بنیاد مستضعفان، غول بی رقیب اقتصاد ایران
برای فهم بنیاد مستضعفان و نقش آن در اجتماع و اقتصاد ایران، باید به ریشه های شکل گیری این نهاد توجه کرد. یکی از این ریشه ها، هجوم مردم ایران در اولین روزها و ماه های پس از انقلاب به کاخ ها و به غارت بردن وسایل آنجاست. بیشتر این اموال هم متعلق به بنیاد پهلوی بود.
تقریبا می توان گفت برای حفظ اموالی که در کاخ ها مورد هجوم واقع شده بود، این فرمان ها صادر شد. نمونه این کار در انقلاب نیکاراگوئه بود. ساندینیست ها اموال سوموزا و وابستگانش را می گیرند ولی بعد از استقرار دولت، آن اموال به دولت می رود و جداگانه نگهداری نمی شود.
ریشه های بنیاد مستضعفان هم به سرپرستی اموال مصادره ای بر می گردد. امام در بعضی از فرمان ها می گوید اینها غنائم محسوب می شوند و باید تحویل شخص من دهید. از اینجا به بعد بنیاد مستضعفان عمدتا دو دسته اموال دارد؛ یکی اموال خاندان پهلوی و یکی هم اموال ثروتمندان و نزدیکان به پهلوی ها که عمده آن متعلق به هژبر یزدانی بود. بخشی از بنیاد در ابتدا فقط برای سرپرستی همین اموال بود.
در زمان امام مسئولیت سرپرستی بنیاد به آقای موسوی و نخست وزیر آن زمان داده شده بود. در این مقطع تاریخی، ساخت دوگانه ای بین شرکت های دولتی و بنیاد نمی بینیم ولی اگر خوب به سیر تحول بنیاد توجه کنید، می بینید که سایر بنیادها هم از دل همین بنیاد مستضعفان شکل می گیرند. وقتی به درخواست های نخست وزیر وقت نگاه می کنیم، به نظر می رسد بنیاد ۱۵ خرداد، بنیاد مسکن، بنیاد جنگ تحمیلی و ... نیز ریشه در همین ساختار بنیاد مستضعفان و انشعابات آن دارند.
نقش ضد توسعه بنیاد در اقتصاد ایران
در مطالعات و گزارش های مختلف بیشتر اینطور آمده که بنیاد فقط نقش اقتصادی داشته است ولی این بنیاد نقش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم بازی کرده که شاید یکی از نکته های مثبت آن باشد.
در تمام کشورهایی که انقلاب شده بنیادهایی در ابتدای انقلاب به وجود آمده و با تشکیل دولت ثابت از بین رفته اند اما در ایران برخلاف سایر کشورهای انقلابی، بنیادها از بین نرفته اند و موازی دولت باقی مانده اند. برای همین این بنیادها را می توان به عنوان نهادهای موازی دولت یا para govermanetal organization دانست.
در اقتصاد سیاسی، سه نوع مالکیت دولتی، عمومی و خصوصی مفروض قرار دارد و منظور از عمومی هم نهادهایی مثل شهرداری ها هستند اما بنیاد مستضعفان و سازمان های موازی دولت دیگر، در ساخت نظام سیاسی، نه خصوصی اند، نه دولتی و نه عمومی. برای همین ساختار نظام سیاسی ایران ویژگی هایی دارد که شاید در هیچ نهاد سیاسی دیگری در جهان وجود نداشته باشد.
ولی از طرف دیگر این نهادهای انقلابی بودند که بعد از انقلاب با هدف فرهنگی و رفاهی به وجود آمدند. در تمام فرمان ها امام و رهبری هم هدف شان حمایت از مستضعفین بود، کارهای اقتصادی را در اولویت گذاشتند و بزرگ شدند. برای همین می توان گفت قبل از این که بنیاد نهادی اقتصادی باشد برای حمایت از فقرا بوده و فعالیت هایی در این زمینه کرده است. ویژگی توجیهی بنیادها این است که ما سرمایه را برای توزیع بین فقرا انباشت می کنیم.
در نظام رفاهی ایران هم چنین جا افتاده که بسیاری از فعالیت های رفاهی ما برای کاهش فقر از طریق این نهادها انجام گیرد، مثلا بنیاد علوی بسیاری از کارهای حمایت از فقرا را انجام می دهد.
غول بنیاد در مقابل بخش خصوصی نحیف
در اقتصاد امروز ما مسئله این است که بنیادها در مقابل بخش خصوصی، قدرت بسیار بیشتری دارند و انحصار زیادی در بسیاری از بخش ها به وجود آورده اند. آنها در بخش هایی فعالیت می کنند که رقابت را به هم می زنند. به راحتی می توانند بخش خصوصی را از صحنه خارج کنند و سرمایه گذار خصوصی را ورشکست کنند.
اما بنیاد مستضعفان و دیگر نهادهای اینچنینی، امکان فعالیت را از بخش خصوصی سلب کرده اند. مثلا آستان قدس با شرکت های متعدد خود در هر زمینه اقتصادی وارد می شود و حتی در حوزه ساخت رب گوجه فرنگی هم وارد شده است. این تولیدات را بخش خصوصی نمی تواند به سرانجام برساند؟
به همین ترتیب، بخش بزرگی از ساخت سرمایه در ایران را این شرکت ها دارند. به نظرم بنیاد مستضعفان و سایر نهادها با این مدل، اندازه شان از کل بخش خصوصی ایران بزرگ تر است. در نظام ساخت سرمایه ایران، دولت، شرکت های دولتی، بنیادها، صندوق های تامین اجتماعی، قرار دارند و بعد هم بخش کوچکی، با عنوان بخش خصوصی فعالیت می کند.
چنین ساختاری باعث می شود دست دولت در اقدامات رفاهی هم بسته باشد. البته این بنیادها در زمینه کاهش نابرابری فعالیت می کنند و این باعث می شود نابرابری در حد بحرانی به وجود نیاید ولی از آنجایی که فعالیت های شان با برنامه جامعی صورت نمی گیرد، به نتیجه نمی رسند. بنیادهای زیادی با گردش مالی نجومی در ایران فعالیت می کنند اما فقر هم روز به روز بیشتر می شود. دلیل آن نه در هزینه کردن نابجای سود فعالیت های عظیم اقتصادی، بلکه در بی برنامگی و سوخت شدن منابع عظیم است.
چرا بنیادها در فقرزدایی موفق نیستند؟
همین عبارت نهاد موازی دولت خیلی نکته ها را روشن می کند. وقتی می گوییم نهاد موازی یعنی هم پوشانی داشتن و به لحاظ اقتصاد سیاسی کشور نیز ممکن نیست که بنیاد بخش خصوصی باشد. اگر قانون ضد انحصار در ایران باشد و حوزه فعالیت بنیاد مشخص شود؛ مشکل حل می شود.
در سال هایی که برنامه تعدیل اقتصادی در دوره مرحوم هاشمی شروع شده بود، بنیادها در حوزه های رفاهی خیلی موازی کار می کردند. این موازی کاری هنوز هم وجود دارد. در شورای عالی رفاه، بنیادهای اقتصادی عضو نیستند و برنامه های خودشان را در چارچوب دولت پیش نمی برند.
من با این نظر که بنیادها باید دولتی شوند توافق ندارم اما آنها باید در چارچوب برنامه جامع و هماهنگ با دولت، برنامه های رفاهی شان را به انجام برسانند. برخی ممکن است برای برنامه های رفاهی کاراتر باشند. مثلا کمیته امداد از بهزیستی کاراتر است. سازمان های اداری کمتری دارد، شیوه های موثرتری هم نسبت به بهزیستی داشته است. شیوه فعالیت موازی دولت این نهادها در هیچ نمونه رفاهی دنیا وجود ندارد.
نظر کاربران
بنیاد عامل ورشکستگی خیلی از کارخانه ها وبیکاری میلیونی کارگرها می باشد .کارخانه هایی که تولیداتشان حرف اول را در حداقل خاورمیانه میزد الان بدست بنیاد متروکه شده.
بعد بگید چرا روحانی هیچ کاری نمیکنه خب وقتی نهادهای موازی بر اقتصاد ایران چنبره زده اند و نمیذران اقتصاد بدست بخش خصوصی واقعی بیفته چطور پیشرفت کنیم.برترینها بچاپ