خانم معلم میانسال که به اصرار خانوادهاش تن به ازدواج با مرد مطلقهای داده بود، پیش از فرارسیدن دومین سالگرد ازدواجشان، برای طلاق راهی دادگاه خانواده شد.
روزنامه ایران: خانم معلم میانسال که به اصرار خانوادهاش تن به ازدواج با مرد مطلقهای داده بود، پیش از فرارسیدن دومین سالگرد ازدواجشان، برای طلاق راهی دادگاه خانواده شد.
«نرگس» در هیاهوی راهروهای مجتمع قضایی ونک روی نیمکت نشسته بود و به گذشتهاش فکر میکرد. او تا همین دو سال پیش به جز کار در مدرسه دغدغه دیگری نداشت. اما حالا پشت در اتاق شعبه ۲۶۱ دادگاه خانواده نشسته بود تا نوبت رسیدگی به پروندهاش برسد. نرگس آمده بود تا مهریه ۱۰۰ سکه طلا را ازشوهرش مطالبه کند.
خانم معلم مانتو شلوار ساده رسمی پوشیده بود.دلش میخواست داستان زندگیاش را بنویسد و در زنگ انشا بخواند. در دل با خودش میگفت: «حیف شد که معلم انشا نیستم. اما اشکالی ندارد، شاید انتشار داستان زندگی من به درد دختران جوان بخورد.»
من نرگس، ۴۷ ساله هستم. تا دو سال و چند ماه پیش دنیای آرامی داشتم. دلم به تدریس و تربیت بچههای مردم خوش بود. هیچ وقت به ازدواج فکر نکرده بودم. خیال میکردم ازدواج برای دخترانی است که کار نمیکنند یا دوست دارند بچه داشته باشند، در حالی که من هم کار میکردم و هم بچههای زیادی در مدرسه داشتم. جدا از این دوست داشتم از پدر و مادر پیرم مراقبت کنم و تا وقتی زندهاند پرستارشان باشم.
اما پدر و مادرم از این وضع خوشحال نبودند و از چند سال پیش که آخرین خواهر و برادر بزرگترم ازدواج کردند دائم در گوشم میخواندند که خوب نیست مجرد بمانم. مادرم به همه فامیل و آشناها سپرده بود برایم شوهر پیدا کنند و پدرم هر جا که میرفت مرا با خودش میبرد تا به این بهانه دوستانش متوجه شوند دختر مجردی در خانه دارد.من هیچ وقت آرایش نمیکردم و در هیچ مراسمی لباسهای خاصی نپوشیده بودم. تنها به کتاب خواندن و درس دادن و گاهی هم اردوهای مدرسه سرگرم بودم و هیچ علاقهای به خرج کردن حقوقم در پاساژهای شهر نداشتم.
اما پدر و مادرم آنقدر اصرار کردند و مرا از عاق والدین ترساندند که بالاخره قبول کردم ازدواج کنم. با این شرایط دختری به سن و سال من خواستگار چندانی نداشت. همان چند نفری هم که پا پیش گذاشتند یا نقص عضو داشتند یا مهر طلاق بر شناسنامه شان خورده بود، یا اینکه شغل و درآمدی نداشتند. در این میان مردی ۵۵ ساله از راه رسید که فامیلمان بود ولی به خاطر لجبازی پدرش سالها هیچ رفت و آمدی با فامیل نداشت. مرد پولداری که خیلی خوش لباس و مؤدب بود. او تازه از همسرش جدا شده بود و میگفت به او خیانت شده.
سرانجام به شخصیتاش اعتماد کردم و با یک مراسم ساده به خانهاش رفتم. اما از فردای همانروز دو دخترش برای زندگی به خانه ما آمدند. شوهرم معذرت خواهی کرد و گفت؛ «اگر متوجه میشدی که با بچههایم زندگی میکنم، زنم نمیشدی» با این حال به همسرم گفتم: «بعید است من در این سن بچهدار شوم. پس دختران تو را مثل بچههای خودم خواهم دانست همین کار را هم کردم و علاوه بر خانه داری در درسهای مدرسه هم کمک حالشان بودم. اما همسرم خیلی زود رنج بود و به هر بهانه ای عصبانی میشد.
اوایل ازدواج فقط بحث و جدل میکردیم، اما چند ماه بعد جلوی بچهها سیلی محکمی به صورتم زد. دخترها از من دفاع میکردند اما آنها را تهدید کرد که از خانه بیرونشان میاندازد. سال گذشته بارها و به بهانههای مختلف کتکم زد. یک بار بعد از کتک خوردن تصمیم گرفتم به پلیس خبر بدهم. اما خودزنی کرد و با شهادت پدر و مادرش برایم پروندهسازی کرد. مانده بودم چه کنم؟ در نهایت تصمیم گرفتم هر چه میگوید گوش کنم. اما باز هم بهانه تازهای پیدا میکرد و کتکم میزد.
یک بار میخواست خفهام کند، اما دخترانش نجاتم دادند. روی برگشتن به خانه پدری را نداشتم، میترسیدم دلشان بشکند و در این سالهای پیری غصه بخورند. سرانجام تصمیم گرفتم به مشاور خانواده مراجعه کنم. مشاورها از نظر روحی کمک زیادی کردند، اما چون همسرم حاضر به همکاری نمیشد، روال زندگی ما تغییر نکرد. بالاخره ناچار شدم به دادگاه مراجعه کنم و دادخواستی برای دریافت مهریه بدهم شاید به خودش بیاید...»
خانم معلم همانطور که در راهروی دادگاه شعبه ۲۶۱ نشسته بود، آهی کشید و به اطرافش نگاهی انداخت. از کیفش بطری آب معدنی کوچکی را بیرون آورد، جرعه ای نوشید و ادامه داد: «شوهرم خیلی بد دهن و عصبی است. معلوم نیست چطور شرکتش را اداره میکند؟ او هر وقت به خانه میآید بهانهای برای دعوا پیدا میکند. بعضی اوقات هم در خودش فرو میرود. فامیلهایمان میگفتند مشروبات الکلی مینوشد. اما در خانه چیزی ندیدهام. حتی سیگار هم نمیکشد. اما معمولاً بیحوصله است. در این دو سالی که با هم ازدواج کردهایم نه مسافرت رفته بودیم و نه در میهمانیهای فامیلی شرکت کردهایم.
همه جا فقط من و دخترهایش با هم بودهایم. یک بار هم همسر قبلیاش را در یک مراسم ختم فامیلی دیدم. گفت دلش برایم میسوزد که فریب شوهر سابقش را خورده ام. اما من چه کار میتوانستم بکنم؟ شوهرم در میان جمع خیلی خوش برخورد و مؤدب به نظر میرسد. شیک پوش است و در خرج کردن خساستی ندارد. با همه غریبهها همینطور است.
اما در خانه از آن آدم باشخصیت خبری نبود و مثل هیولا به جان من و بچههایش میافتد. پدر و مادر من هم معتقدند اگر طلاق بگیرم آبروی خانوادهمان میرود. ماندهام چه کنم که زندگی روی خوش به من نشان بدهد؟ اگر طلاق بگیرم دخترهای بخت برگشتهاش چه میشوند؟ مادرشان که قادر به نگهداری از آنها نیست. کاش...»
دقایقی بعد خانم معلم با دعوت منشی دادگاه از جایش بلند شد و در اوج دلشکستگی وارد دادگاه شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
طلاق بگیر تا اول خودت را نجات دهی. بعد یه فکری برای دخترهایش بکن. نکنه تو این هم قتل و ادم کشی تو هم با دخترهایش همدست بشین که که بکشینش و ..... از زندان و اعدام سر در بیاری
کاربر
مادره گذاشته رفته این نشسته بچه های اونو بزرگ کنه.خانوم شما غصه خودتو بخور نه آوارگی دخترای اون اقارو
بدون نام
طلاق نگير خانم. هم دل پدر مادرتو نشكوندي و هم براي دخترا مادري كردي. بگرد يه راهي پيدا كن كه دل مردتو به دست بياري. ميدونم همه تلاشتو كردي و حالا به طلاق فكر ميكني. ولي اگه مرددي به طلاق پس بازم سعيتو بكن. انشالا خدا كمكت ميكنه
پاسخ ها
بدون نام
دل مردتو؟ اصن از ادبیاتت معلومه چه طرز فکری داری. جامعه بدبخت شده همین شما آدمهای سنتیه. مثل پدر مادر همین خانم والبته خودش. عاق والدین دیگه صیغه ایه! آدم باید به پدر مادرش احترام بذاره همین. کارمون شده خرافات.
بدون نام
همه چیز زیر سر همون پدر و مادر پیره.من نمی دونم این شوهر چیه که دخترها رو به زور مجبور می کنند با هر کور و کچلی ازدواج کنند.والا هیچ کس از بی شوهری نمرده
بدون نام
ببین نرگس خانم بنده هم مثل شوهر شما هستم در بیرون طوری مودب رفتار میکنم که اکثر مردم میگویند خوش بحال خانواده ات!! خبر ندارند که ریا میکنم و در منزل مثل معذرت میخوام یه خوک بجان همسر و فرزند می افتم اما خداوکیلی قصدم آزار اونها نیست نمی دونم به چه مرضی گرفتار شدم، هربار بعد از درگیری با اونها به یکی اتاق میرم و یکی دوبار ساعت گریه میکنم شاید افسردگی گرفتم شما سعی کن ببین افسرده نیست!! شاید مثل من احمق شوهرت دوستتون داره اما بلد نیست چه جوری ابراز کنه خداوند کمکتون کند کار خوب در پیش خدا پنهان نمی ماند، از این شوهرهای احمق و نفهم که مثل دهل هستن در بیرون مردم را سوختن در منزل خانواده شون، مثل من کم نیست ولی با سعه صدر و درایت شوهر را رام کن خودم کاملاً میدانم که هیچی نیستم از این لحاظ به شما گفتم
بدون نام
مشغول بودن فکر مرد و عصبانیت و ناراحتی ها مردها اکثر زنان هستن
بدون نام
خانم دیوانه بودی که ازدواج کردی منم شرایط شما رو دارم تا امروز به ازدواج فکر نکردم و نخواهم کرد پدر و مادر منم یک آرزو دارن اونم ازدواج من هست حق دارن ولی من زندگی خودم رو دارم تا وقتی هستن کنارشون میمونم و بهشون رسیدگی می کنم ولی خودم رو قربانی آرزو هاشون نمی کنم من حق دارم صاحب زندگی خودم باشم نه حرف مردم بیکار برام مهمه نه افکار قدیمی پدر و مادرم میتونه باعث بشه که خلاف میل خودم تن به کاری بدم که علاقه ای بهش ندارم
خانم عزیز زندگی رو که دوست داشتی به خاطر پدر و مادرت و حرف مردم کنار گذاشتی باشه درست تجربه ازدواج و زندگی مشترک رو پیدا کردی ولی ببخشید ادامه این زندگی حماقت محض هست فکر می کنی با گرفتن مهریه ات همه چی درست میشه؟ اون آقا رفتارش عوض میشه؟ بله احتمالاً رفتارش عوض میشه اونم این طور که صد برابر بد تر گذشته خواهد شد اون سکه های طلا میتونه درد تحقیری که در زندگی میکشی رو کم کنه مادری تحمل نمی کنه و جگر گوشه های خودش رو رها می کنه و خودش رو نجات میده اون وقت شما میشی کاسه داغ تر از آش و بچه های اون مرد رو بهانه ترس خودت قرار میدی خانم عزیز حرف مردم پشیزی ارزش نداره نیازی به ترس از اون نیست خواسته های پدر و مادر تا جایی قابل قبول هست که منطقی باشه و باعث خفقان بچه ها نشه بیشتر از این فقط یه سری حرف های بی منطق و پوسیده هست پس خودت و زندگی خودت رو به خاطر دیگران فدا نکن چون زمانی می بینی که فقط و فقط خودت ضرر کردی و خودت موندی و زندگی از دست رفته یه قلب شکسته و یه روح داغون پس به خودت رحم کن و زندگیت رو اون جور درست که خودت درش احساس آرامش کنی یک انسان داغون و له شده نمیتونه آموزگار باشه و دیگران رو هدایت کنه
پاسخ ها
عباس بوشهر
من هم زنم مهرش گذاشت اجرا و 150میلیون تومان در بانک داشتم بر داشت به عنوان مهر الان با سه بچه من را گذاشته ورفته من دنبال یک معلم هستم که جای اورا برای بچه ها پر کنه کسی هست
بدون نام
چه خبر مهمی!!!!!!!!!
بدون نام
وای که انگار داستان زندگی یکی از دوستای منِ . باز این بچه ها طرفدار خانم هستن ولی واسه دوست من برعکس. خدا کمکشون کنه
اسد
اره این مدل هیولا هم وجود دارد خدا کمکت کند.به زندگی گذشته وبا آرامش برگردی.
پاسخ ها
سیدعلی اکبر
معلم عزیز یادمان نرود که از قدیم گفته اند هرچه دلم خواست نشد هر چه خدا خواست شد بنابراین بنظر من بهتره طبق تجربیات صبر را پیشه کنی و به حرف کسی زندکی خود تو فنا نکنی صبر را پیشه خدا را چه دیدی شاید دخترها بر ایشان خواستگار امد و سرگرم داماد دارشدن شدید و اون اقاهم دست از این اخلاق بدش برداشت و زندگی روی خوش را بشما نشان داد هیچ کس از فردای خودش باخبر نیست توکل کن بخدا مگر نه اینکه پیغمبر ( ص ) فرموده اند با توکل می توان اعجاز کرد پس با الگو گرفتن از این فرمایش توگل کن و صبر داشته باش .انشاالله که خیر است .خانم معلم ما انچه شرط بلاغ بود با تو گفتیم خواه پند گیرو خواه ملال . صبر صبر صبر
احسان صادقی
من نمی دونم این چه عرف مسخره ای که اگه کسی ازدواج نکرده(مخصوصا خانوما) هزار جور حرف و حدیث پشتش میاد یا همه گیر میدن که ازدواج کن.شاید یکی به هر دلیلی دوس نداشته باشه ازدواج کنه یا اونی که می خواد و پیدا نکرده.چرا فامیل و خانواده و آشنا و....بهش گیر میدن؟
بابا،زندگی هر کسی مربوط به خودشه.
خودم تو این موقعیت نبودما،که بگم بخاطر خودم می گم.ولی بارها و بارها توی فامیل و دوست و آشنا دیدم و خدایی اکثرا هم ناموفق بوده اون ازدواج.
نکته جالب اینه که وقتی هم طرف بالاخره ازدواج می کنه،گیر میدن چرا بچه دار نمیشی؟!!!
(بیشتر پدر و مادر زوج و گاها فامیلای فضول!)
بابا بذارین هر کسی خودش تصمیم بگیره،آفرین!!!!
خانم من خراسانی هستم
من هم زنم فوت شده وشغلم کاسب کاره ۴۸ سالمه اگر مایلی من روچشام میزارمت اونم فرهنگی بیاکنارامام رضا باهم زندگی کنیم یه بچه ۱۱ساله تو خانه دارم اگر هم نخواستی پدر ومادرم بچه رامواظبت میکنند
بدون نام
به کاربر 14:08
ببخشید ولی بعد از این همه سختی و تحمل کردن به ارامش میتونند برگردند به نظرتون یا اصلا میشه فراموش کرد؟؟؟
خانمها خیلی احساسی تر هستند به نظرم عادی شدن و برگشتن به گذشته غیرممکنه مخصوصا این خانم معلم با این سن وشرایط
همه مثل اون خانمدمجری معروف ور سوئد نیستند که این چیزا براش اهمیت نداشته باشه یا تاثیری بر روی روحیه اش نداشته باشه وحتی پرانرژی تر بشه
بعضی ها زود میشکنند و داغون میشن
علی باقری
ولش کو بابا..مردکه ..واقعان که بعضی ها آدم نیستن..ونمیشن..
بدون نام
واقعا برات متاسفم هانم معلم که بخاطر عقایددیگران وعرف مزخرف جامعه ارامش و راحتی خودتو فدای یک هیولا کردی
نظر کاربران
طلاق بگیر تا اول خودت را نجات دهی. بعد یه فکری برای دخترهایش بکن. نکنه تو این هم قتل و ادم کشی تو هم با دخترهایش همدست بشین که که بکشینش و ..... از زندان و اعدام سر در بیاری
مادره گذاشته رفته این نشسته بچه های اونو بزرگ کنه.خانوم شما غصه خودتو بخور نه آوارگی دخترای اون اقارو
طلاق نگير خانم. هم دل پدر مادرتو نشكوندي و هم براي دخترا مادري كردي. بگرد يه راهي پيدا كن كه دل مردتو به دست بياري. ميدونم همه تلاشتو كردي و حالا به طلاق فكر ميكني. ولي اگه مرددي به طلاق پس بازم سعيتو بكن. انشالا خدا كمكت ميكنه
پاسخ ها
دل مردتو؟ اصن از ادبیاتت معلومه چه طرز فکری داری. جامعه بدبخت شده همین شما آدمهای سنتیه. مثل پدر مادر همین خانم والبته خودش. عاق والدین دیگه صیغه ایه! آدم باید به پدر مادرش احترام بذاره همین. کارمون شده خرافات.
همه چیز زیر سر همون پدر و مادر پیره.من نمی دونم این شوهر چیه که دخترها رو به زور مجبور می کنند با هر کور و کچلی ازدواج کنند.والا هیچ کس از بی شوهری نمرده
ببین نرگس خانم بنده هم مثل شوهر شما هستم در بیرون طوری مودب رفتار میکنم که اکثر مردم میگویند خوش بحال خانواده ات!! خبر ندارند که ریا میکنم و در منزل مثل معذرت میخوام یه خوک بجان همسر و فرزند می افتم اما خداوکیلی قصدم آزار اونها نیست نمی دونم به چه مرضی گرفتار شدم، هربار بعد از درگیری با اونها به یکی اتاق میرم و یکی دوبار ساعت گریه میکنم شاید افسردگی گرفتم شما سعی کن ببین افسرده نیست!! شاید مثل من احمق شوهرت دوستتون داره اما بلد نیست چه جوری ابراز کنه خداوند کمکتون کند کار خوب در پیش خدا پنهان نمی ماند، از این شوهرهای احمق و نفهم که مثل دهل هستن در بیرون مردم را سوختن در منزل خانواده شون، مثل من کم نیست ولی با سعه صدر و درایت شوهر را رام کن خودم کاملاً میدانم که هیچی نیستم از این لحاظ به شما گفتم
مشغول بودن فکر مرد و عصبانیت و ناراحتی ها مردها اکثر زنان هستن
خانم دیوانه بودی که ازدواج کردی منم شرایط شما رو دارم تا امروز به ازدواج فکر نکردم و نخواهم کرد پدر و مادر منم یک آرزو دارن اونم ازدواج من هست حق دارن ولی من زندگی خودم رو دارم تا وقتی هستن کنارشون میمونم و بهشون رسیدگی می کنم ولی خودم رو قربانی آرزو هاشون نمی کنم من حق دارم صاحب زندگی خودم باشم نه حرف مردم بیکار برام مهمه نه افکار قدیمی پدر و مادرم میتونه باعث بشه که خلاف میل خودم تن به کاری بدم که علاقه ای بهش ندارم
خانم عزیز زندگی رو که دوست داشتی به خاطر پدر و مادرت و حرف مردم کنار گذاشتی باشه درست تجربه ازدواج و زندگی مشترک رو پیدا کردی ولی ببخشید ادامه این زندگی حماقت محض هست فکر می کنی با گرفتن مهریه ات همه چی درست میشه؟ اون آقا رفتارش عوض میشه؟ بله احتمالاً رفتارش عوض میشه اونم این طور که صد برابر بد تر گذشته خواهد شد اون سکه های طلا میتونه درد تحقیری که در زندگی میکشی رو کم کنه مادری تحمل نمی کنه و جگر گوشه های خودش رو رها می کنه و خودش رو نجات میده اون وقت شما میشی کاسه داغ تر از آش و بچه های اون مرد رو بهانه ترس خودت قرار میدی خانم عزیز حرف مردم پشیزی ارزش نداره نیازی به ترس از اون نیست خواسته های پدر و مادر تا جایی قابل قبول هست که منطقی باشه و باعث خفقان بچه ها نشه بیشتر از این فقط یه سری حرف های بی منطق و پوسیده هست پس خودت و زندگی خودت رو به خاطر دیگران فدا نکن چون زمانی می بینی که فقط و فقط خودت ضرر کردی و خودت موندی و زندگی از دست رفته یه قلب شکسته و یه روح داغون پس به خودت رحم کن و زندگیت رو اون جور درست که خودت درش احساس آرامش کنی یک انسان داغون و له شده نمیتونه آموزگار باشه و دیگران رو هدایت کنه
پاسخ ها
من هم زنم مهرش گذاشت اجرا و 150میلیون تومان در بانک داشتم بر داشت به عنوان مهر الان با سه بچه من را گذاشته ورفته من دنبال یک معلم هستم که جای اورا برای بچه ها پر کنه کسی هست
چه خبر مهمی!!!!!!!!!
وای که انگار داستان زندگی یکی از دوستای منِ . باز این بچه ها طرفدار خانم هستن ولی واسه دوست من برعکس. خدا کمکشون کنه
اره این مدل هیولا هم وجود دارد خدا کمکت کند.به زندگی گذشته وبا آرامش برگردی.
پاسخ ها
معلم عزیز یادمان نرود که از قدیم گفته اند هرچه دلم خواست نشد هر چه خدا خواست شد بنابراین بنظر من بهتره طبق تجربیات صبر را پیشه کنی و به حرف کسی زندکی خود تو فنا نکنی صبر را پیشه خدا را چه دیدی شاید دخترها بر ایشان خواستگار امد و سرگرم داماد دارشدن شدید و اون اقاهم دست از این اخلاق بدش برداشت و زندگی روی خوش را بشما نشان داد هیچ کس از فردای خودش باخبر نیست توکل کن بخدا مگر نه اینکه پیغمبر ( ص ) فرموده اند با توکل می توان اعجاز کرد پس با الگو گرفتن از این فرمایش توگل کن و صبر داشته باش .انشاالله که خیر است .خانم معلم ما انچه شرط بلاغ بود با تو گفتیم خواه پند گیرو خواه ملال . صبر صبر صبر
من نمی دونم این چه عرف مسخره ای که اگه کسی ازدواج نکرده(مخصوصا خانوما) هزار جور حرف و حدیث پشتش میاد یا همه گیر میدن که ازدواج کن.شاید یکی به هر دلیلی دوس نداشته باشه ازدواج کنه یا اونی که می خواد و پیدا نکرده.چرا فامیل و خانواده و آشنا و....بهش گیر میدن؟
بابا،زندگی هر کسی مربوط به خودشه.
خودم تو این موقعیت نبودما،که بگم بخاطر خودم می گم.ولی بارها و بارها توی فامیل و دوست و آشنا دیدم و خدایی اکثرا هم ناموفق بوده اون ازدواج.
نکته جالب اینه که وقتی هم طرف بالاخره ازدواج می کنه،گیر میدن چرا بچه دار نمیشی؟!!!
(بیشتر پدر و مادر زوج و گاها فامیلای فضول!)
بابا بذارین هر کسی خودش تصمیم بگیره،آفرین!!!!
من هم زنم فوت شده وشغلم کاسب کاره ۴۸ سالمه اگر مایلی من روچشام میزارمت اونم فرهنگی بیاکنارامام رضا باهم زندگی کنیم یه بچه ۱۱ساله تو خانه دارم اگر هم نخواستی پدر ومادرم بچه رامواظبت میکنند
به کاربر 14:08
ببخشید ولی بعد از این همه سختی و تحمل کردن به ارامش میتونند برگردند به نظرتون یا اصلا میشه فراموش کرد؟؟؟
خانمها خیلی احساسی تر هستند به نظرم عادی شدن و برگشتن به گذشته غیرممکنه مخصوصا این خانم معلم با این سن وشرایط
همه مثل اون خانمدمجری معروف ور سوئد نیستند که این چیزا براش اهمیت نداشته باشه یا تاثیری بر روی روحیه اش نداشته باشه وحتی پرانرژی تر بشه
بعضی ها زود میشکنند و داغون میشن
ولش کو بابا..مردکه ..واقعان که بعضی ها آدم نیستن..ونمیشن..
واقعا برات متاسفم هانم معلم که بخاطر عقایددیگران وعرف مزخرف جامعه ارامش و راحتی خودتو فدای یک هیولا کردی