ما و دردهای خاورمیانه
حال و روز خاورمیانه در این سال ها روز به روز بدتر شده است و اوضاع هیچ خوب نیست؛ اما چرا حال خاورمیانه در این سال ها، علی رغم همه تلاش های منطقه ای و بین المللی، رو به بهبودی نرفته؟
اجازه بدهید که به آینده نزدیک و حتی میان مدت در خاورمیانه، چندان خوشبین نباشیم. اگر دهه های شصت یا هفتاد میلادی در خاورمیانه زندگی می کردید، دو موضوع، مسئله اساسی و مشترک عموم ساکنان خاورمیانه بود: «اول توسعه نیافتگی و دوم فلسطین. موضوع توسعه به عنوان مخرج مشترک مجموعه مطالبات شهروندان در ابعاد اقتصادی و فرهنگی و موضوع فلسطین و مواجهه با رژیم اشغالگر قدس به عنوان دغدغه مشترک سیاسی.
حالا چند دهه از آن روزگار گذشته است و نه تنها آن دو مسئله همچنان در جای خود قرار دارند - و حتی بحرانی تر شده اند - بلکه مجموعه ای دیگر از مسائل جدی و بحرانی، با اهمیت فرامنطقه ای به آنها افزوده شده است. حال و روز خاورمیانه در این سال ها روز به روز بدتر شده است و اوضاع هیچ خوب نیست. اما چرا حال خاورمیانه در این سال ها، علی رغم همه تلاش های منطقه ای و بین المللی، رو به بهبودی نرفته و مناطق بحرانی و بحران زا در آن بیشتر و بیشتر شده است؟
این موضوع محوری بوده که به همه تصمیم گیری های منطقه ای و فرامنطقه ای خاورمیانه جهت داده است و هنوز سر جای خود قرار دارد؛ این البته به این معنا نیست که همه موضوعات خاورمیانه را یکپارچه کنیم و به مسئله فلسطین مربوط بدانیم، اما به یقین، این مسئله در همه برنامه ریزی ها و معادلات منطقه، حضور موثر و تعیین کننده داشته است. بنابراین همه نسخه های یکپارچه نگری که برای مسائل گوناگون خاورمیانه و البته توسط دیگران - یا با مداخله دیگران - پیچیده شده نیز معطوف به همین مسئله بوده است.
مقدمه نسخه پیچی؛ آفت کلی گویی و یکپارچه نگری
پیش از این اشاره کردم که به مقدمات نسخه پیچی برای دردهای خاورمیانه ایرادهایی وارد بود و همین ایرادها تشخیص درد و متعاقبا تجویز مناسب را دچار اختلال می کرد و می کند؛ یکی از این مقدمات، مفهوم خاورمیانه است. خاورمیانه یک اصطلاح ساختگی کاربردی (و البته استعماری) برای کسانی بود که خارج از این قلمرو جغرافیایی زندگی می کردند (ابتدا غربی ها و سپس آمریکایی ها).
در دیدگاه مسلط و عموم غربی ها، خاورمیانه یک تصویر یا هویت مشخص و یک کل یکپارچه قلمداد می شود با یک بار مفهومی نسبتا واحد و یکپارچه. اصطلاحات «عربی»، «اسلامی» و «خاورمیانه ای» معمولا به جای یکدیگر به کار می روند. نفت، توسعه نیافتگی، جنگ، خشونت و بنیادگرایی المان های اصلی و شناخته شده در تصویر غربی از خاورمیانه هستند؛ چنین نگاه یکپارچه نگری، مانع دیدن واقعیت های خاورمیانه می شود.
تا زمانی که امپراتوری عثمانی بر سر کار بود، جنگ و نزاع داخلی در مناطق گسترده بین نیل تا فرات و قومیت های این مناطق وجود نداشت یا اگر هم وجود داشت، موردی، کوتاه و موقت بود و هرگز به یک بحران تبدیل نشد. در جایی که امروز خاورمیانه نامیده می شود، قومیت ها، ادیان، مذاهب و فرقه های گوناگون (عرب ها، کردها، ترکمن ها، فارس ها و ... مسلمانان، یهودی ها، مسیحی ها، زرتشتی ها، یزیدی ها و ...) در نظامی سنتی و پذیرفته شده و مبتنی بر همزیستی زندگی می کردند. رابطه آنها با قدرت مرکزی مشخص و ساختار قدرت به طور سنتی پذیرفته شده بود.
پس از فروپاشی عثمانی، قرارداد سایکس - پیکو بخش عمده ای از خاورمیانه را بین بریتانیایی ها و فرانسوی ها تقسیم کرد. این تقسیم بندی، یکپارچگی و وحدت نسبی سیاسی گذشته را که سال ها بر این قلمرو حاکم بود، از بین برد.
از سوی دیگر، مفهوم جدید خاورمیانه برای ساکنان این جغرافیا منجر به شکل گیری یک مفهوم هویتی نشد. ما ساکنان خاورمیانه، به خاورمیانه ای بودن خود چه احساس تعلق و هویتی داریم؟ در واقع هیچ. بنابراین تلاش برای بازتعریف یا بازیابی هویتی، به انگیزه اصلی بسیاری از جنبش های این منطقه تبدیل شد.
استخوان لازم زخم خاورمیانه
برای درمان دردهای جدید باید دردهای پیشین را درمان کرد؛ حال خاورمیانه بهتر می شد اگر زخم فلسطین، جایی التیام گرفته بود. لبنان، سوریه، اردن، مصر و ایران کشورهایی هستند که بیش از دیگر کشورهای منطقه در معادلات فلسطین حضور داشته اند. موضوعی که باعث ایجاد دوگانگی اساسی میان کشورهای این منطقه شد؛ گروهی به رهبری عربستان و گروهی به رهبری ایران. یک قطب بندی منطقه ای که روز به روز شدیدتر شد و مانع شکل گیری اجماع منطقه ای بین کشورهای منطقه در مسیر حل بسیاری از موضوعات خاورمیانه شد. اما علاوه بر لبنان، سوریه، اردن، مصر و ایران، همه کشورهای منطقه از چنین استخوان لای زخمی همچنان آسیب می بینند.
سر بر آوردن دردهای جدید
در کنار توسعه و مسئله فلسطین که دغدغه های پیشین بودند، مسائل جدید سر بر آوردند؛ مطالبات استقلال طلبانه قومی - مذهبی و رشد بنیادگرایی خشونت طلب. اگر پیش از این صرفا مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی دغدغه اساسی غربی ها در توجه به این منطقه بود، در دو دهه گذشته، بنیادگرایی و تروریسم نیز به کلیشه های رایج درباره تصویر خاورمیانه ای غربی ها افزوده شده است.
در همه این موضوعات باید به این نکته توجه داشت که هر کدام از این مسائل از دیدگاه قدرت های بیرون از منطقه معنایی دارد و از سوی شهروندان کشورهای خاورمیانه، معنایی دیگر. اگرچه ممکن است برخی برداشت های نسبتا مشترک در این باره نیز وجود داشته باشد و بر همین اساس نیز، نسخه ای که دیگران (آمریکا، اتحادیه اروپا یا سازمان های بین المللی) پیشنهاد می کنند، معمولا با نسخه های بومی اگر کاملا هم متفاوت نباشد، حتما تفاوت هایی دارد.
نسخه لیبرال دموکراسی؛ از قضا سرکنگبین صفرا می افزاید
زمانی ایجاد و ترویج رویه های دموکراتیک را یکی از راه های اساسی حل بخش عمده مشکلات خاورمیانه تلقی می کردند اما بر اساس تجربه دو دهه اخیر و پیش بینی ها، در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و به طور مشخص کشورهای عرب زبان، اجرای رویه های دموکراتیک پیش از آن که به گسترش صلح و دموکراسی در جهان کمک کند، در میان مدت و بلند مدت می تواند به ضرر دموکراسی و صلح جهانی تمام شود، زیرا رویه های دموکراتیک در برخی از این جوامع فضای مناسبی را برای روی کار آمدن و قدرت گرفتن جریان های افراطی و بنیادگرا فراهم می کند.
چندین سال پیش وقتی آمریکایی ها به عربستان فشار می آوردند که توجه بیشتری به اجرای رویه های دموکراتیک و حقوق بشری در عربستان داشته باشند، شاهزاده بندر بن سلطان، به مقامات آمریکایی گفته بود: «تصور نکنید که با این فشارها، احتمالا دموکراسی جفرسونی جانشین نظام حاکم بر عربستان خواهد شد، بلکه نتیجه چنین رویه هایی کمک به شکل گیری نوعی تئوکراسی طالبانی در این کشور است.»
حسنی مبارک نیز وقتی در اوج قدرت بود، در پاسخ به یکی از مقامات آمریکایی که از او خواسته بود به زندانیان سیاسی، روشنفکران و مطبوعات این کشور آزادی های بیشتری بدهد،گفته بود: «اگر من کاری را انجام دهم که شما می خواهید، بنیادگرایان، مصر را خواهند گرفت. آیا شما همین را می خواهید؟» و این اتفاقی بود که یک دهه بعد و پس از بهار عربی رخ داد. اخوان المسلمین در یک رویه دموکراتیک بر مصر حاکم شدند و غربی ها را به شدت هراسان کردند؛ خطری که فقط با یک کودتای نظامی می شد آن را دفع کرد.
با این حال بسیاری از کشورهای خاورمیانه اینک دارای رویه های دموکراتیک هستند، اما از حصول به یک وضعیت بسامان در آنها خبری نیست. در یک دهه اخیر بعضا الگوهای نئولیبرالی نیز در برخی از این کشورها آزموده شده اند، با این حال نتایج رضایت بخشی به همراه نداشته اند. آنها که به دنبال راه هایی تلفیقی یا بومی بوده اند نیز هنوز تجربه موفقی را از خود به نمایش نگذاشته اند. در این باره باید ایران و ترکیه را به طور جداگانه و به عنوان نمونه هایی متفاوت، بررسی و تحلیل کرد.
پیشنهادهای درمانی دردناک؛ نسخه تجزیه
یکی از نسخه های دیگری که در یک دهه اخیر برای کمک به پایان بحران های خاورمیانه پیچیده شده و شکل گیری خاورمیانه جدید پیشنهاد شده است، طرح تجزیه خاورمیانه به واحدهای کوچک تر است. طرح تجزیه خاورمیانه اگرچه از سویی هدف خود را محقق شدن عدالت بیشتر بین قومیت ها و اقلیت های منطقه عنوان می کند، اما در عمل (و در نهایت) متضمن ایجاد آرامش برای رژیم اشغالگر قدس است.
برخی از مراکز تحقیقاتی آمریکایی مدافع جدی چنین طرح های تجزیه طلبانه ای هستند؛ برای مثال اندیشکده آتلانتیک در سال ۲۰۰۸ تجزیه عراق (و در معنایی وسیع تر تجزیه بیشتر خاورمیانه) را به عنوان راه حلی برای حل مشکلات منطقه پیشنهاد کرد. جندی پیش، جفری مارک گلدبرگ (Jeffrey Mark Goldberg) نویسنده و خبرنگار مجله آتلانتیک، در مقاله ای چنین گفته بود: «فکر نمی کنم ارزش داشته باشد که سرمایه های آمریکا و از آن مهم تر حیات آمریکایی ها را برای این که عراق را یک کشور واحد نگه داریم، به خطر بیندازیم.
فهرست مسائل خاورمیانه
دردهای خاورمیانه به طور اساسی و مشخص ریشه های فرهنگی دارند؛ متغیر مهمی که سال ها مورد بی توجهی درمانگرهای منطقه ای یا فرامنطقه ای خاورمیانه قرار داشته است. دردهای خاورمیانه چنان پر تعداد و متراکم شده که گویی منجر به ایجاد نوعی حالت کرختی و بی حسی در این منطقه شده است؛ شبیه به بیماری که از شدت درد و عفونت، به حالت اغما یا کُما فرو می رود. در این حالت، فرد تسلیم بیماری می شود و از این به بعد درد و عفونت است که به کلی عنان اختیار او - و حتی اطرافیان او - را در دست می گیرد.
با این حال، چهار مسئله اساسی را می توان اینک از موضوعات اساسی و مشترک خاورمیانه دانست؛ این موضوعات از نظر تقدم و تاخر تاریخی عبارت است از: یک، مسئله فلسطین؛ دو، مسئله حزب الله؛ سه، داعش و چهار، منازعات سوریه و رشد گروه های تکفیری.
علاوه بر این موضوعات رشد بنیادگرایی، کم و بیش موضوع مشترک و جدی در همه قلمرو خاورمیانه است. از سوی دیگر کشورهای منطقه هر یک با موضوعات جدی و مهمی درگیرند که بر مشارکت های منطقه ای آنها نیز تاثیرگذار است؛ ادامه بحران در عراق، ادامه بحران در سوریه، وضعیت متلاطم و مبهم ترکیه، وضعیت نابسامان افغانستان، رشد بنیادگرایی در پاکستان، اعتراضات بحرین، شرایط نامساعد شبه جزیره و یمن، جبهه گیری ها و صف آرایی های منطقه به پشتوانه سعودی ها و ... اینها بخشی از مهم ترین مسائل خاورمیانه هستند.
میدان زورآزمایی و میراث ما
وجود رژیم صهیونیستی، نفت و اهمیت ژئوپلتیک، سه عامل تعیین کننده برای دلبری و رقابت قدرت های فرامنطقه ای در خاورمیانه بوده، اما به تدریج این زمین به میدانی برای زورآزمایی ها و قدرت نمایی های این قدرت ها و حتی کشورهای ثروتمند و مدعی قدرت منطقه نیز تبدیل شده است؛ زمینی که قدرت ها می توانند بحران های ملی، منطقه ای و بین المللی خود را به سوی آن هدایت کنند. زمینی از همه جهت مساعد، به ویژه از این نظر که کشورهای منطقه نیز تاکنون دقیقا همان گونه رفتار کرده اند که مطلوب و مورد نظر این قدرت ها بوده و در مجموع به نفع آنها تمام شده است.
آری، خاورمیانه به میدان بازی و زورآزمایی بسیاری از مدعیان یا کنشگران فرامنطقه ای تبدیل شده و این در حالی است که سازمان ها و نهادهای ملی و بین المللی نتوانسته اند نقشی جدی در بحران های ده سال اخیر منطقه ایفا کنند. کشورهای فرامنطقه ای که در شکل گیری بحران هایی چون داعش و جنگ سوریه نقش جدی و تعیین کننده داشتند نیز گاه از حل بحران عاجز و درمانده شده اند، اما همچنین از این آب گل آلود ماهی مراد می گیرند.
از سوی دیگر عربستان به تدریج باعث طرح یا شکل گیری یک دو قطبی متضاد در منطقه شده و نقش قدرت های منطقه برای کمک به حل بحران های خاورمیانه را تا حدود زیادی تضعیف و اسیرل سوداگری ها و بلندپروازی های خود کرده است.
ارسال نظر