«آتش به اختیار» شدن قالیباف علیه اصولگرایان
محمدحسن خانیپور در نامه نیوز نوشت: شاید سال ۸۴ که پا به عرصه سیاست گذاشت تصور نمی کرد روزی چنین کارنامه ای را به دستش دهند، کارنامه ای پر شده از ناکامی های سیاسی. از محمدباقر قالیباف حرف می زنیم، سردار سال های دور که با رویای ریاست جمهوری لباس نظامی گری را از تن بیرون آورد تا شاید اولین نظامی باشد که قدم در پاستور بگذارد.
محمدحسن خانیپور در نامه نیوز نوشت: شاید سال ۸۴ که پا به عرصه سیاست گذاشت تصور نمی کرد روزی چنین کارنامه ای را به دستش دهند، کارنامه ای پر شده از ناکامی های سیاسی. از محمدباقر قالیباف حرف می زنیم، سردار سال های دور که با رویای ریاست جمهوری لباس نظامی گری را از تن بیرون آورد تا شاید اولین نظامی باشد که قدم در پاستور بگذارد.
سردار به جای پاستور به بهشت رفت
اغراق نیست اگر بگوییم خوش شانس هم بود، روزهایی بود که آبادگران مست قدرت بود و در متن قدرت. رفقایی که گرد او جمع شده بودند و او را برای رسیدن به صندلی ریاست پاستور هل می دادند، همان روزها بود که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب هم خیمه اش را برپا کرده بود تا شاید بعد از 8 سال انزوای سیاسی کاندیدایی را به میدان بفرستد که قدرت رقابت با کاندیداهای اصلاح طلب را داشته باشد. اما نه شورای هماهنگی وحدت را ایجاد کرد نه رفقای سردار تا پایان راه در کنارش ماندند. احمدی نژاد از راه رسیده بود تا همه معادلات اصولگرایان را بهم بریزد، آنقدر که حتی رفقای قالیباف هم از دورش پراکنده شوند و برخی گرد سیاستمدار آمده از خیابان بهشت جمع شوند. قالیباف اما کنار نرفت، کنار لاریجانی و هاشمی و ...ایستاد تا شانس خود را برای رفتن به پاستور امتحان کند. بخت با او یار نبود و در سانس اول رقابت اوت شد.
شکست اول او را از مسیری که در آن پاگذاشته بود منصرف نکرد، به جای محمود احمدی نژاد به خیابان بهشت رفت تا شاید مسیری که احمدی نژاد را رئیس جمهور کرده بود روزی او را بر تخت ریاست جمهوری بنشاند. سردار اما در روزهای حضورش در شهرداری هم از تب و تاب تحرکات سیاسی بازنایستاد، تلاش قالیباف در همه آن روزهای شهردار بودنش این بود که خود را یک پای سیاست اصولگرایانه کند، حتی تا پای تشکیل حزب هم رفت، حزبی که چندان پا نگرفت اما اصولگرایان هم او را از جمع خود کنار نزدند، قالیباف شهردار آنقدر وزنه شده بود که حتی در سازوکارهای وحدت گرایانه اصولگرایان کرسی هم داشته باشد، نماینده داشته باشد و لیست که بسته می شد چند سهم هم به او یارانش داده شود.
همه آن روزها گذشت تا سا ل92، باز هم هوس پاستور به سرش زد، به میدان آمد تا شاید بعد از احمدی نژاد دومین شهردار تهران باشد که به پاستور می رود، رقابت دوم اما باز هم برایش آورده ای نداشت، شکست خورد. بازهم به گوشه عزلت شهرداری خزید، 4 سال پیاپی تلاش کرد تا کارهای نیمه تمام را به سرانجام برساند و اشتباهات را جبران کند تا شاید سومین بخت آزمایی برایش نتایج خوشی را رقم بزند.
قالیباف اما در سومین نبرد در میدان پاستور هم شکست خورد، گرچه او تا لحظه آخر در میدان نبود و به نفع رئیسی کنار رفت اما این کنار رفتن هم یک ناکامی بزرگ در کارنامه قالیباف به ثبت رساند. سه بار حضوری که هر بار او را بازنده کرده بود برای سردار یک پیام داشت؛ خداحافظی با ریاست جمهوری.
روزهای سخت قالیباف بعد از انتخابات
این روزهایِ سردار سخت می گذرد، نه فقط از پاستور رانده شده که حالا باید کم کم با صندلی بهشت هم خداحافظی کند. قالیباف تنها چند روز دیگر تا عنوان شهردار تهران بودن فاصله دارد و باید با این عنوان هم خداحافظی کند. شاید همین است که او را به صرافت انداخته تا مسیری برای ماندن در سیاست برای خود بیابد.
نامه روز گذشته محمدباقر قالیباف به اصولگرایان را باید از همین منظر نگاه کرد. کنایه های زیرپوستی او به نواصولگرایانی از جنس زاکانی و فدایی و حتی پایداری ها که تلاش کرده بودند نماد نواصولگرایی در سالهای اخیر باشند، نمادی که در این نامه صراحتا از سوی قالیباف به نقد کشیده شده است. گویی قالیباف آمده تا نواصولگرایی جدید را اینبار خودش لیدری کند. او که پیشتر هم تلاش هایی را برای حرکت در مسیر تحزب انجام داده بود گویا باز هم خواب جدیدی دیده است.آنقدر که حتی رفقای قدیمی را به چالش بکشد. خصوصا آنکه همین رفقای مدعی نواصولگرایی اش بارها او را در بزنگاه های مهم تصمیم گیری تنها گذاشته اند.
او در همین ابتدای راه حتی علیه راس جریان اصولگرا هم فرمان آتش به اختیار بودن داده است، یک آغاز تند و تیز هم علیه آن دسته از اصولگرایان که نماد نواصولگرایی در سالهای گذشته بوده اند هم علیه سنتی های جریان اصولگرا.
نکته اما آن است که قالیباف در مسیر حزبی بودن آیا ظرفیت تبدیل شدن به یک لیدر حزبی را دارد؟ آنهم در شرایطی که نه فقط پایداری های اصولگرا او را اصولگرای ارزشی نمی دانند، که حتی رهپویان و ایثارگران هم چندان پیوند قطعی و همیشگی با او نداشته اند و در بزنگاه های مهمی او را به حال خود رها کرده اند. تکلیف سنتی های اصولگرا هم که در این میان روشن است، آنها قالیباف را یک عنصر مهم در جریان اصولگرا می دانند اما نه یک لیدر اصولگرا.
پس قالیباف با تکیه بر کدام بدنه، هوس لیدری اصولگرایان به سرش زده است؟
شاید زبان انتقادی قالیباف در این نامه همان مسیری باشد که او در نظر دارد از این طریق طیف ناراضی جریان اصولگرا را به سمت خود جذب کند، آنجا که نوشته است؛«در گفتگو با شما جوانانِ مؤمن، دلسوزِ انقلاب و نظام و کشور، جوابهایِ متعددی در پاسخ به این دغدغهها شنیدهام که نشان میدهد بسیاری از شما دلیلِ شکستهای اخیرِ جریانِ اصولگرایی، در جلبِ نظرِ مردم در انتخابات را، نتیجه اشکالاتِ ساختاری، رویکردی و عملکردیْ در سطوحِ کلان و خُرد میدانید.»
او حتی صراحتا از کنار زدن چهره های فعلی و قدیمی جریان اصولگرا حرف زده است و به نوعی بزرگان این جریان را به چالش کشیده است « به این باور رسیدم که «تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصولگرایی» یکی از مطالباتِ اصلیِ امروزِ شما جوانانِ مومن و دلسوزِ انقلاب و کشور است. امروز دیگر روشن است که اصولگرایی باید با حفظِ مبانی و ارزشهایِ انقلابیِ جمهوریِ اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود متحوّل شود و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستایِ «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند. این مهم زمانی اتفاق خواهد افتاد که شما امیدوارانه، فعالانه و آتشبهاختیار وارد صحنه شده، منتظرِ اقداماتِ از بالا به پایین در جریانِ اصولگرایی نباشید؛ زیرا تحلیلِ رفتارهایِ پس از انتخاباتِ برخی دوستانْ نشان میدهدْ تصمیمگیری در این مورد در رأسِ جریانن همچنان دچارِ اختلال است.»
قالیباف آمده تا در همین روزهایی که از یک سو جلیلی هوس لیدری به سرش زده و سویی دیگر رئیسی مست ۱۶ میلیون رای شده و خود را یک قطب جریان اصولگرا می بیند یک قطب دیگر جریان راست شود و در روزهای دوری و بیکاری از شهرداری، یک چهره حزبی از خود بسازد. شاید اگر راه بهشت او را به پاستور نرساند این مسیر جدید یک کرسی سیاسی برای او دست و پا کند.
نظر کاربران
روز به روز مضمحل تر از دیروز
اصول گرایان اصلاحطلبان هر چقدر باهم اختلاف داشته باشن اخر باهم متحد میشن شاید اختلاف نظر داشته باشن ولی اخر خواهند فهمید مسیرشون یکیه
چطوری با این سرعت اصول گرایی فروپاشید؟؟
عاقبت عوام گرایی