بیش از چهار دهه پیش، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، سال ١٩٧٣ را «سال اروپا» خواند. هدف کیسینجر از این نامگذاری تأکید بر ضرورت مدرنیزهکردن روابط آتلانتیک و مهمتر از آن تأکید بر این نکته بود که متحدان اروپایی باید همکاری بیشتری با آمریکا در خاورمیانه و علیه اتحاد جماهیر شوروی در اروپا داشته باشند.
روزنامه شرق - ریچارد هاس- رئیس شورای سیاست خارجی آمریکا: بیش از چهار دهه پیش، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، سال ١٩٧٣ را «سال اروپا» خواند. هدف کیسینجر از این نامگذاری تأکید بر ضرورت مدرنیزهکردن روابط آتلانتیک و مهمتر از آن تأکید بر این نکته بود که متحدان اروپایی باید همکاری بیشتری با آمریکا در خاورمیانه و علیه اتحاد جماهیر شوروی در اروپا داشته باشند.
در آن زمان کیسینجر تقریبا اولین کسی بود که اذعان کرد اروپاییها به بحرانهای پیشِرو آنطور که بایدوشاید پاسخ ندادهاند. با این اوصاف ما (اروپاییها) بار دیگر با سالی سرنوشتساز (سال اروپای دیگر) روبهرو شدهایم. اما این بار نتایج تغییر و تحولات بیشتر از اینکه دولت ایالات متحده را نگران کند، اروپاییها را هراسان کرده است. امروز هم مخاطراتی که اروپا با آن روبهروست اگر بیشتر از سال ١٩٧٣ نباشد، کمتر نیست. هیچ نشانهای وجود ندارد که روسیه قصد خروج از شبهجزیره کریمه را داشته باشد و اینطور که پیداست قصد هم ندارد از بیثبات کردن اوکراین دست بردارد.
همچنین این نگرانی وجود دارد که مسکو رویکرد مشابهی را در برابر سایر کشورهای عضو ناتو که با روسیه مرز مشترک دارند، در پیش گیرد. مسئله مهاجرت و حملات تروریستی نیز بر مشکلات اروپا اضافه شده است. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) اکنون رسما آغاز شده و آنچه باید حلوفصل شود زمان و شرایط خروج لندن از باشگاه اتحادیه اروپاست؛ چیزی که قطعا تأثیرات چشمگیری بر سرنوشت اقتصادی و سیاسی بریتانیا و اتحادیه اروپا خواهد داشت. یونان و شماری از کشورهای جنوب اروپا هم با شرایط دشوار اقتصادی، نرخ بیکاری بالا و افزایش بدهیها روبهرو هستند و آنچه این نگرانی را تشدید میکند شکاف روبه افزایش میان استطاعت دولتها و آن چیزی است که اتحادیه اروپا از آنها انتظار دارد.
اما در مقایسه با همه مشکلات اتحادیه اروپا، آنچه بهراستی سرنوشت قاره سبز و حتی جهان را مشخص میکند انتخابات ریاستجمهوری فرانسه است. نظرسنجیها حاکی از آن است که هر یک از چهار کاندیدای پیشرو شانس پیروزی در این انتخابات را دارند. اما آنچه این عدم قطعیت را متفاوت و واقعا مهم میکند پیروزی احتمالی دو نفر از این چهار کاندیداست: مارین لوپن، رهبر حزب تندرو «جبهه ملی» و ژان لوک ملانشون، کسی که مدافع سرسخت خروج فرانسه از اتحادیه اروپا (فرگزیت) است. پیروزی یکی از این دو کاندیدا در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری هفتم ماه می، به معنی پایان عضویت فرانسه در اتحادیه اروپا و ناتو خواهد بود و در این صورت تردیدهای جدی درباره سرنوشت این دو سازمان و درمجموع اروپا ایجاد خواهد شد. تصور این سناریوها تا همین اواخر غیرقابل باور بود. اروپا برای چند دهه موفقترین، پایدارترین و پیشبینیپذیرترین منطقه در جهان بوده است. اما تحولات عظیمی در این قاره اتفاق افتاده است. یک عامل، تمایل و توانایی ولادیمیر پوتین برای استفاده از نیروی نظامی، تهدید اقتصادی و دستکاری سایبری برای پیشبرد برنامههایش است.
اما منشأ چالش بزرگتر اتحادیه اروپا سیاستمداران این سازمان هستند؛ کسانی که بهطور فزاینده ارزش اتحادیه اروپا را زیر سؤال میبرند؛ اتحادیهای که وارث جامعه اقتصادی اروپاست که در سال ١٩٥٧ در جریان پیمان روم تشکیل شد. منطقی که در پس فرایند شش دهه ادغام اروپا موسوم به «پروژه اروپایی» وجود داشته، همیشه روشن بوده است. اروپای غربی و در رأس آنها آلمان و فرانسه مجبور بودند با هم متحد باشند تا تصور وقوع هر جنگ دیگری غیرممکن باشد. با پیشرفت اقتصادی، این هدف (جلوگیری از بروز جنگی دیگر در اروپا) محقق شد. اما با گذشت زمان شهروندان اروپایی دلایل لزوم وجود «پروژه اروپایی» را فراموش کردند. تشکیلات اتحادیه اروپا هم به مرور زمان دستنیافتیتر، بیش از اندازه نخبهگرا و بیش از اندازه قوی شده و دیگر هیچ اعتنایی به هویتهای ملی ندارد. توصیههای نابخردانه ایجاد یک اتحادیه پولی بدون یک نسخه مالی مشخص، شرایط را بدتر و روند فزاینده بوروکراتیک اتحادیه اروپا دامنه نارضایتیها را گستردهتر کرد. نتیجه این شرایط ظهور سیاستمداران پوپولیست و ملیگرا در جبهه راست و چپ فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی است.
حتی اگر همین امروز هم یکی از دو کاندیدای متعلق به تشکیلات سیاسی فرانسه (فرانسوا فیون یا امانوئل ماکرون که خواستار ماندن فرانسه در اتحادیه اروپا هستند) در انتخابات پیروز شوند، عدم قطعیت موجود در فضای سیاسی این کشور همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. با پیروزنشدن لوپن و ژان لوک ملانشون شاید در کوتاهمدت بتوان این بحران را پشت سر گذاشت اما چالش بلندمدت به قوت خود باقی است. کاملا واضح است اتحادیه نیاز به تجدیدنظر دارد. اتحادیه اروپا باید از «همسانسازی» به سوی سیاستهای بهمراتب انعطافپذیرتر حرکت کند. اتحادیه اروپا همچنین باید با تجدیدنظر در تجمیع قدرت در بروکسل، اختیاراتی را به پایتختهای کشورهای تشکیلدهنده این سازمان بدهد. دولتها هم باید پیشنیازهای توسعه سریعتر اقتصادی و همزمان افزایش توانایی کارگران را فراهم کنند.
دولتها باید مهارت کارگران را برای جلوگیری از افزایش نرخ بیکاری را که نتیجه اجتنابناپذیر توسعه فناوریهای تکنولوژیک است در دستور کار خود قرار دهند. اروپاییها نقش دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده را در سرنوشت اروپا نیز نباید دستکم بگیرند. حمایت کوتهبینانه ترامپ از برگزیت و خروج سایر کشورهای اروپایی از اتحادیه اروپا باید متوقف شود. دولت ترامپ باید متوجه شود که یک اروپای پارهپاره، ضعیف و ناپایدار نمیتواند شریک خوبی برای واشنگتن در ناتو باشد. شاید این گفته درست باشد این قاره آسیاست که قرار است تاریخ قرن ٢١ را شکل دهد اما درسهای عبرت قرن گذشته را نباید فراموش کرد: اینکه آنچه در اروپا اتفاق میافتد، میتواند ثبات و سرنوشت جهان را نیز تحتتأثیر قرار دهد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر