سمیرا دردشتی در روزنامه شرق نوشت: شهرنشینی در ایران به طور تاریخی برای زنان مستلزم راندهشدن به حوزه خصوصی؛ یعنی خانهها یا اندرونیها بود. در اغلب سفرنامههای برجایمانده از سیاحان، بهویژه در دوره قاجاریه؛ یعنی مقارن با گسترش زندگی شهرنشینی در ایران، به این امر اشاره شده است که زنان شهری در مقایسه با زنان روستایی و عشایر دارای آزادی عمل کمتری بوده و تقریبا در حیات اجتماعی شهر نقشی نداشتند.
بااینحال زن سنتی نیز در محدوده زیست خود قلمرو و نهادهای ویژهای را ترتیب داده بود که عموما به دایره آگاهی سنتی او شکل میدادند. مکانهایی مانند مسجد، بازار، حمام و گردهماییهای عمدتا زنانه نظیر روضهخوانیها و میهمانیها پایگاههای زن ایرانی را تا پیش از ورود مظاهر مدرنیته به ایران تشکیل میدادند.
دفاع از زن سنتی
برخلاف تصور عمومی، زن ایرانی در دوران پیشامدرن منفعل، ستمدیده و ناکارآمد نبوده است. به عبارت دیگر باید ادعا کرد این تصویر بیش از آنکه بازنمایی واقعیت تاریخی باشد، در نتیجه تاریخنگاری مردانه و به دلیل غیاب زنان از جریان تاریخنگاری ایران از یکسو و روایتهای مردسالارانه، بهویژه در قالب سفرنامههای اروپاییانی که موفق به برقراری ارتباط با زنان ایرانی نمیشدند، شکل گرفته است و تصویری منفعل، مظلوم و ستمدیده از زن سنتی ایرانی به دست میدهد. حال آنکه چنین زنی به تعبیر وبر، دارای مجموعهای از ایستارهای ذهنی برای کارهای روزمره خود بوده و این نظم را عادی و غیرقابل تخطی میپنداشته است. بنابراین زنی که در سنت میزیست تنها در قضاوت افراد بیرون از سنت که امکان مقایسه داشتند، دارای وضعیت ناعادلانه بود، اما خود معمولا نظم موجود را پذیرفته و آن را عادلانه میپنداشت. تاریخنگاری ایرانی نیز نه از سر تعمد، بلکه به جهت عادی تلقیشدن نظم حاکم بر روزگار چندان به سراغ وضعیت زنان به طور مشخص نرفته است. همانطور که حتی مردان خارج از قدرت نیز در این تاریخنگاری جایگاهی ندارند.
بهعلاوه به نظر میرسد بازنمایی صورتگرفته از این زن، ناقص و یکجانبه بوده و عمدتا از سوی مردان اروپایی شکل گرفته است که با کنجکاوی تمام تلاش میکردند راهی به حرمسراها داشته باشند. حال آنکه در مقایسه با روایتهای این افراد، روایت زنان اروپایی از زنان شرقی تعدیل شده و به واقعیت زندگی این جمعیت نزدیکتر است. از جمله «لیدی شیل»، همسر «جاستین شیل»، سفیر انگلستان در دوره ناصرالدینشاه که با شماری از زنان ایرانی معاشرت میکرد و به حرمسرا نیز رفتوآمد داشت، در سفرنامه خود بسیاری از تصوراتی را که در مورد زنان ایران وجود دارد نادرست میداند و در یادداشتهای خود به تناوب در مورد رفتار و سبک زندگی این زنان سخن گفته است.
زن ایرانی در آستانه تجدد
برای شکلگیری انسان مدرن لازم است که افراد از وضعیت منفعلانه خارج شده و به سوژگی یا عاملیت دست پیدا کنند. قبل از گذار افراد یک جامعه از این مرحله، دستیابی آنان به دیگر مظاهر مدرنیته و نهادهای مدرن امکانپذیر نیست. چنین گذاری مستلزم آگاهی است؛ یعنی افراد جامعه باید با آگاهی از وضعیت خود نسبت به جهان خارج درصدد تغییر آن برآیند.
جنسیت اگرچه یک عنصر هویتبخش به حساب میآید، اما آگاهی انفرادی به جنسیت برای شکلگیری هویت فعال کافی نیست، بلکه باید هویت جمعی شکل گیرد که از طریق تعریف خود بهعنوان زن، خواستار بهدستگرفتن سرنوشت خود و مداخله در آنچه بر این سرنوشت مؤثر است، باشند.
شکلگیری چنین هویتی به یک بزنگاه تاریخی برای پیوند هویتهای منفرد نیازمند است. ایرمن و جمیسون عقیده دارند که جنبشهای اجتماعی نقشی واسط و مهم در «تبدیل شناخت روزمره به شناخت حرفهای» ایفا میکنند. به عبارت دیگر این جنبشها منجر به افزایش معرفت نزد شرکتکنندگان و حامیان آن میشود.
نخستین حرکتهای زنان که در آن میتوان حرکت بهسوی سوژگی را دنبال کرد، به پیش از مشروطه بازمیگردد و بیش از آنکه عناصر مدرن را بتوان در آن جستوجو کرد، عمدتا در امتداد سنت بروز میکند. به عبارت دیگر زنان در این جنبشها به خودآگاهی جنسیتی دست نیافتهاند و برای حقوق خود تلاش نمیکنند، اما خود را از اندرونی که دست تاریخنگاری مردانه از آن کوتاه بود، به بیرون پرتاب میکنند و در اثر حضور در اجتماع در متن تاریخی نیز بازنمایی میشوند و جالب آنکه این حضور اولیه با تشویق مردان و اتفاقا مراجع مذهبی صورت میگیرد و تکلیف تلقی میشود.
حادثه قتل گریبایدوف، جنبش تنباکو و شورش نان چند نمونه از مهمترین نمودهای حضور زنان ایرانی در عرصه اجتماعی است. گریبایدوف نماینده دولت روسیه تزاری بود که در جریان انعقاد عهدنامه ترکمانچای وارد ایران شد و پس از توقف در تبریز به تهران رفته تا به خدمت فتحعلیشاه برسد. از آنجا که او همزمان مأموریت داشت که بردگان تبعه روسیه را از ایران بازگرداند، یکی از خواجگان ارمنی دربار که از اهالی گرجستان بود به او پناه برد و از آنجا که در دربار و حرمسرا رفتوآمد داشت، فهرستی از زنان گرجی را در اختیار نماینده روسیه قرار داد. از آن جمله دو زن ارمنی در خانه الهیارخان آصفالدوله بود که اسلام نیز آورده بودند. گریبایدوف در پیغامی خواست تا این زنان به سفارت روسیه فرستاده شوند تا درباره کیفیت حضورشان در ایران تحقیق شود، اما زمانی که این دو نفر به سفارتخانه فرستاده میشوند، بازگردانده نشده یا به روایتی به سفارت پناهنده شدند.
در این زمان در اثر شکست در جنگ، نفرت از روسها به اوج رسیده بود و حضور دو زن مسلمان در سفارت روسیه، خشم عمومی را در پی داشت. مردم از زن و مرد به تحریک میرزامسیح مجتهد، به سفارت روسیه حمله کردند. گریبایدوف از ترس خود، زنان را از سفارتخانه بیرون فرستاد و دستور داد آغایعقوب در میان مردم پول پخش کند، شاید غائله فرو نشیند اما اینگونه نشد، جمعیت خشمگین بلافاصله آغایعقوب را کشتند و سپس به داخل اقامتگاه گریبایدوف وارد شدند و او و همراهانش را نیز از پای درآوردند.
در این ماجرا اگرچه غیرت دینی مردم عامل کنش آنها شده بود اما این یکی از معدود حرکتهای مردمی تا آن زمان علیه سلطه بیگانگان به شمار میرفت و حتی خشم جمعیت عصبانی، شاه و فرزندانش را نیز بینصیب نگذاشت تا جایی که مأموران ناچار شدند تا خاتمه غوغا برای ساعاتی دروازههای ارک را ببندند. زنان در این حرکت هم علت بودند و هم در کنار مردان عامل؛ هرچند این عاملیت با واسطه دین و مردان تحقق یافت.
در رابطه با جنبش تنباکو نیز همین وضعیت صادق است. در این جنبش نیز شعارها به واشریعتا و وااسلاما معطوف بود اما کنش زنانی که تا پیش از این تاریخنویسی از آنان سخنی به میان نمیآورد، به جز در رابطه با دسیسهچینیهای درباری، اینبار خیرهکننده بود و جالب آنکه این کنش اگرچه بیشتر در پایتخت و چند شهر بزرگ نمود پیدا کرد اما به طبقه خاصی از زنان محدود نماند. این جنبش پیش از انقلاب مشروطه مهمترین تلاش مردم ایران برای رسیدن به سطح سوژگی بود که به صورت توأمان دارای عناصر ضداستعماری و ضداستبدادی است.
حادثه دیگری که در آستانه مشروطه نقش اجتماعی زنان را پررنگ کرد، شورش نان بود. بر اثر خشکسالی و قحطی تولید نان کاهش پیدا کرده و از کیفیت آن کاسته شده بود بهگونهای که نانوایان از خاک و مواد دیگری به منظور افزایش حجم آرد استفاده میکردند. این امر نارضایتی عمومی را در پی داشت و در صف نخست این نارضایتی زنان بودند که زمان بازگشت ناصرالدین شاه از شکار جلوی کالسکه شاه را گرفته و به این وضعیت اعتراض کردند. آنها تا رسیدگی دولت به وضعیت نان به اعتراضات خود ادامه دادند و حتی در چندین نوبت با مأموران حکومتی درگیر شدند.
در این اعتراض نیز فقر و گرسنگی علت اعتراض بود و زنان چیزی جز نیاز اولیه خود و خانوادههایشان را مطالبه نمیکردند. به غیر از این موارد گزارشهای محدودی در رابطه با تلاشهای قلمی و انقلابی زنان در شهرهای دیگر ایران نیز در همین دوران در دست داریم. در تمام این جنبشها زنان نقشآفرینی میکنند ولی آگاهی آنان وابسته است و کنش آنها معمولا در امتداد کنش مردان و رهبران مذهبی به وقوع میپیوندد.
حرکت به سوی سوژگی
بزنگاه تاریخی آگاهی زنان ایرانی اما چندان دور نبود و تمرینهای گذشته در این مسیر راهگشا مینمود چراکه دستکم درهای اندرونی را گشوده و جامعه برای حضورشان اعلام نیاز کرده بود. بنابراین از آغازین روزهای انقلاب مشروطه زنان به بهانههای مختلف در جنبش حضور داشتند. شرکت در تجمعات اعتراضی مختلف و همکاری در دیگر مراحل جنبش سبب شد رفتهرفته این گروه نسبت به مسائل مربوط به خود آگاهی بیشتری کسب كند و در جریان آن با نوعی پیوند با همجنسان خود متوجه نیازها و مطالباتشان شوند.
مورگان شوستر مستشار آمریکایی که از سال ١٩١١ به منظور رسیدگی به وضعیت مالیه به درخواست دولت در ایران حضور داشت، تلاش زنان ایرانی در آستانه مشروطه را اینگونه توصیف میکند: «زنان ایرانی از سال ١٩٠٧م به یک جنبش بسیار مترقی شکل دادند و اگرچه ترقی آنان ذاتی و اصلی نبود ولی بااینحال از ترقییافتگان عالم محسوب میشد. آن اقدامات زنان خیالات مندرسه قرنها را خراب و فاسد نمود و هیچ خللی هم به صحت این قول وارد نمیشود...» و میافزاید: «ما که اروپایی و آمریکایی هستیم، پس از زمانهای دراز به شرکتدادن زنان مغربزمین در معاملات، علم، ادب، فیزیک و پلیتیک عادت کردیم اما چه میتوان گفت درباره زنان محجوب و پردهنشین مشرق قریب که به فاصله کمی، استاد، مدیر جراید و بانی کلوپ زنانه و نطاق مضامین پليتیکی شده و با کمال قوت مشغول به ترویج و ترقی خیالات مهمه مغربزمین میباشند».
به جز شرکت در اعتراضات که در بسیاری از موارد همپای مردان مشارکت داشتند، از جمله در جریان بستنشینی در حرم عبدالعظیم و سفارت انگلستان که دو حرکت اساسی در مسیر پیروزی انقلاب بود، زنان در حمایت از مردان تلاش بسیاری کردند. به علاوه زنان در دو قضیه دیگر پس از پیروزی نظام جدید مشارکت فعال داشتند. نخست در جریان تأسیس بانک ملی که پس از تصویب قانون اساسی یکی از نخستین اقدامات مجلس شورای ملی برای جبران کمبود نقدینگی، تأسیس بانک بود. اما این امر در شرایطی که روسیه و انگلستان در امور مالی ایران حضوری فعال داشتند، بسیار دشوار بود، بهویژه که ایران به این کشورها بدهکار و برای تأسیس بانک نیز به وجه نقد نیازمند بود. «سیدجمالالدین واعظ» در یک سخنرانی از مردم درخواست کرد برای تأسیس بانک پول بدهند و این دعوت بلافاصله استجابت شد. زنان یکی از مهمترین گروههایی بودند که مشارکت آنها چشمگیر بود. آنها جواهرات خود را نزد بانک ودیعه گذاشتند و در تهران حدود یک میلیون تومان پول جمعآوری شد. این حرکت زنان در روزنامههای آن دوران بازتاب زیادی پیدا کرد و روایتهای مختلفی از زنانی که یگانه داراییهای خود را در اختیار بانک قرار داده
بودند، نقل میشد.
پس از مشروطه جریان دیگری شاید به تأسی از نهضت ملی هند برای تحریم منسوجات انگلیسی در ایران پدید آمد. هواداران این جنبش بر این باور بودند که عدم خرید منسوجات خارجی وابستگی کشور را به خارج کم میکند. یکی از مهمترین گروههای اجتماعی که از این جنبش هواداری کردند، زنان بودند. بسیاری از آنها که تا پیش از این پارچههای اروپایی را مایه تفاخر میدانستند، از خرید آن خودداری کرده و با پارچههای وطنی برای خود و فرزندانشان لباس میدوختند و دیگران را هم به این امر تشویق میکردند.
شکلگیری انجمنهای مخفی و نیمهمخفی زنان یکی دیگر از نخستین نمودهای سوژگی زن ایرانی است که نسبت به گذشته عناصر مدرن بیشتری پیدا میکند. مقارن با انقلاب مشروطه انجمنهای زیادی مانند حریت نسوان، مخدرات وطن، انجمن پیک سعادت زنان که شمار نسبتا قابلتوجهی از زنان را نیز به خود جذب کردند، شکل گرفت و این در حالی بود که قانون اساسی مشروطه حقی برای زنان قائل نشده بود اما دستکم این فضا را پدید آورد که آگاهی از حقوق برای آنان میسر شود. تلاش برای حق رأی، نوع پوشش و قوانین مربوط به خانواده از جمله سرفصلهای مبارزاتی زنان بود. در این انجمنها زنان ضمن تلاش برای ایجاد نهادهای مدرن میکوشند اراده خود را بر حوزههای اجتماعی و سیاسی تحمیل کنند.
این زنان که عمدتا از طبقات بالا بودند، توانستند در این قالب نویافته، مدارس دخترانه تأسیس کنند، کلاسهای آموزش بزرگسالان ترتیب دهند تا آگاهی را در میان زنان ایرانی ارتقا دهند و به علاوه نحوه مشارکت خود را در جریان جنبشهای اجتماعی هماهنگ کنند. همچنین در این دوره نخستین نشریات زنان را داریم که میکوشند گفتمان زنانه را در جامعه نهادینه کنند.
انسداد در مسیر حرکت
چنین احساس عاملیتی باید منجر به شکلگیری حرکتی برای انتقال این احساس به جامعه میشد اما به چند دلیل حرکت زنان ایرانی - دستکم در بدو شکلگیری- بدل به جنبشی فراگیر برای انتقال به جامعه نشد و پس از آن نیز بسیار کند و سردرگم به مسیر خود ادامه داد. بهگونهای که با گذشت بیش از یک قرن از پدیدآمدن بارقههای زن مدرن در ایران، همچنان سخنگفتن از وجود چنین هویتی از زن محل تردید است. هرچند حرکت از شرایط انفعالی به سوژگی در بسیاری از موارد به طی یک فرایند دشوار و طولانی نیازمند است اما سوژگی نزد زنان ایرانی نتوانست تکامل پیدا کند تا از درون آن دیگر مظاهر مدرنیته رشد یابند چراکه این فرایند فردی نیست و الزاما نیازمند درجهای از قدرت گروهی زنان و توان انتقال آن به جامعه است.
استبداد: یکی از مهمترین عواملی که سوژگی را در انسان ایرانی به تأخیر انداخته است، موضوع استبداد است. به عبارت دیگر شدت استبداد در ایران به اندازهای بود که اجازه شکلگیری نهادهای مستقل زنان را نداد و در چندین نوبت تمامی تشکلهای وابسته به زنان تعطیل و با فعالان آنها به شدت برخورد شد. همچنین در پارهای از موارد استبداد میکوشید به جای زنان، عاملیت پیشرفت آنها را برعهده بگیرد. اقدامات رضاشاه در سرکوب انجمنهای زنان از یک سو و اقدام وی در کشف حجاب از سوی دیگر تناقضی است که نشان میدهد چگونه وجود استبداد، سوژگی را به تأخیر انداخته و اجازه تکامل آن را نداده است.
ساختارهای سنتی: انتقال فرایند سوژگی در انسان ایرانی همانند بسیاری از دیگر مناطقی که پذیرای مدرنیته بود، ابتدا در مردان شکل گرفت و آنان را نسبت به گذشته قدرتمندتر کرد. این امر راه را برای زنان دشوارتر کرد. انقلاب مشروطه بهعنوان اولین نمود بارز سوژگی در انسان ایرانی دستکم در شعارها، مطالبات و بازنمایی نهایی آن در قالب قانون اساسی یک انقلاب تماما مردسالار بود و اگرچه در این زمان زن ایرانی نیز تلاشهایی را آغاز میکند اما در نهایت در برابر قدرت افزودهشده مردان که اینبار نهادها و فرایندهای قانونگذار مدرن را به جای ساختارهای سنتی در دست داشتند، نتوانست مقاومت کند. به علاوه مذهب نیز خود عاملی در جهت تحکیم این شرایط بود. به عبارت دیگر اگرچه مذهب در چارچوب سنت از حقوق زن ایرانی به خوبی دفاع میکرد و آن را در موقعیتی حتی برتر از زن غربی به لحاظ حقوق قرار میداد اما در ساحت نویافته مدرنیته نتوانست پیشتاز شود و نیاز به زمان بیشتری به منظور تطبیق و تجدیدنظر داشت.
سوژگی ناقص: همانگونه که اشاره شد زن سنتی ایرانی برخلاف تصوراتی که با آن شناخته میشود فاقد عاملیت نبود اما عاملیتی که مدرنیته خواستار آن بود یعنی قدرتمندی در جهت تأثیر بر روندهای اجتماعی و سیاسی را نداشت. به عبارت دیگر زنان سنتی اگرچه در بسیاری از موارد بر سیر تحولات به صورت غیرمستقیم تأثیر میگذاشتند اما در نهایت این مردان در قدرت بودند که کارگزار این امور به شمار میرفتند.
بنابراین ایراد کلی که متوجه مجموعه مدرنیته است در موضوع زنان نیز تجلی پیدا میکند یعنی تفاوتهای فرهنگی جوامع میزبان مدرنیته عمدتا در این دیدگاه نادیده انگاشته شده و زن تحت انقیاد و فرودست در جریان سنت در همه جوامع یکسان فرض شده است. در نتیجه زن ایرانی گذشته خود را از دریچه ادراک غربی شناخت. یکی از پیامدهای چنین شناختی ظهور فعالان رادیکال حقوق زنان بود. نکته مهم دیگر آن است که زن غربی در مسیر رسیدن به سوژگی به میانه جامعه پرتاب شد و این امر لاجرم او را وادار کرد برای کسب حقوق خود تلاش کند اما در ایران آغاز سوژگی زن در مقایسه با غرب شکل گرفت و این امر نیز مانع از آفرینش هویت مستقل برای زنان شد.
نکته آخر آنکه در ایران زنان در وهله نخست سوژگی خود را از مردان و رهبران مذهبی گرفتند و عاملیت آنها مستقل نبود. این موارد البته به معنی فقدان سوژگی در زنان ایرانی نیست چراکه جنشهای زنان در ایران از زمان آغاز خود به بسیاری از اهداف مدنظرش رسیده و توانسته است اراده خود را بر جامعه تحمیل کند. آنچه گفته شد بیشتر ناظر بر انسدادهایی است که در این مسیر وجود داشته و زنان را در شرایط فرودستتری نسبت به دیگر گروههای اجتماعی قرار داده است.
نظر کاربران
" زنی که در سنت میزیست نظم موجود را پذیرفته و آن را عادلانه میپنداشت" !!! خب وقتی حق انتخابی نداشته و آش کشک خاله بوده دیگه چه راهی داشته جز پذیرش؟! وقتی میشه از پذیرش شرایط حرف زد که حق انتخاب موجود باشه