فرزند دکتر شریعتی، درباره تمام نسخههای واقعی و غیرواقعی پدر
هر کس سعی میکند شریعتی خودش را بسازد
احسان شریعتی سرحال است و هیچوقت از گفتن درباره پدر خسته نمیشود. در اینباره حرف زدیم که اصلا شریعتی کدام است؟ متفکر عاشقپیشهای که در آرامش مینویسد، یا خطیبی که به کنشگری سیاسی میاندیشد؟ او معتقد است نسخه درمان تناقض در برداشتهای مختلف از شریعتی، توسط خود او پیچیده شده است و درنهایت پدر را حامی ارزشهای چپ واقعی و سنتی میداند.
جناب شریعتی به نظر شما در این برهه از زمان، به کدام وجه از شخصیت دکتر علی شریعتی پرداخته نمیشود؟
پرداختهنشدههای دکتر شریعتی خود از دو بخش تشکیل میشود. یک بخش مشمول مرور زمان شده، منسوخ شده، وجههاش را از دست داده است. این بخش همان مصداق تاریخیاش است که بهطور طبیعی به آن بخش نمیپردازند، چون از لحاظ تاریخی بلاموضوع شده است. مصادیقی که مربوط به دوران خودش بوده، مثلا صورتبندی مسائل سیاسی دوران فرق کرده است. بنابراین آن بخش ممکن است بیمصداق شده باشد. ولی یک بخش ممکن است مغفول مانده باشد که ما باید رویش تاکید کنیم. اگر منظور شما قسمت دوم باشد، یکی همین کویریات است که درواقع نشانگر خودِ صمیمیِ خصوصیِ وجودیِ شریعتی است که ما با این شخصیت آشنا میشویم. یکی از مشکلاتی که وجود دارد، برداشتهای مختلف است. متناقضنما یا پارادوکس اصولا جزو خصلت ذاتی این اندیشه است، چون مثلا ابعاد بهظاهر ناهمخوانی مثل آزادی با برابری در طول تاریخ با هم تناقض داشتهاند. ولی در شریعتی بنا شده که این دو تا با هم تناسب و تعادل پیدا کند. یا مثلا عقلانیت اجتماعی با معنویت عرفانی با همدیگر در طول تاریخ تناقض داشتهاند.
این تناقض در برداشتها؛ مثلا شریعتی آزادیخواه در برابر شریعتی برابریطلب و عدالتخواه، اجتنابناپذیر بودند، یا اینکه در وهله اول بهخاطر یک اشتباه یا یک سوءتفاهم بهوجود آمدند؟ سوال دیگرم که در ادامه میآید، این است که آیا اساسا این تناقض در برداشتها یعنی قابل حلاند؟
بله، بههرحال برای کسانی که با شریعتی بهعنوان یک جامعیت و تمامیت تفکرش آشنایی دارند و همچنین با شخصیت خصوصی ایشان آشنایی دارند، اینها متناقض نیست یا دستکم خیلی ضد و نقیض نیست. مثلا در یک دوران خاص، پارادایم، سرمشق یا صورتبندی معرفتی قهرآمیز، انقلابات و اینها نیاز و ضرورت یا گفتمان حاکم روز بوده است. در جهان گروههای چریکی و مبارز مثل چگوارا و انقلابهای مختلف بودند، در ایران هم همه خودشان را انقلابی میدانستند، بهطوریکه رژیم حاکم هم خودش میگفته من میخواهم انقلاب سفید بکنم. پارادایم اصلی انقلاب بوده است. بنابراین شریعتی هم در همان دوران با همان زبان و همدلانه با مبارزان و… صحبت میکند، ولی در کنار این همدلی، یک فاصله انتقادی هم با آن سرمشق دورانی خودش دارد. اگر صرفا همان بود، پرونده شریعتی اصولا بسته میشد، اما چون در همان زمان از آن سرمشق دورانی فاصله میگیرد و میگوید اصولا باید روش عمیقتری در پیش بگیریم، چون تا وقتی که اندیشه و روان و رفتار عوض نشود، تغییر نظامات سیاسی و هیئتهای حاکمه الزاما مسئلهحلکن نیست.
شما میفرمایید خود دکتر شریعتی نسخه درستی برای حل این تناقض پیچیدهاند؟
بله، آثارش است، ولی باید خوانش درست شود و بهروز هم بشود. یعنی نهتنها باید خوانش درست در دوران خودش شود، بلکه باید بازخوانی و بازسازی شود تا در شرایط جدید فهمیده شود، به دلیل اینکه اگر شما دچار نابهنگامی خوانش شوید، قطعا دچار سوءبرداشت میشوید. نقد قرض میشود. بنابراین ما باید به شریعتی زنده، یعنی شریعتی روز فکر کنیم، یعنی باید این سوال را بپرسیم که اگر امروز بود، چه میگفت.
اگر امروز بود، چه میگفت؟
این موضوع سمپوزیومی است که ما امسال در چهلمین سالگرد دکتر در پانزدهم و شانزدهم تیرماه میخواهیم برگزار کنیم و درواقع یک مجادله و مباحثهای است بین کسانی که در افق فکری شریعتی میاندیشیدهاند، ولی با هم اختلاف برداشت دارند. اما در این مجادلهای که میکنند، جامعه متوجه میشود اصلا موضوع چیست و اشتراکات اینها چیست؟ در این حین که ما داریم جدل میکنیم، جامعه میفهمد که موضوع بحث، چه سطحی دارد، یعنی آن برداشتهایی که تاکنون شده، کجاهایش اشتباه یا سطحی یا شایعاتی بوده که اعتباری ندارد.
وقتی در جامعه، در خیابان و تاکسی صحبت میشود، ممکن است تعجب کنید از شخصیتهای ذهنی یا برداشتهای کاذبی که از شریعتی میبینید.
با وجود تنوع فکری که مردم در مورد آقای شریعتی دارند، میتوان این را گفت که درحقیقت هیچ تصویر جامع و درستی از او وجود ندارد؟
بله، آفرین، دقیقا میشود همین را گفت. مثلا تصویرهایی که خود شهرداری ممکن است از نوشتههای شریعتی بگذارد، حتی در گرافیک و در طراحی هم شبیه خود شهرداری است. حتی شهرداری هم سعی میکند یک شریعتی مثل خودش بسازد.
چه چیزی در دکتر شریعتی بود که هر تفکر یا هر جریانی دوست دارد مصادرهاش کند؟
این قضیه در مورد همه هنرمندان، متفکران و شاعرانی که نمادین صحبت میکنند، وجود دارد. مثلا از حافظ میتوانید برداشتهای مختلف کنید، یا مثلا از خود قرآن برداشتهای مختلفی میشود، به دلیل اینکه وارد تفسیر میشویم و به قول نیچه تفاسیر مختلف از حقیقت با هم درگیر میشوند و گویی حقیقت وجود ندارد، ولی تفاسیر خود حقیقتاند و همین تفاسیرند که با هم درگیر هستند. بنابراین در مورد همه متون مقدس یا ادبی، هنری، فرهنگی، چون ما با انسان پیچیده سروکار داریم، یک دایره تاویلی بین متن برقرار میشود و این دوایر تودرتو باعث میشود از همه مسائل برداشتهای گوناگون پیش بیاید.
مثلا یک موقع یک آقا مطلبی نوشته بود تحت عنوان فراتر از باورها؛ آقایی بود به نام اشکان آویشن که خیلی تعریف کرده بود از اینکه شریعتی چگونه صحبت میکرد. بعدا در یک مقاله دوم توضیح داده بود که اصلا من مخالف اندیشه شریعتی هستم، ولی گفتم لحن ایشان اینگونه بود.
جناب شریعتی، بعضی میگویند همین که متوجه باشیم اغلب کتابهای دکتر شریعتی در وهله اول مکتوب نبوده و فقط سخنرانیهایی است که پیاده شدهاند، ممکن است به باز شدن این چرخه تناقض در برداشتها کمک کند. به نظر شما این میتواند درست باشد؟
خود همین یک خبر بسیار است، یعنی شریعتی قبل از اینکه یک سخنران باشد، یک نویسنده بوده است. یعنی شریعتی عادت همیشگیاش، نوشتن بوده؛ از بچگی بر در و دیوار، بعد در بزرگی روی کاغذهای پراکنده، کاغذهای سیگار و… همه جا مطلب مینوشته است. یعنی نه فقط شغلش، بلکه عادت روزانهاش نویسندگی بوده است. فقط در یک دوره مشخص است که بعد از دانشگاه مشهد، دانشگاههای مختلف کشور از ایشان دعوت میکنند تا کنفرانس بدهد، بعد در حسینیه ارشاد سخنرانیهایی میکند. الان درحقیقت ما شریعتی را با این سخنرانیها میشناسیم.
آیا بهتر نبود از همان اول آثاری که منتسب به دکتر شریعتی هستند، اساسا جدا شوند به دو دسته مکتوبات دکتر شریعتی که خودشان شخصا نوشتهاند و چیزهایی که بقیه پیاده کردهاند از سخنرانیهایشان؟
بله، چون اینها در اذهان از یکدیگر تفکیک نشدهاند. نوشتههای اصلی شریعتی که همین گفتوگوهای تنهایی، هبوط و بسیاری از یادداشتهای دیگر که بعضی از آنها کتاب نشده و بعد از مرگ منتشر شده، هنوز بخشیاش در جامعه پراکنده است و بخشیاش هم از بین رفته است. در همین تعقیب و گریزهایی که داشتند، در خود حسینیه ارشاد یک جعبه از نوشتههای ایشان از بین رفته است. منظور این است که اینها باید تفکیک شود تا مشخص شود نثر و سبک شریعتی از نظر نگارشی و نویسندگی چه بوده است. بعضیها به این موضوع اشاره کردهاند؛ مثلا آقای سپانلو در کتاب «نویسندگان ایران» اشارهای داشته؛ که بههرحال شریعتی بین نویسندگان ایران سبکی داشته که تاثیر هم گذاشته است.
درنهایت شاید بشود با کمی اغماض گفت خوانشی که از دکتر شریعتی میشود، به دو بخش شریعتی آزادیخواه و شریعتی عدالتطلب تقسیم میشود. جریان موسوم به اصلاحطلب تا الان بیشتر به شریعتی آزادیخواه پرداخته است. فکر کنم اخیرا داریم میبینیم جریان اصولگرا یا راحت بگویم حزباللهی، دارد به شریعتی تمایل نشان میدهد و آن چهره به معنای واقعی کلمه چپ یا عدالتخواه یا برابریخواه آقای شریعتی را برجسته میکند. این خیلی اتفاق جالبی است. مشخصا برداشتهای کاملا با فاصله از هم، توسط دو جریانی که واقعا روبهروی هم هستند، از یک شخصیت. میشود گفت کدامیک از این برداشتها به شریعتی واقعی نزدیکتر است؟ اصلا این سوال درستی است که بخواهیم دنبال جوابش باشیم؟
واقعیتش این است که اگر این دو بُعد را از هم جدا کنیم، شریعتی با هیچکدامش همخوانی ندارد، چون آزادی بدون عدالت برای شریعتی مثل مسابقهای است که فقط سوارهها در آن برنده میشوند. در بین جریان اصلاحطلبی ما یک گرایش میبینیم به نولیبرالیسم، همچنین در جریان اصولگرا هم میبینیم که گرایشی به عدالت وجود دارد، یا بههرحال شعارش مطرح است، که البته بدون آزادی و حقوق انسان و بشر و شهروند نمیتواند معنیای داشته باشد. در جهان معمولا جناح راست است که مخالف عدالت است، ولی در کشور ما برعکس است. جناح چپ طرفدار آزادی است، جناح راست طرفدار عدالت است. این نشان میدهد که هر دو اشکال ذاتی دارند. معمولا جناح چپ باید هم طرفدار آزادیها و حقوق بشر و شهروند به شکل رادیکال و بدون قید و شرط باشد و هم طرفدار عدالت اجتماعی، و نمیتواند یکبعدی باشد، چون اگر یکبعدی باشد، این دیگر جریان چپ محسوب نمیشود. بنابراین ما شاهد یک راستطلبی در جناح موسوم چپ سابق نظام هستیم و یک جریان بهظاهر چپنمایانهای از سوی راست هستیم که هر دوتایش اشکال دارد.
درنهایت میشود این را گفت که شریعتی برای راست واقعی هیچ ارمغانی ندارد؟
بله، فکر میکنم اتفاقا این را میشود گفت. شریعتی برای راست واقعی هیچ ارمغان خاصی ندارد. اصلا شریعتی به معنای حقیقی دارد از چپ واقعی حرف میزند؛ چپی که عدالت میخواهد و آزادی. ولی باز در بین انواع چپ، ما چپهای اقتدارگرا داریم و چپهای دولتگرا داریم که این نقدی است که شریعتی از مارکسیسم دارد. او میگوید رژیمهای کمونیستی، آزادی را از میان برداشتهاند، بنابراین میبینیم همان عدالتش هم بهتنهایی نمیتواند موفق باشد. و البته هنگامی که بین آزادی و عدالت تضادی باشد، شریعتی میگوید آزادی تقدم دارد، به این معنا که ما حتی اگر بخواهیم در یک محیط آزاد عدالت را مطرح کنیم، بهتر میتوانیم سندیکا تشکیل دهیم، حزب تشکیل دهیم و از منافع مردم دفاع کنیم، یا از عدالت دفاع کنیم. بنابراین در تحلیل نهایی، شریعتی از نظامهای دموکراتیک دفاع میکند که دلیلش مبارزه البته برای عدالت و سوسیال دموکراسی است.
این بهخاطر موقعیت اجتماعی بود که ایران در آن قرار داشت. یعنی از شهریور 1320 که کشور اشغال شده بود، بعد تاخت و تاز منافع قدرتها بود، بعد موضوعات اقتصاد داخلی، بههرحال کودتاهایی که بعد از مشروطه با رضاخان پیش آمد، و بعد کودتای 28 مرداد پیش آمد، فضای کشور را طبعا بحرانی و سیاسی کرد و بسیاری از روشنفکران و همچنین هنر و ادبیات به سیاست وارد شدند. ما میبینیم که تاثیر مسائل سیاسی در ادبیات زیاد میشود، مثلا در شعر اخوان، شاملو و بقیه شعرا، در ادبیات بهطور کلی میبینید که مسائل سیاسی حضور دارند.
مسئله سیاست فقط این نیست که نفت ملی شود یا استبداد سیاسی اصلاح شود، بلکه باید ببینیم اصلا تحول و توسعه در این فرهنگ و تمدن در کشور باید چه پروژهای را در پیش بگیرد. این بود که ایشان از همان سنین جوانی به جنبشها یا گرایشات اجتماعی - سیاسی خودشان جذب شد. مثل خداپرستان سوسیالیست، بعدش کنفدراسیون جهانی دانشجویان در قاره دور، بعد نهضت آزادی، ولی بعد که به ایران برگشت، دید مسئله عمیقتر است، پس بنابراین اتفاقا در ظاهر غیرحزبیتر و غیرسیاسیتر از قبل عمل کرد. وارد یک مبارزه فرهنگی - عقیدتی شد.
یکی از دوستان قدیمی پدرتان میگفتند زمانی که دکتر شریعتی نوجوان بودند و در کانونی بودند که آقا محمدتقی شریعتی در مشهد داشتند، روحانیان با آن کانون مخالفت داشتند و نهتنها هیچ حمایتی نمیکردند، بلکه مانع بودند و سنگ هم میانداختند. به نظر شما این تقابل جبههای که علی شریعتی نوجوان و جوان در آن است، با جبههای که روحانیت موثر آن موقع در آن بود، بهصورت مستقل در تفکر آقای شریعتی تاثیری نداشت؟
بله، داشت. البته همیشه از زمان مشروطه بودند روحانیونی که در کنار مردم و آزادی و عدالت حرکت کردند، مثل خود مراجع نجف، یعنی ملااحمد خراسانی که ستارخان میگفت ما حکم فتوای او را دادیم، تا زمان نائینی، بعد طالقانی، بعد زنجانی و روحانیونی که در کنار نهضت مردم بودند، همیشه بودند. شریعتی هم با اینها ارتباط داشته است. ولی شریعتی روشش مبارزه فکری بوده، یعنی میگفته ما نباید اینها را از مردم بگیریم، بلکه باید مردم را از اینها بگیریم. یعنی باید کار فکریای بکنیم که آن برداشتها به حاشیه رانده شود و اتفاقا جامعه دینی متقاعد شود که باید در کنار مردم، توسعه و تحولخواهیاش قرار بگیرد. بنابراین در این امر بهطور نسبی شریعتی موفق بوده، تا جایی که میبینیم نتوانستند حذف بکنند، همینطور که اسمش از زمان انقلاب در خیابانها، اماکن و بیمارستانها باقی مانده. بنابراین شریعتی مطرح است و همچنان بهعنوان یک پرونده باز رویش بحث میشود.
میبینیم که مشخصا در نوشتههایشان شخصیت رمانتیکی دارند. مثلا در لحن، نگارش و حتی جزئیات نوشتاریشان. اما در سخنرانیهایشان یک کنشگر سیاسی میبینیم که میخواهد اثرگذار باشد و این ضرورت اثرگذاری لاجرم یک خشونت حداقلی در کلامش ایجاد میکند. سوال من این است که درنهایت ساحل امن شریعتی کجاست؟ آرامش خود علی شریعتی زمانی است که با همان لطافت مینوشته، یا آرامش شریعتی موقعی است که داشته مردم را با آب و تاب از پشت تریبون خطاب قرار میداده؟
خود شریعتی حقیقی درواقع همان است که میبینید از لحاظ شخصیتی یک بُعد آرام داشت. من یادم است از همان زمان کودکی توصیههایشان را به ما میگفت، که مثلا باید بتوانی خونسردی و آرامشت را نسبت به این تنشهایی که با آن مواجه هستیم، حفظ کنی. شخصیت واقعی دکتر خیلی شخصیت آرام و باطمأنینه و خونسرد و درونگرایی بود، بهطوریکه حتی کسانی که شریعتی را میشناختند، موقع سخنرانیهایش متعجب میشدند که چنین دگرگونی روحی یا کلامی یا بیانی پیدا کرده است. این دوگانگی در بیرون و در درون در یک دوره اجتماعی در شریعتی وجود داشت، ولی برای شناخت واقعی خود شخص شریعتی، به نوشتههایش رجوع میکنیم و میبینیم که نوشته چون کرگدن تنها سفر کن و…
فکر میکنم عملا هیچ شخصیت متفکری نداریم که بتوانیم جوانهای الان را به او ارجاع دهیم. ارمغان دکتر شریعتی برای کسی که الان میخواهد فکر کند و تفکر سیاسی هوشیارانه و عاقلانه داشته باشد، چیست؟ دکتر شریعتی برای جوان الان که با هزار جور تناقض زندگی میکند، چه دارد؟
شما وقتی به گرایشات موسیقایی و حتی موزیکهای رپ جوانان توجه میکنی، مثل بهرام یا هیچکس، میبینی که قطعاتی از دکتر شریعتی در آثارشان است. مثلا در یکی از همان قطعات میگوید همه نهضتها در بیرون پیروز میشوند و در درون شکست میخورند.
من خودم گاهی نمایشگاه کتاب به غرفه بنیاد شریعتی که میرفتم، میدیدم عدهای از جوانان رد میشدند و میگفتند شریعتی خیلی جملات باحالی دارد، برویم کارهایش را بخریم. البته باید بگویم که بعضی از اینها اساسا مجازی است و اصلا وجود ندارد، ولی برای جامعه، شریعتی شخصیتی است که با طنز آمیخته شده، که البته این نیز خودش مورد طنز واقع شده.
بیشتر روایتها هم شهادت میدهند که آقای دکتر شریعتی هم خیلی طناز بودند.
بله، ایشان اصولا اهل طنز و شوخی زیاد بودند. برای همین یک عدهای هم سعی کردند خود شریعتی را مورد طنز قرار دهند. درنهایت میتوانم اینطور بگویم که چون شریعتی مقدس نبوده و به معنای واقعی انسان بوده، و همچنین نثرش جوان و گفتوگویی است، همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. الزاما خیلی فنی و نخبهگرا و تخصصی یا آکادمیک نیست. بنابراین توانسته در زمان خودش با نسل جوان رابطه برقرار کند و بیشترین تاثیر را داشته باشد. الان هم بهروز شده، یعنی با هر نسلی که میآید، برداشتها و تصویرهای جدیدی از شریعتی ساخته میشود که برای خود ما هم تعجبآور است.
- فکر میکنم آقای شریعتی آخرین متفکری باشد که شخصیت بهمعنای واقعی باحالی داشتهاند. یعنی میشود به جوانان معرفیاش کرد، چون خشک نیست و آن چیزی که ما از آن داریم بهعنوان تناقض نام میبریم، شاید درحقیقت یک تنوع فکری خاص است که فکر نمیکنم متفکر دیگری جز ایشان واجدش بوده باشد.
هستند، اما خیلی کمتر از ایشان. من با شما موافقم. ایشان واقعا باحال بودند. همین «باحالی» ویژگی برجسته ایشان است که واقعا وجود داشت و مخاطبانش نیز بهدرستی فهمیده بودند.
شما خوشحالید از اینکه فرزند دکتر شریعتی هستید؟
بله، ما خیلی خوشحالیم، با اینکه گاهی بهای سنگینی میپردازیم و موانع و مشکلات بسیاری داشتیم و دوران جوانیمان از بین رفت. من یادم است در دوران کودکی از مشهد میآمدیم به سمت تهران که ثبتنام کنیم، میخواستیم در دبیرستان علوی ثبتنام کنیم، قبول نکردند. میگفتند ممکن است بیایند اینجا شلوغ کنند و روی بچهها تاثیر بگذارند. درنتیجه ما نتوانستیم ثبتنام کنیم و تا امروز هم که مدرس هستیم و در دانشگاهها درس میدهیم، هنوز به رسمیت شناخته نشدیم و حتی یک قرارداد هم با ما نمیبندند. مثل اینکه ما وجود نداریم. منظور این است که همه این مشکلات را داشتیم، ولی اینها مهم نیست، مهم این است که سرحال باشیم. خود حال الان مهم است. بله، ما خوشحالیم از اینکه فرزند دکتر علی شریعتی هستیم.
نظر کاربران
نه ما سعی نداریم .خخخخخ
والا ما که ازین قصد ها نداریم.خخ