوردهاند و برای همین دشتهای ایران دچار کمبود آب شده است! افسوس که یوز(این جانور بیپناه) زبان گویا ندارد، وگرنه در پاسخ بر سرمان فریاد میکشید: « سهم آب مرا از طبیعت، چه کسی برده است؟»
چند غلپ آبی که پلنگ ایرانی، گوزن زرد ایرانی، گورخر ایرانی، خرس سیاه، جبیر، هوبره، کبک، زاغ بور، میشمرغ، درنا، افعی البرزی و بزمجه بیابانی مینوشند، در برابر انبوه آبی که در کشاورزی و با شیوه آبیاری دوران پیشاتاریخ هدر میرود، آیا ذرهای به شمار میآید؟
همیشه اینگونهایم و ارزشهای وجودی دیگر جانداران را نادیده میگیریم و خود را سنجه هستی و جهان میپنداریم و همه ارزشها را به خود نسبت میدهیم؛ هر جانداری اگر به ما سودی رساند، خوب است، وگرنه مهم نیست مانند یوز ایرانی نابود شود.
نگاه هومن جوکار مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ ایران، اگرچه اندکی خودخواهانه و از گونه انسانمدارانه است، ولی برای آن که دریافت راستینی از یوز به دست آریم، خوب است نگاهی به آن بیندازیم. به باور جوکار، یوز ایرانی، نقش مهمی در بهبود کیفیت زندگی انسان ایرانی دارد؛ در سایه سار رهبانی از یوز ایرانی، خودبهخود از چندین میلیون هکتار از پهنه کشور نیز مراقبت میشود؛ برای نمونه در شهر بافق در دل کویر(به گفته جوکار)که نمیتوان باور آورد دارای کشاورزی باشد، به سبب کوششهای سازمان حفاظت از محیط زیست برای در پناهگرفتن یوز، از آب سالم بهره مند شده و در کنار کشاورزی، پایگاه پرورش ماهی نیز به وجود آمده است؛ حال آن که چند کیلومتر آن سوتر چنین امکاناتی نیست.
به سخن جوکار، در این قلمروها به سبب نگهداری از پوشش گیاهی، بر شُش تنفسی روستاهای دور و بر، فشار کمتری از سوی ریزگردها وارد میآید. برنامه شکار پایدار، کنترل چرای دام، آب وهوای سالم، رهبانی از درخت و خاک و گیاه و پرنده و دیگر گونه های زیست بوم، از سردولتی همین چند قلاده بجامانده یوز انجام میپذیرد.
یوز ایرانی با قلب بزرگ خود، ستمهای انسانی را تاب میآورد و با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت از مرگ میگریزد، زیرا خواهان زندگی است و نمیخواهد بمیرد. دوست ندارد در آینده نزدیک، نوجوان به تصویرش در کتاب نگاه کند و بپرسد:«مادر این چه جانوریست؟» و مادرش نیز نتواند پاسخ درستی بدهد!
آیا یوز ایرانی نیز برای همیشه از طبیعت ایران خواهد کوچید و به تصویر شیر ایرانی در کتاب ها خواهد پیوست؟ زیرا از هماکنون یوز ایرانی در سیاهه «آستانه نابودی» قرار دارد و شاید دیری نپاید که مانند همگونه های خود در آسیا(عراق، کویت، هند، قزاقستان، پاکستان، ترکمنستان، عربستان و عمان) برای همیشه از پهنه هستی ناپدید شود.
اینک یوزهایی که با پوست کلفتی و سرسختی در «سیاهکوه» و «درهانجیر» اردکان، میاندشت خراسان، عباسآباد اصفهان، دربند راور، نایبندان طبس، کوه بافق و کالمند و بهادران مهریز، آریز بافق و پارک های ملی کویر و توران میزیند، به هزاران که نه؛ و نه حتی به صد، بلکه فقط چند قلادهاند! هزاران هزار یوز ایرانی را به تبهگاه بردهایم و اینک جهانیان، چشم امید به رهایی و نجات همین معدود قلادهها دوختهاند.
به کنار از ارزشهای زیباشناختی یوز، زنجیرههای غذایی در اکوسیستم به هم پیوسته است و این جانور(یوز) در ستیغ زنجیره غذایی قرار دارد و در ترازمند(تعادل) زیست بوم، ایفاگر نقشی بزرگ است تا طبیعت همچنان زنده بماند.
به گفته لیلا قاسمزاده- مدیرعامل انجمن مردمنهاد یوزپلنگ ایرانی، ۳ ثانیه کافی است تا یوزپلنگ آسیایی بتواند سرعت خود را از صفر به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت برساند، شتابی که هنوز با تندروترین خودروها میسر نشده است؛ و ما برای دستیابی به خودروهای اینچنینی، هر کاری میکنیم اما برای رهبانی از یک جاندار زنده ارزشمند، دچار دودلی هستیم.
به باور لیلا قاسمزاده، روز به روز قلمرو زیست یوز دگردیس شده است تا این که این «گونه جانوری» فقط در ایران یافت میشود. ما شیر ایرانی را از دست دادهایم، ببر مازندران(خزری) نیز نابود شده است و اینک نوبت رسیده است به این گربه سان بی پناه. اما ما نمیخواهیم بازپسین نسلی باشیم که این گونه را میبینیم؛ از اینرو گروه مردمنهاد، تیم پژوهش تشکیل داده و به زیستگاه های یوز رفته و دوربین کارگذاشته و از نزدیک چالشهایش را وارسی کرده و از قلاده هایش آمار گرفته است.
به سخن لیلا قاسمزاده، تاکنون آموزش از سوی مردم نهادها به مردمان بومی، اندکی راهگشا بوده و نگاهها به یوز اندکی مهربانتر شده است. از دیگر چالش های یوز ایرانی، خشکسالی های این سال هاست که از غذایش در طبیعت کاسته است.
نقشبستن یوز ایرانی بر پیراهن تیم ملی فوتبال ایران و نگارش(ثبت) نهم شهریورماه به نام «روز ملی یوزپلنگ آسیایی» کمترین کاری است که میشد برای یوز ایرانی انجام داد. روزی که «ماریتا» به همراه خواهر و برادر و مادرش به یکی از روستاهای بافق میروند تا آب بخورند و مردم بومی، خواهر و برادرش را میکشند و مادرش نیز زخمی میشود و فرار میکند و ماریتا در حالی که زخمی بود، از سوی یک محیطبان پناه داده میشود و در نبود مادر در پارک پردیسان در فنس قرار میگیرد، اما سرانجام در سال ۱۳۸۲ میمیرد.
خسرو دیلمانی کنشگر محیط زیستی در گفت وشنود با روزنامه اطلاعات میگوید:«زادآوری یوز پیچیده و در گونه های جانوری، دشوارترین است. حقیقت تلخ این است که روند کنونی رهبانی از یوز بسیار کُند پیش میرود و هنوز چشمانداز روشنی به وجود نیاورده و آینده تیره است.» «اشگ سیاه یوزپلنگ از گوشه های چشم به لبش رسیده است؛ یوز ایرانی با وزن ۳۰ تا ۵۰ کیلوگرم، دارای سری کوچک و بدنی کشیده و ورزیده و دست و پاهایی دراز است و با موهای زبر کرم و خالهای سیاه و گرد و چشمانی که برای بهتردیدن از پشت بوتهها، بالا قرار دارد.»
«زیستگاه یوز ایرانی باید دشت های باز و تپه ماهوری و بیابانی و نیمکویری باشد که بتواند شکار کند. اینک در ایران، یوزها در چنین قلمروهایی(کویر مرکزی) میزیند، حال آن که در گذشته در بخش های بزرگی از غرب آسیا تا آسیای میانه و شبه قاره هند، آوای دویدنش از هرسو به گوش میرسید و همچنین در زنجیر فرمانروایان و در شکارگاه ها دیده میشد؛ ولی اینک در بیرون از ایران، انسان ها فقط میتوانند آن را در تابلوهای مینیاتور به تماشا بایستند؛ در ایران نیز فقط با گذشتن از قلمروهای سختگذر(صعبالعبور) کویری و در استان های یزد و سمنان میتوان از دور یوزپلنگ را به تماشا ایستاد؛ ولی این نیز گذرا است و بیگمان با شکار بیسامان کنونی، نابودی غذاهای یوز در طبیعت، ویرانیِ کنامهایش در طبیعت، در آیندهای نه چندان دور فقط در تابلوهای نگارگری ایرانی قابلدیدن است.»
به گفته خسرو دیلمانی، تولههای یوز ۱۸ ماه در کنار مادر میمانند که سلامت آنها در این دوران، میتواند یوز ایرانی را از نابودی رهایی دهد. تولهها در این چندزمان با چگونگی شکار و گزیر از گزند کفتار و گرگ را از مادر میآموزند. سپس از مادر دوری میکنند و با همشیران خود تا ۶ ماه بسر میبرند. در ۲ سالگی همشیران ماده، بقیه را ترک میکنند و فقط نرهای جوان در کنار هم میمانند و برخی از آنها برای خود قلمرو(دارای غذا و آب بسنده) نشان میکنند تا یوز مادهای را به سوی خود فراخوانند.
«کاری که سازمان محیطزیست توانسته است برای رهایی یوز از نابودی انجام دهد، قراردادن چند آبشخور از ماههای خرداد تا شهریور در برخی زیستگاهها است. بازپسین برآیند سرشماریهای انجامشده، نشان از ۶۰ قلاده یوز ایرانی در دشتهای ایران است و نشانگر این که نسل این جانور بیمانند، رو به بسرآمدن است.»
«برنامه جهانی پشتیبانی از یوز ایرانی توانسته است به رهبانی بهتر از این گونه در آستانه نابودی بینجامد و سبب شده است که ایمنی آبی و غذایی و زیستگاهی آن تا اندازهای تامین شود. بکارگیری افزارهایی مانند تلهگیری، حلقهگذاری، رادیومتر و پایش راهگذرهای کوچ یوز راهگشا بوده است و اینک پیچیدگی زیست این جانور میتواند بهتر مدیریت شود. از سردولتی یوز ایرانی، در قلمروهایی از پارک ملی کویر، قلمروهای توران، نایبند، دره انجیری و کالبد بهادران، برای دیگر جانداران نیز برنامه تامین آب و غذا اجرا میشود.»
«پروژه حفاظت از یوزپلنگ با همکاری برنامه توسعه سازمان ملل و سازمان حفاظت از محیط زیست در سال ۲۰۰۱ میلادی با بودجه ۷۲۵ هزار دلاری آغاز شده و سازمان حفاظت از محیط زیست ایران نیز همین میزان بودجه را به گردن گرفته است.»
«برای کارهای پژوهشی، ۵ قلمرو گزینش شده است که گمان میرود بیشترین یوزهای ایران در آنها پراکنده باشند، مانند پارک ملی توران، پارک ملی کویر در استان سمنان، قلمرو حفاظتشده بافق و پناهگاههای حیات وحش، دره انجیر و نایبندان در استان یزد. دهها تن محیطبان جوان نیز آموزش گرفتهاند تا به مردم بومی، رهبانی از یوز ایرانی را آموزش دهند.»
نظر کاربران
یک هزارم یوز به فکر مردم باشید ایران گلستان خواهد شد ۳۲سال است پایم که بر اثر جنگ زخمی شده پانسمان میکنم و هیچکس به فکر من نیست پایم سیاه شده و صدای سوت هنوز درسرم هست از زمان موجی شدن ، بخدا قسم هیچکس جوابم نمیدهد چون بیمارستان پرونده ام را گم کرده ، خجالت بکشید هزاران مثل من از زندگی ناامیدند و هیچ امیدی به مرهمی ندارند، خاک بر سر من که دوبار در جبهه زخمی شدم و لی از یوز ایرانی کمترم.