انديشه و عمل سياسي شهيد مطهري در گفتوگو با عبدالله ناصري
شهيد مطهري، یک اصلاحگر نه نوانديش
شهيد مطهري تاكيد ميكند كه انسان فارغ از دين و رنگ و زبان و قوميت و نژاد و جنسيت يكسري حقوق طبيعي دارد. بعد اشاره ميكند كه هيچ تضادي ميان مذهب و حقوق طبيعي انسان وجود ندارد.
نخست بفرماييد آيا ميتوان براي شهيد مطهري يك فلسفه سياسي متصور شد؟
در اينكه شهيد مطهري فلسفه سياسي جامعي داشت، برخي ترديد ميكنند، اما واقعيتي را بايد در نظر گرفت و آن اين است كه بدون ترديد استاد مطهري به تعبير امروزي فيلسوفي متاثر از مكتب حكمت متعاليه بود كه گرانيگاه اصلي آن در فلسفه ملاصدرا مبحث حركت جوهريه است و اينكه انسان ذاتا تحولخواه و تحولپذير است. بنابراين كساني كه در فلسفه چنين ميانديشند، نميتوانند نسبت به مسائل انسان و جامعه دغدغه نداشته باشند. حلقه وصل اين دغدغهمندي بروز و ظهور دغدغههاي سياسي است. بنابراين برخلاف نظر آن عدهاي كه اشاره كردم، معتقدم ايشان انديشه سياسي داشت و به همين خاطر در شكلگيري انقلاب اسلامي نقش داشت و از سوي امام، رييس شوراي انقلاب اسلامي هم شد و ما نسل انقلاب نقش محوري او را در يك سال منتهي به انقلاب به خوبي ميبينيم.
با توجه به اينكه براي مطهري قايل به انديشه سياسي هستيد، او را به كدام گروه از انديشمندان ديني معاصر ميتوان منتسب كرد: نوانديشان و روشنفكران ديني يا مصلحان و احياگران ديني؟
برخي معتقدند كه مرحوم مطهري به دسته روشنفكران و نوانديشان ديني تعلق داشت، در حالي كه گروهي معتقدند ايشان جزو اصلاحگرايان و احياگران ديني بود. من به اين دليل كه مباحث نوانديشي ديني را متاخر و مربوط به دو، سه دهه اخير ميدانم، ايشان را جزو احياگران و اصلاحطلبان ديني تقسيمبندي ميكنم، يعني هم به دنبال احيا و بازخواني دين بود و هم به مسائل جامعه مثل آزادي، برابري و عدالت توجه داشت. علت توجه ايشان به بحث عدالت و برابري نيز اين بود كه در روزگار مرحوم مطهري انديشه ماركسيسم در مجامع علمي و دانشگاهي بين اساتيد و دانشجويان و نخبگان بحث روز بود و همين هم باعث شده بود كه شهيد مطهري تاكيد ميكرد كه حتي در درون دانشكده الهيات و در حوزههاي علميه بايد بحث ماركسيسمشناسي را جدي گرفت و خودش نيز جزو نخستين چهرههايي بود كه فلسفه و انديشه ماركسيسم را به خوبي مطالعه كرد و از اين رهگذر دغدغه داشت و حتي در دانشگاه موفق هم شد. يعني در تنها دانشكده ديني آن روز يعني دانشكده الهيات (معقول و منقول آن روز) كرسي تدريس مباحث ماركسيسمشناسي بنيان گذاشته شد؛ به عبارت ديگر طرح مساله ماركسيسم در دانشگاهها به خصوص در دهه ١٣٥٠ دغدغههاي مرحوم مطهري را نسبت به مباحث سياسي نشان ميداد، به خصوص كه اقتضاي شرايط به گونهاي بود كه رويكرد ايشان به مباحث سياسي عقلاني باشد.
غير از تاكيد بر تاسيس كرسي ماركسيسم آيا اين دغدغههاي سياسي در آثار او نيز بازتابي داشت؟
بله، برخي آثار شهيد مطهري اين صورتبندي را به خوبي نشان ميدهند. آثاري چون «مباني اقتصاد اسلامي»، «انسان و سرنوشت» و «انسان در قرآن». كتاب اخير تحتتاثير استاد او يعني علامه طباطبايي نوشته شده و نگاهي فلسفي، كرامتخواهانه، تحول خواهانه و آزاديخواهانه به انسان و هويت او فارغ از اينكه تعلق دينياش چه باشد، دارد. اينها شاه بيت رويكرد سياسي مرحوم مطهري بود؛ به عبارت ديگر نخستين نكته در صورتبندي انديشه سياسي او بحث آزادي بود. مرحوم مطهري انسان كامل را از منظر ديني آزاد ميداند.
عناصر اصلي اين فلسفه انسانشناسي چه بود؟
او معتقد بود رشد انسان به اين است كه آزاد باشد. آزادي و عدالت دو كليد واژه اصلي در آرا و انديشههاي سياسي مرحوم مطهري است. اگر بخواهم به مجموعه آثار او در اين زمينه ارجاع بدهم، در جلد ،٢٤، صفحه ٣٩١ دقيقا در اين زمينه بحث ميكند و ميگويد رشد انسان به اين است كه او را آزاد بگذاريم، ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه كند. اگر صد بار هم اشتباه كند، باز بايد آزاد باشد. يعني آزادي انسان را اصل مسلم فراتر از هر نوع انديشه و باوري گرفته و نظام سياسي- اجتماعي هم كه بر اين مبنا معرفي ميكند، براساس احترام به آزاديهاي اجتماع است. اين در جلد ٢٥ مجموعه آثار او به شكل كاملتر ديده ميشود. آنجا به روايت و جملهاي از امام علي (ع) در وصيت به فرزندشان اشاره ميكند به اين مضمون: «و لاتكن عبد غيرك و قد جعلكالله حرا» يعني « و بنده ديگران نباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.» اينجا شهيد مطهري كاملا بر مفهوم حريت تاكيد ميكند و در جلد ٢٤ مجموعه آثار صفحه ٢٠٥ تاكيد ميكند كه روح انقلاب كبير فرانسه اين بود كه انسان چون آزاد آفريده شده، بايد آزاد نيز از دنيا برود.
بعد بر همين تعبير امام علي (ع) تاكيد ميكند و ميگويد اين مفهوم حريت يا آزادي كه شاهبيت انقلاب كبير فرانسه است، مورد توجه حضرت علي(ع) بوده است.
غير از آزادي، وجه ديگر انديشه سياسي شهيد مطهري چيست؟
عدالت وجه ديگري از انديشه سياسي شهيد مطهري است. نگرش انسان به هستي نوع رويكرد جهانبيني انسان را مشخص ميكند. در بحث تشريع و قانونگذاري بحث عدالت شاهبيت مرحوم مطهري است، يعني ميگويد روح قانونگذاري و تشريع بايد بر عدالت مبتني باشد و هيچ نوع قانوني كه در آن روح عدالت نباشد را نه بايد تصويب كرد و نه به اجرا گذاشت. بحث ديگر انديشه سياسي شهيد مطهري در حوزه مديريت و رهبري جامعه است. ايشان عدالت را ويژگي اصلي ارزيابي شايستگي مديريت جامعه ميداند و معتقد است زمامدار جامعه اگر عادل نباشد، از رهبري ساقط ميشود. همچنين جامعه مدني از ديد او بر پايه عدالت شكل ميگيرد و به همين خاطر تمام قوانين و مقرراتي كه در هر نوع حكومتي شكل ميگيرد، بايد بر مبناي دو اصل عدالت و آزادي و مساوات باشد. اين مطالب را شهيد مطهري به تفصيل در جلد ١٩ مجموعه آثار بحث ميكند. شهيد مطهري تاكيد ميكند كه انسان فارغ از دين و رنگ و زبان و قوميت و نژاد و جنسيت يكسري حقوق طبيعي دارد. بعد اشاره ميكند كه هيچ تضادي ميان مذهب و حقوق طبيعي انسان وجود ندارد.
يكي از نكات مهم حضور اين انديشهها در عرصه واقعي زندگي روزمره است. آيا بستري واقعي براي محك زدن انديشه سياسي مطهري به وجود آمد؟
از آنجا كه شهيد مطهري بعد از انقلاب اسلامي چندان در قيد حيات نبودند و فاصله ميان پيروزي انقلاب تا شهادت ايشان خيلي كوتاه بود، در نتيجه ارزيابي انديشه سياسي او بر مبناي تجربيات پيشاانقلابي او ممكن است. بر اين مبنا ميتوان گفت اگر شهيد مطهري بعد از انقلاب عمري طولاني داشت و رخدادهاي چهار دهه بعد از انقلاب را شاهد ميبود، شايد موضعگيري سياسي شفاف ديگري اختيار ميكرد. اما به هر حال در همان زمان كوتاه بعد از انقلاب تا زمان شهادت نيز استنباطات خوبي در حوزه بنيانگذاري فكر سياسي براي آيندگان خودش ارايه داد. به طور مثال، مرحوم مطهري به زماني كه مرحوم امام (ره) حكم نخست وزيري مهندس بازرگان را صادر كرد، اشاره ميكند كه در آن، امام صريحا ميگويد من به پشتوانه اعتماد مردم به من، شما را به نخستوزيري منصوب ميكنم. شهيد مطهري ميگويد اين كاملا نشان ميدهد كه ولي فقيه يا رهبري جامعه، ذاتا ماهيت انتخابي دارد و لذا وقتي درباره اين جنبه انتخابي بحث ميكند بسيار بر جنبههاي سياسي تاكيد و آن را نسبت به جنبه انتصابي برجستهتر ميكند.
بيش از ٣٨ سال از زمان شهادت استاد مطهري ميگذرد. به نظر شما ميراث سياسي شهيد مطهري در جمهوري اسلامي چيست؟
ببينيد نخستين نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اين ميراث سياسي مبتني بر يك روش فلسفي و عقلاني است. مرحوم مطهري در مواجهه با مسائل سياسي و اجتماعي كاملا از يك روش عقلاني تبعيت ميكرد، لذا نخستين ويژگي شهيد مطهري را ميتوان عقل گرا بودن او دانست و اين نخستين ميراثي است كه ايشان در كشور بر جاي گذاشته است. دومين ويژگي استاد مطهري، اعتقاد به تهذيب و پاكسازي دين باوري و اعتقادات خرافي و نوعي بازنگري و بازانديشي در دين بود. ايشان معتقد بود كه برخي باورها، اعتقادات و انديشههاي ديني مسخ شده است و مصداق اين سخن اميرالمومنين (ع) در دوران اموي است كه پوستين وارونهاي است كه امروز اسلام بر تن كرده و با روح دين پيامبر (ص) سازگاري ندارد. بنابراين، دين باوري مبتني بر تحليل دين، دومين ويژگي ايشان است. ديني كه در نص صريح كلام وحي و قرآن جاري است.
شايد بتوانيم بگوييم كه اين ويژگي انسان گرايي او است.
در واقع، ايشان به انسان اهميت زيادي ميداد زيرا معتقد بود كه شاهبيت خلقت خداوند انسان است و همهچيز نيز براي انسان خلق شده است لذا آزادي، عدالت، مساوات، برابري، برادري و كرامت ذاتي او همه مولفههايي است كه بايد در هر حكومت فارغ از گرايش سياسي و ديني مورد توجه حاكمان قرار گيرد. بنابراين اگر بخواهم پاسخ خود را جمعبندي كنم؛ اول، او به اصلاح ديني يعني عقلانيسازي دين اعتقاد داشت و به دليل همين عقلگرايي معتقد بود كه بايد به مدد عقل، دين تاريخي را از خرافات پاك كرد. دوم، معتقد به اصلاح اجتماعي بود كه توسعه و پيشرفت را مدد ميرساند. سوم، معتقد به اصلاح سياسي بود كه آزادي را تامين ميكرد و چهارم، معتقد به اصلاح حقوقي انسان بود يعني بايد حقوق تعيين شود و در اين صورت است كه ميتوان تكليفي را بر او هموار و سوار كرد. بنابراين، تا زماني كه حقوق انسان تامين نشده كه لازمه آن همان آزادي و عدالت است نميتوان تكليفي را براي او در نظر گرفت.
وجه تمايز شهيد مطهري با ساير شخصيتهاي انقلاب و شاگردان امام (ره) در چه بود؟
وجه تمايز خيلي روشن شهيد مطهري نسبت به همنسلان خود او و شاگردان امام (ره) اين است كه شهيد مطهري مثل خود امام (ره) تلفيق و تركيبي در انديشه خود از جنبه معنوي و اجتماعي داشت. يعني نه معنويگراي صرف بود و نه سياسيگرا و اجتماعيگراي صرف. اين هنر تلفيق و تركيب مثل خود امام (ره) و استاد ايشان ابن عربي، عارف، فقيه و فيلسوف معروف قرن هفتم كه امام (ره) و شهيد مطهري هر دو تحت تاثير انديشه او بودند، تركيبي از جنبههاي معنوي و اجتماعي را مدنظر داشت كه در كمتر كسي ديده ميشد زيرا تعدادي از همعصران شهيد مطهري كه شاگرد امام نيز بودند يا گوشه عزلت گزيدند و به درس و بحث و جنبههاي معنوي دين پرداخته و از جنبههاي اجتماعي غافل شدند يا به عرصه سياست غلتيدند و جنبههاي معنوي و اخلاقي را ناديده گرفتند. اين ويژگي بسيار بارزي بود كه شهيد مطهري دارا بود.
به نظر شما برخي شباهتسازيها با ايشان تا چه اندازه جواب داده است؟
شباهتسازيها هميشه وجود داشته است ولي بيشتر اوقات قياس معالفارق بوده است. به طور مثال، كسي خود را به شكل شهيد رجايي بروز ميدهد و هشت سال كشور را مديريت ميكند اما هشتاد سال توسعه آن را به عقب مياندازد يا كسي در آستانه يك رقابت سياسي- البته اين قياس كاملا معالفارق و تفاوت از زمين تا آسمان است- خود را به شهيد بهشتي تشبيه ميكند؛ كسي كه درس حوزه را تا اجتهاد مطلق و درس دانشگاه را تا مقطع دكتري خوانده بود، دنيا را ديده بود و به چند زبان خارجي آشنايي داشت و با هر رقيب ديني و سياسي ديگري در هر حد و قوارهاي ميتوانست مناظره كند. نسل ما شاهد اين مناظرهها و بحثهايي كه شهيد بهشتي با مخالفان جمهوري اسلامي در دفاع از حقانيت آن انجام ميداد، بود كه اوايل انقلاب، به طور مستقيم از تلويزيون پخش ميشد.
آيا امروز نيز اين شباهتسازيها انجام ميشود؟
بله، امروز هم اين شباهتسازيها رايج است و هميشه نيز وجود داشته است اما واقعيت اين است كه اگر ما بتوانيم به گونهاي شبيهسازي كنيم كه نسل جديدي كه شهيد مطهري را نشناخته و به آثار او دسترسي دارد بتواند الگويي از نسل ما كه هم شهيد مطهري و هم اين نوع افراد هم نسل خود را درك كردهايم، پيدا كند كه تا حدود قابل توجهي- نميگويم مطلق- بتواند انديشه ايشان را بشناسد، اگر چنين چهرههايي شناخته شوند و به نسل جوان معرفي شوند حتما آراي شهيد مطهري بهتر ميتواند در بين نسل جواني كه سي يا چهل سال با او و ديدگاه او فاصله دارد، جا باز كند. اتفاقا من ميخواهم از شخصي نام ببرم كه معتقدم بسيار تحتتاثير انديشههاي شهيد مطهري است و ميتواند براي نسل امروز ما تا حدودي نقشي را بازي كند كه خود شهيد مطهري براي نسل ما قبل از انقلاب ايفا ميكرد.
براي پاسخ به اين سوال بايد تقسيمبندي مدرن و قديم را انجام دهيم، همان چيزي كه در بحثهاي قبلي تا حدودي به آن اشاره كردم. در تقسيمبندي مدرن و جديد، ما سه اسلام يا سه نوع صورتبندي داريم كه ماهيت انديشه سياسي را شكل ميدهد؛ يكي، اسلام سياسي- انقلابي است، ديگري اسلام اصلاحي و سومي اسلام نوگرا و نوانديشانه است. من معتقدم كه در اين تقسيم بندي، شهيد مطهري در گروه اسلام اصلاحي يا احياگر قرار ميگيرد زيرا استاد مطهري نگاهي كاملا اصلاحطلبانه و رويكردي احياگرانه به دين داشت. اما اگر بخواهيم تقسيمبندي غيرمدرن و سنتي را در نظر بگيريم بايد بگوييم از آنجا كه شهيد مطهري پرورش يافته حوزه علميه بود مكتب فكري و سياسي ايشان بين حوزه قم، نجف و خراسان و اصفهان ذيل كدام مكتب ديني قرار ميگرفت. ايشان البته اساتيد زيادي داشت اما من معتقدم كه شهيد مطهري بيشتر پرورش يافته مكتب قم و اصفهان است زيرا فقه و فلسفه را دوشادوش يكديگر دنبال ميكرد.
كدام آموزههاي ايشان در ٣٨ سال پس از انقلاب مورد غفلت قرار گرفته است؟
اگر برگرديم به مباحثي كه گفتيم، معتقدم كه نخستين چيزي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد و شهيد مطهري نيز بسيار بر آن تاكيد داشت، آزادي بيان و عقيده است كه متاسفانه تا حد زيادي ناديده گرفته شده است. دومين آموزه ايشان كه مورد غفلت قرار گرفته بحث چگونگي تعليم و تربيت و پرورش انسان مسلمان است كه لازمه آن تغيير نظام تعليم و تربيت است. زيرا نظام آموزش ما مبتني بر آزمون و حافظه است اما شهيد مطهري نگاه ديگري داشت و معتقد بود كه خروجي نظام تعليم و تربيت بايد انساني باشد -چه مسلمان و چه غيرمسلمان- كه زيست انساني و اخلاقي داشته باشد و لازمه آن، اين است كه در درجه اول، نظام تعليم و تربيت كاملا بر يك نوع مدارا و تسامح ديني مبتني باشد و بتواند حقوق ديگران را به رسميت بشناسد. به همين دليل در كتاب «نظام حقوق زن در اسلام» شهيد مطهري ميتوان كاملا اين جلوه بارز مساوات و برابري را ديد. شهيد مطهري معتقد بود كه خداوند، براي هر انسان با هر دين و گرايشي، حقوقي را تعريف و تكاليفي را نيز براي او تعيين كرده است. بنابراين، تغيير نظام تعليم و تربيت با آزادي بيان و عقيده و در نهايت، آگاهسازيهاي عملي كه بسيار مورد غفلت قرار گرفته است. در اين زمينه ما در جمهوري اسلامي بسيار كليگويي كردهايم اما نتوانستهايم آگاهيهاي عملي را به طور جدي شكل داده و آن را مبنا قرار دهيم. اگر نظام حكومتي ما به اين سه مسالهاي كه واقعا دغدغه شهيد مطهري بود و مورد غفلت واقع شده، برگردد و در آنها بازبيني كند، حتما ميتواند جامعه را به كمال مطلوبي برساند كه هم دغدغه مطهري و هم دغدغه همه انبيا و اولياي الهي بوده و هم روح قرآن نيز بر آن استوار است.
نظر کاربران
اصلا بچه های ما از علوم انسانی چیزی می دونن ؟فقط دنبال کلاس کنکور اند که ریاضی شون خوب بشه و تو کنکور رتبه بالاتر و دکتر و مهندس و پول و...