بانی فیلم: از آتش نشان تا شخصی که تمام روزش را در کافه میگذراند تا یک ابرستاره هالیوودی، استیو بوشمی کارنامه فیلمهایش را با شخصیت های عجیب و غریب دوست داشتنی و قاتلان خونسرد پر کرده است. اما آنطور که ارون هیکلین از گاردین متوجه شد، انگیزه تمام اینها نیازی برای وفق پیدا کردن بوده است.
به نقل از گاردین، بعد از اینکه استیو بوشمی مدرسه را ترک کرد و از یک شغل نیمه وقت به شغل نیمه وقت دیگر نقل مکان میکرد و ناامید شده بود، شباهت هایی با شخصیتش تامی در فیلم «سالن درخت ها» داشت، فیلم مستقل محصول سال ۱۹۹۶ که خودش آن را نوشت و کارگردانی کرد. او طی این مدت دربان سینما بود، فروشنده بستنی شد و در پمپ بنزین کار کرد. شبهای طولانی بسیاری هم در بارهای مختلف گذراند. او میگوید: «در چند سال آخری که در لانگ آیلند بودم واقعا خیلی بهم سخت گذشت چون حس میکردم نمی دانم دارم چه کار می کنم. حس می کردم زندگیام به جایی نمی رسد.»
پدرش هر چهار پسر خود را مجبور کرده بود امتحان خدمات عمومی بدهند که در مورد بوشمی نتیجهاش شده بود راه پیدا کردن به شغلی به عنوان آتش نشان، شغلی که او چهار سال از عمرش را صرف انجام آن کرد.
با وجود اینکه میدانست می خواهد بازیگر باشد، ایده خاصی نداشت که چطور میتواند رویایش را به حقیقت برساند. در عین حال پدرش بود که به او پیشنهاد کرد برای ورود به مدرسه درام تلاش کند، البته ظاهرا فقط به عنوان یک جایگزین تا وقتی که اداره آتش نشانی او را بخواهد. در مصاحبهاش برای ورود به انستیتوی تئاتر و فیلم لی استراسبرگ در نیویورک، از بوشمی پرسیدند چرا می خواهد بازیگر شود؛ او هم خیلی عادی نصیحت پدرش را بیان کرد که گفته بود رفتن به کلاس بازیگری میتواند جایگاه خوبی برای او فراهم کند تا در آینده بتواند هر راهی که می خواهد برای زندگی اش انتخاب کند.
بوشمی میگوید: «یادم می آید که به من گفتند خب، ما واقعا افرادی را می خواهیم که دوست دارند بازیگر باشند. در آن لحظه بود که حس کردم واقعا شانسم را از دست دادم.» شانش را از دست نداده بود، اما این مسئله به او یاد داد که نسبت به چیزی که بیشتر از همه به آن اشتیاق دارد، اینقدر معمولی و بیاحساس رفتار نکند.
بوشمی داستان مصاحبه اش را در حالی تعریف کرد که در یک بار ساکت محله پارک اسلوپ نیویورک نشیته بود؛ باری که که خیلی هم با خانهاش که آن را با همسری که ۳۰ سال است با او زندگی می کند، فاصله ندارد. این زوج یک پسر ۲۷ ساله به نام لوسین دارند که برای گروه موسیقی Fiasco نوازندگی میکرد. وقتی رسیدم بوشمی روی یک صندلی چوبی نشسته بود، کلاه بیسبال به سر داشت و با صدای آهسته صحبت می کرد.
اما همینطور که داشت درباره روزهای اولیه اش به عنوان نیمی از دوگانه کمدی استیو مارک با مارک بون جونیور (کسی که بیشتر از همه به خاطر نقشش در سریال درام «پسران هرج و مرج» شناخته میشود) صحبت می کرد، صدایش جان بیشتری گرفت. این گروه کمدی چیزی بود که آن ها را به صحنه هنرهای اجرایی سرزنده نیویورک آشنا کرد. اغلب مواقع می شد آنها را در حالی پیدا کرد که در بارهای مختلف نیویورک اجرا می کردند.
ورود به دنیای هنر در نیویورک دهه ۱۹۹۰
راکتس ردگلر، افسانه نیویورکی که نخستین کسی بود که بعد از به قتل رسیدن ننسی اسپانجن وارد اتاق سید ویشس در هتل چلسی شد، بوشمی جوان را زیر بال و پر خود گرفت، به او کمک کرد برنامههای جدید گیر بیاورد و او را به صحنه هنر سرگرمی نیویورک معرفی کرد. آن دوره نیویورک در دهه ۱۹۹۰ ناپدید شد و دلایلش اجارههای رو به رشد، رودی جیولیانی و نابودی به وجود آمده به خاطر ایدز بود.
نقشی که او را معروف کرد در قالب موزیسین جوانی بود که در فیلم «نگاههای خداحافظی» سال ۱۹۸۶ در حال مرگ به خاطر ایدز است و این انتخابی شجاعانه برای بازیگری بود که تازه میخواست مسیر حرفه ای کاری بازیگری خود را آغاز کند. او میگوید: «وقتی نقش آن شخصیت را بازی کردم فقط یک نفر را میشناختم که شاید ایدز داشت.
این درست تمام آن ترس ها و نگرانیها بود که آیا آدم ممکن است فقط به خاطر بودن در اتاق با کسی که ایدز دارد خودش هم ایدز بگیرد؟ البته مدتی بعد خیلی از دوستان من به خاطر ایدز جان خود را از دست دادند. خیلی آدم خوب را در نقطه اوجشان از دست دادیم.» او با اندوه از اتیل آیشلبرگر صحبت کرد، هنرمندی که در اوایل دهه هشتاد به شدت معروف بود اما بعد فهمید اچآیوی دارد و جان خود را در سال ۱۹۹۰ گرفت. بیشتر این افراد از خاطر عموم محو شدهاند، اما در حافظه بوشمی به عنوان مرشدان و راهنمایان مسیر حرفه ای کاری اش باقی ماندهاند.
آدم می تواند روحیه زنده آن ها را در پروژه های بوشمی هم ببیند چون آن ها پر از شخصیت های عجیب و غریب و کسانی هستند که حس بیگانه بودن می کنند. او به این نکته اشاره میکند که تمام شخصیت هایی که در فیلم کلاسیک کریسمسیاش «یک زندگی فوق العاده» بازی می کنند، استحقاق این را دارند که فیلمی درباره خودشان ساخته شود و میگوید: «وقتی داشتم «سالن درخت ها» را می نوشتم هم سعی کردم این را در ذهن داشته باشم.
فکر میکردم حواسم هست که زندگی کسی که همیشه در یک بار وقتش را میگذراند را رومانتیک جلوه ندهم، اما از نظرم واقعا این شخصیت ها رمانتیک هستند و هنوز هم بارها برایم جذابیت دارند.» وقتی صاحب باری که قرار بود در آن فیلمبرداری کنند در لحظه آخر نظرش را عوض کرد، واقعا روی او تاثیر گذاشت. «او گفت فکر نمیکنم بارم را برای یک هفته ببندم و اجازه بدهم شما اینجا فیلمبرداری کنید و ما گفتیم چرا که گفت پس مشتری های همیشگی ام کجا بروند؟ چه کار باید بکنند؟» این ارتباط بین افرادی که به یکدیگر تکیه می کنند برای بوشمی جالب است.
کار در واحد آتش نشانی نیویورک در فردای ۱۱ سپتامبر
روز دوازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ او با واحد آتش نشانی قدیمیاش دوباره همراه شد و به مدت پنج روز متوالی هر روز ۱۰ ساعت در خرابه های مرکز تجارت جهانی ایالات متحده کار کرد. در میان حملات تروریستی و در زمانی که بازیگر بودن حس یک حرکت خیال پردازانه زشت را داشت، این راهی بود تا او بتواند تاثیرگذار باشد. بعد از آن ماجرا بود که بزرگی و نابودی آن را واقعا درک کرد.
بوشمی از کم ادعاترین و غیرمتظاهرترین بازیگرانی است که می توانید پیدا کنید و به همان اندازه که می تواند به راحتی با برادران کوئن کار کند، نسبت به کار کردن با آدام سندلر هم راحت است. اما وقتی طرفداران به بوشمی فکر می کنند، فیلم های سندلر به ذهن شان نمیآید. این افتخار بیشتر به شخصیت رییس خلافکاران او در آتلانتیک سیتی یعنی ناکی تامپسون در سریال مافیایی «بوردواک امپایر» شبکه اچبیاو می رسد. البته یا نقشی که در شاهکار برادران کوئن یعنی «فارگو» داشت. نقشی که در قالب شخصیت آقای صورتی در فیلم «سگهای آب انبار» کوئنتین تارانتینو بازی کرد، باعث شد هم این کارگردان و هم مجموعه بازیگرانش تبدیل به سنگ محک های عصری جدید در فیلمسازی مستقل شوند. آن فیلم که با هزینه ای فقط یک میلیون دلاری ساخته شده بود، تعریف سینمای باحال دهه نودی بود.
یکی از پرکارترین بازیگران صنعت فیلم
بوشمی یکی از پرکارترین بازیگران صنعت فیلم است و تا به حال ۱۲۵ فیلم به نام او ثبت شده است. او یک رزومه به همین اندازه چشمگیر هم در تلویزیون دارد که از جمله آنها میتوان از نقش آفرینیهایش از «سوپرانوها» گرفته تا «بوردواک امپایر» و نقشهایی کوتاه در «سیمپسون ها»، «۳۰ راک» و سریال جدید چنل۴ یعنی «رویاهای الکتریک فیلیپ کی. دیک» نام برد. روزهای کمی هستند که ممکن است او بیکار باشد. جیم جارموش کارگردان که تا به حال از بوشمی در تعدادی از فیلم هایش استفاده کرده زمانی به شوخی به نیویورکر گفته بود هالیوود یک «مالیات استیو بوشمی» دارد تا بتواند حضور این بازیگر در تمام فیلم ها از اواسط دهه نود گرفته تا بعد را توضیح بدهد. او گفته بود: «مثل این می ماند که میخواهید فیلم بسازید؟ باید استیو را داشته باشید.»
هیچ کس بیشتر از خود بوشمی از شهرت بسیاری که به دست آورد تعجب نکرد. با وجود اینکه خیلی زود می دانست دوست دارد بازیگر شود، بیشتر دوران نوجوانی و اوایل بزرگسالیاش حس به کنار رانده شدن به خاطر شرایط را داشت. وقتی هفت سالش بود می خواست در نمایش «سفیدبرفی» در مدرسه کاتولیکش نقش یکی از هفت کوتوله را بازی کند، اما رد شد. میگوید: «یادم میآید که خیلی ناامید بودم و با خودم گفتم زندگی همین است.»
وقتی او نام نبود
چند سال بعد وقتی شروع به امتحان بازیگری دادن برای فیلم های سینمایی کرد هم حسی به یادماندنی داشت. «یادم میآید برای یک نقش میخواستم فیلمنامه خوانی کنم و از مسئول انتخاب بازیگر پرسیدم که میتوانم برای فلان نقش هم بخوانم که به من نگاه کرد و گفت نه، برای این نقش یک نام خواهند آورد. با خودم فکر کردم دارد درباره چه چیزی صحبت می کند؟ بعد متوجه شدم که اوه، منظورش این است که می خواهند کسی را استخدام کنند که نام شناخته شدهای دارد.»
بوشمی الان به سادهلوح بودن آن موقعش می خندد، اما در آن زمان برایش مثل لامپی بود که روشن شد. «با خودم گفتم خیلی خب، حالا باید بروم برای خودم نامی دست و پا کنم، فقط اینکه بازیگری باشم که کار گیر می آورد کافی نیست.» اینکه خیلی از نقشهای او هم از فیلم های خیلی ها از وودی آلن گرفته تا گاس ونسنت حذف شد هم به او یاد داد که باید در نقش هایی ظاهر شود که بیش از حد بزرگ هستند که بخواهند از فیلمی حذف شوند.
بوشمی حالا بیش از ۲۰ سال است که یکی از بزرگترین اسمهاست؛ اما به خاطر ترکیبی از منشا شروع به کار متواضع و عدم اطمینان، او تقریبا به هیچ وجه خودپسندی ندارد. وقتی به او میگویم کارگردانی اش برای اپیزود «کاجهای بی ثمر» سریال «سوپرانوها» که در آن ترکیب خاص بدطینتی و هجو به خوبی نمایش داده می شود چقدر خارقالعاده بود، اصرار می کند که هر کارگردانی بود میتوانست همین کار را بکند و به جای آن می گوید باید نویسندهها را تحسین کرد. این رفتار و دیدگاه معمولی بوشمی نسبت به حرفهاش است و همیشه به جای اینکه روی نبوغ فردی تمرکز کند، روی همکاری تاکید می کند.
او نقطه مقابل یک آدم عوضی است
آرماندو ایانوچی که از بوشمی در فیلم طنز جدیدش «مرگ استالین» استفاده کرده درباره او میگوید: «او درست نقطه مقابل یک آدم عوضی است. سر صحنه خیلی خیلی بخشنده است و وقت کسی را تلف نمیکند. وقتی ایده ای به ذهنش می رسد هم تقریبا با عذرخواهی آن را بیان می کند.»
آندرا رایزبورو که در «استالین» همبازی بوشمی است و به تازگی در یک فیلم دیگر به نام «نانسی» هم کنار او بازی کرده میگوید: «او متواضع تر، فروتن ترین، بامزه ترین و آسان گیرترین نابغه ای است که تا به حال دیدهام. شیرین ترین مردی است که تا به حال با او همکاری کردهام. مقدار بسیاری حق شناسی نسبت به کارش دارد.»
این حق شناسی او حقیقی است. اما با وجود تمام تحسینهایی که از او شد، ترس او نسبت به اینکه ممکن است توسط دنیایی بی تفاوت رد شود، در دوران نوجوانی از بین نرفت. میگوید: «نمی دانم، شاید به خاطر بینش پدرم نسبت به دنیا بود، اما هرگز انتظار زیادی نداشتم. هرگز این حس را خیلی عمیق تجزیه و تحلیل نکرده ام، اما چیزی است که می دانم هنوز در من وجود دارد. اما اجازه نداده ام من را کاملا متوقف کند.»
او با خوشحالی درباره باور پدرش در مورد تناسخ و زندگی پس از مرگ صحبت می کند. خودش هر روز سعی می کند مدیتیشن انجام دهد. وقتی بچه بود، به خانه می آمد و می دید که افراد فالگیرمانندی در خانه شان هستند و با پدرش سعی دارند با مرده ها ارتباط برقرار کنند. یک سال بوشمی تصمیم گرفت یک جلسه خصوصی با یکی از این افراد بگیرد و با او امیدهایش برای بازیگر شدن را به اشتراک گذاشت. «او گفت من خیلی بازیگری را در آینده ات نمی بینم اما نویسندگی را می بینم. به نظرم نویسندگی چیزی است که در انتظار توست. بنابراین از بعضی جهات حس می کنم پتانسیل حقیقی ام را برآورده نکرده ام.»
«رویاهای الکتریک» از روز هفدهم سپتامبر از چنل۴ پخش میشود و «مرگ استالین» از بیستم اکتبر در سینماها روی پرده می رود.
ارسال نظر