خوشبخت و بدبخت
آیا مردم کره شمالی ساده اند؟
مردم کره شمالی معتقدند که در یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا زندگی می کنند. آنها معتقدند که وقتی «کیم جونگ ایل» مُرد، دُرناهای فرشته سانی سعی کردند او را با خودشان ببرند اما با جانفشانی های عزاداران روبرو شدند و از این کار بازماندند.
مستند «درون کره شمالی» وقایع نگاری کار یک جراح چشم نپالی است که در ماموریتی برای درمان بیماران مبتلا به آب مروارید به کره شمالی رفته است. در اواخر فیلم، تمام بیماران را در اتاقی جمع می کنند؛ یکی یکی پانسمان چشم شان را بر می دارند و آنها برای نخستین بار پس از سال ها می توانند ببینند.
در اواسط دهه ۱۹۹۰، قحطی وحشتناکی دامن این کشور را گرفت که صدها هزار نفر مردم در نتیجه آن کشته شدند، در حالی که رهبرشان در مصرف نوشیدنی کنیاک و خوراکی های وارداتی دیگر افراط می کرد. با این همه به نظر می رسد مردم همچنان او و پدرش را می پرستند و به خاطر تمام اتفاق های خوبی که برای شان می افتد از آنها تشکر می کنند و هرگز رهبران شان (پدر و پسر) را به دلیل این که به ندرت اتفاق خوبی برای شان می افتد، مقصر نمی دانند.
همان طور که «باربارا دمیک» در کتاب فوق العاده اش با عنوان «چیزی برای غبطه خوردن وجود ندارد: زندگی عادی در کره شمالی» نوشته: «کره شمالی خودش بهانه دست آدم می دهد. افراط در تبلیغات و ساده لوحی مردم ما را به خنده می اندازد.»
مردم کره شمالی معتقدند که در یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا زندگی می کنند. آنها معتقدند که وقتی «کیم جونگ ایل» مُرد، دُرناهای فرشته سانی سعی کردند او را با خودشان ببرند اما با جانفشانی های عزاداران روبرو شدند و از این کار بازماندند. آنها معتقدند که آمریکایی ها جنگ افروزانی شرور هستند که شیفته تجاوز به کشورشان هستند. با وجود تمام رنج هایی که می کشند، همچنان به دولتی که چندین دهه آنها را به بردگی کشانده، اعتماد دارند. مردمی که فکر می کنند فردی که آهسته آهسته در حال کشتن آنها است، بزرگ ترین قهرمان شان است، باید بی نهایت ساده لوح و زودباور باشند، این طور نیست؟
اگر مردم کره شمالی این قدر ساده بودند، شکاف بزرگی در نظریه تکامل ایجاد می شد؛ چرا که بر اساس این نظریه انتظار می رود که افراد زودباور در فرایند انتخاب، حذف شوند. آن طور که نظریه تکامل پیش بینی می کند ما باید طوری تکامل یافته باشیم که در قضاوت های مان در مورد هر چیز به طرف محافظه کارانه آن بغلتیم. به عبارت دیگر، نه تنها بیش از حد اعتماد نکنیم که به قدر کافی هم اعتماد نکنیم. بنابراین، دوباره این پرسش مطرح می شود که آیا مردم کره شمالی واقعا این قدر ساده اند؟
برای ارزیابی زودباوری کسی، نگاه کردن به اعتقاداتش کافی نیست. فردی ممکن است به دلایل کاملا عقلانی، اعتقادات اشتباه یا حتی بی معنا داشته باشد. تا قرن ها به دانش آموزان گفته می شد که خورشید به دور زمین می گردد. تمام کسانی که مورد اعتمادشان بودند در این باره توافق داشتند، پس آنها نیز این آموزه را پذیرفتند. اکنون به دانش آموزان گفته می شود که زمین به دور خورشید می گردد. تمام کسانی که مورد اعتمادشان هستند درباره این موضوع با هم توافق دارند. پس آنها نیز این آموزه را می پذیرند. کدام شان زودباور هستند؟ هیچ کدام، هم دانش آموزان امروزی و هم دانش آموزان باستانی دلایل خوبی برای پذیرش اعتقادات معلمان شان دارند.
اما در مورد مردم کره شمالی چطور؟ «دمیک» در کتابش وضعیتی را توصیف می کند که مردم کره شمالی در آن گیر افتاده اند: «توجه داشته باشید که تلفیق فکری (ارشاد) آنها از کودکی آغاز می شود، در طول روزهای ساعته ای که در مراکز مراقبت روزانه کارخانه ها سپری می کنند؛ هر آهنگ، فیلم، روزنامه و تابلوی اعلاناتی که می بینند برای به خدایی رساندن رهبر این کشور طراحی شده است.» و این فهرست ادامه دارد، از جمله این که ابتدای تمام نوشته ها باید مزین به نقل قولی از رهبران باشد؛ شعارهای غول آسا در ستایش رهبران در کوه ها کنده شده اند؛ موزه ها مختص برنامه های تبلیغاتی هستند؛ و نظایر آن تا حد تهوع.
اعتماد نکردن به هیچ کدام از منابع اطلاعاتی که در اختیار مردم است، آسان نیست. اکثریت این افراد از جهات دیگر کاملا قابل اعتماد هستند. معلمی که زندگی اش را وقف بهبود زندگی تعداد زیادی از دانش آموزان کرده، بچه همسایه که با استعداد است و می خواهد خبرنگار شود، استاد محترم دانشگاه، همه و همه مورد هجوم تبلیغات دولتی هستند.
اگر مردم کره شمالی آن قدر به دولت شان اعتماد دارند که سبب می شود تبلیغاتی را قبول کنند که باورهای شان را علنا نقض می کند، حق شان است که ساده لوح نامیده شوند. اما تناقض میان تبلیغات و باورهای شان ممکن است خیلی آشکار نباشد. در بیشتر تبلیغات موثر، ذره ای از حقیقت هر چند کوچک وجود دارد و کره شمالی نیز از این نظر استثنا نیست. رفتارهای ارتش آمریکا در طول جنگ کره، قابل سرزنش و غیرقابل دفاع است. برای مثال آنها شاهد کشتار هزاران شهروند کره شمالی به دست سربازان کره جنوبی بوده و گاهی آن را تایید نیز کرده اند.
دوره فرمانروایی ژاپن بر کره که تا پیش از جنگ کره ادامه داشت، باعث می شود که کره شمالی امروز در مقایسه با آن دوره نسبتا خوب به نظر رسد و «کیم ایل سونگ» همواره بر نقش خود در آزادی مردم اش از چنگ ژاپنی ها تاکید می کرد. مردم کره شمالی، به لطف یارانه های چین و روسیه، تا سال های بسیار، اوضاع خوبی داشتند و حتی بهتر از هموطنان سابق شان در کره جنوبی؛ مراقبت های بهداشتی عمومی، مسکن همگانی، کار برای همه و نظایر آن.
اما ساخت دروغ هایی که هر روز بلندتر می شوند بر بنیان ضعیف حقیقت، ابزار اصلی تبلیغات کره شمالی نیست. توانایی ارزیابی دقیق اطلاعات دریافت شده با در اختیار داشتن منابع اطلاعاتی گوناگون، درک مستقیم یا ارتباط با افرادی که عقاید متفاوتی دارند، امکان پذیر است. بزرگ ترین دستاورد دولت کره شمالی، محروم کردن شهروندانش از کسب اطلاعات خارجی است.
با این حال، کنترل اطلاعات نیز تا همین اندازه می تواند پیش برود. گاهی تبلیغات در تضاد مستقیم با تجربه مردم قرار می گیرد. «چانگ بو» (یک شخصیت خیالی در کتاب دمیک که این داستان را روایت می کند) مشغول تماشای مستندی بود که درباره تولید کارگران یک کارخانه چکمه سازی اغراق می کرد.
در چنین جو سنگینی از ترس، به زحمت می توان فهمید که مردم واقعا چطور فکر می کنند. حتی بعضی روانشناسان بیان کرده اند که مردم از ترس زنده ماندن باید به طور گسترده تن به خودفریبی بدهند. وقتی لغزش یک زبان سرخ می تواند سر سبزی را بر باد دهد، امن تر آن است که خودشان را گول بزنند و خط حزب را با تمام پوچی و بی معنایی اش بپذیرند.
آیا این پناهندگان نماینده اقلیتی کوچک از افراد روشنفکر هستند که از لابلای دروغ های حزب توانسته اند واقعیت را ببینند؟ نه. به احتمال زیاد، آنچه کسانی که برای نجات جان شان تن به فرار می دهند را از دیگران جدا می کند آن است که آنها بدبخت تر و از جان گذشته تر از دیگران هستند.
غیر ممکن است از تعداد اندک پناهندگانی که از کشور خارج شده اند استنباط کرد که بیشتر اهالی کره شمالی با پذیرش تبلیغات حزب به سرنوشت خود گردن نهاده اند. در عوض می توان استدلال کرد تلاش تعداد هر چند اندک برای گذشتن از مرز چین به معنای آن است که بخش قابل توجهی از جمعیت کره شمالی باید دریافته باشند که یک جای کار ایراد دارد.
مردم کره شمالی که به عنوان تمثال زودباوری تصویر شده اند، در واقع بعضی از اطلاعات را خیلی سخت باور می کنند. وقتی با به خطر انداختن جان شان امکان تماشای تلویزیون کره جنوبی را به دست می آورند، احتمال آن که آنچه می بینند نوعی تبلیغات بدانند بیشتر است. آنچه می بینند نوعی تبلیغات بدانند بیشتر است. آنچه می بینند فوق العاده تر و شگفت انگیزتر از آن است که باورش کنند، آن همه ثروت به قدری برای آنها مضحک و چرند به نظر می آید که آن فیلم ها حتما باید توسط مقامات دولتی متعصب جعل شده باشد.
مردم کره شمالی که به اطلاعات اندکی که از کشورهای همسایه می گیرند اعتماد ندارند، برای رسیدن به برداشتی قابل اطمینان از آنچه فراسوی مرزهای شان می گذرد به دو شیوه دیگر اتکا دارند؛ نخستین شیوه بسیار مستقیم است. آنهایی که نزدیک مرز چین زندگی می کنند می توانند با چشم خودشان ببینند که آن طرف دیگر چه خبر است؛ می توانند ببینند تعداد ماشین هایی که آنجا هست از تمام ماشین هایی که در طول عمرشان دیده اند بیشتر است.
شیوه دوم بسیار غیر مستقیم است. حتی اگر اعتماد کافی برای پذیرش محتوای یک پیام وجود نداشته باشد، باز هم می تواند چیزهایی را روشن کند که مستقیما گفته نشده اند؛ چیزهایی که بدیهی انگاشته می شوند. برای مثال، فردی از کره شمالی که به برنامه ای درباره ارقام فروش «هیوندا» گوش می کند ممکن است آنها را باور نکند، چرا که شباهت زیادی به تبلیغات وطنی دارد.
مردم کره شمالی زودباور نیستند. ظاهرا سال هاست که بسیاری از آنها آموزه های رسمی را پذیرفته اند. از برخی جهات دلایل خوبی هم برای این کار دارند: تمام کسانی که مورد اطمینان شان بودند در این باره هم عقیده بودند؛ این آموزه کاملا بی پایه در واقعیت نبود و در نبود اطلاعات از دنیای خارج تضادی هم نمی توانست وجود داشته باشد.
نظر کاربران
آره دقیقاً ساده لوح ترین ملت دنیا کره شمالیه و هیچ چیزی این ساده لوحی رو نمیتونه توجیه کنه.
پاسخ ها
امیدوارم کمونیسم نابود بشه .زنده باد خدا پرستی
الان یکی میاد میگه هر چی باشه اقتدار دارن!
از من گفتن
بعید نیست دروغ باشه. خدا به همه عقل داده.اگه انقدر بد بود خودکشی دسته جمعی میکردن
یعنی هر کی خودکشی کرده عقل داشته؟
اصلا قابل باور نیست این زندگی!!!خدا رحم کرد که این اصول گراها بالا نیومدن وگرنه نسل آینده ایرتن هم میشد شبیه کره شمالی!!!
سپاس بسیار بابت این مقاله عالی و دردناک
ساده نیستن ک.... خول و گاگول تشریف دارن ،