پوتین، ناتو و اتحادیه اروپا را نابود می کند؟
کابوس غرب با ریاست جمهوریِ دونالد ترامپ آغاز و به ورود تانکهای روسیه به استونی ختم میشود؛ ناتو نیز حواسش جای دیگری پرت است.
فرارو- جیمز کرچیک: کابوس غرب با ریاست جمهوریِ دونالد ترامپ آغاز و به ورود تانکهای روسیه به استونی ختم میشود؛ ناتو نیز حواسش جای دیگری پرت است.
اوایل همان هفته، گروهی ۱۵۰ نفره از نیروهای ویژه روسیه وارد استونی همسایه کوچک روسیه در حوزه بالتیک شده بودند. یکی از ساختمانهای دولتی در شهر مرزی "ناروا" را تصرف کردند و با برافراشتن پرچم روسیه بلافاصله "جمهوری مردمی ناروا" را اعلام کردند. در بیانیهای که در رسانههای بینالمللی منتشر شد، رهبران دولت جداییطلب اعلام کردند قصد "دفاع از روسها در برابر رژیم فاشیستیِ تالین" را دارند. بسیاری از شهروندان روس زبان ناروا بیاراده رخدادها را دنبال میکردند. از زمان الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴، میدانستند چنین سرنوشتی در انتظار آنها نیز هست.
در ماههای منتهی به این تعرض، شبکههای تلویزیونی حامی کرملین (که مخاطبان زیادی در اقلیت روس زبان استونی دارد)، گزارشهای تندوتیزی درباره احتمال قریبالوقوع نسلکشی روسها در استونی پخش میکردند. در ماه مارس، رسانههای روسی یک "باند استونیایی فاشیستی" را به ربودن یک نوجوان روسی متهم کردند. اینجا بود که درگیریها بالا گرفت. مأموران سرویس اطلاعاتی خارجی روسیه (SVR) در ناروا از همان ابتدا میدانستند که پسرِ نوجوان به دلیل مستی از یک پل به پایین افتاده است. اما چنین حقایقی نباید مانع راه بهانهجوییهایی شود که در پی آن رهبر قومی روسیه در ناروا برای جلوگیری از وقوع قتلعام و نسلکشی، از مسکو درخواست "کمک برادرانه" کند!
یک ساعت پس از فتح ساختمان دولتی در ناروا، استونیایی ها وارد عمل شدند. با نزدیک شدن نیروهای روسیه به حومه شهر، ارتش استونی اعلام کرد اگر محوطه را ترک نکنند، مأموران استونی وارد عمل شده و با زور آنها را بیرون خواهند کرد. اما خیلی زود مشخص شد تمام تهدیدها توخالی است: عصر روز گذشته نزدیک به ۲۵ هزار سرباز روسی به همراه ۲۰۰ تانک و ۵۰ هلیکوپتر جنگی در شرق رود ناروا گرد آمده بودند. این عملیات سازمانهای اطلاعاتی غرب را بهشدت غافلگیر کرد. ماهوارههای جاسوسی آمریکا باید پیشروی نیروهای روسی در امتداد مرزهای یکی از متحدان شرقی ناتو را تشخیص میدادند. اما مسکو با دسترسی به شبکه ارتباطات اروپاییِ واشنگتن توانست مانورهای خود را پنهان کند.
زمانی که تالین از ماجرا خبردار شد، دیگر کاری از چند صد سرباز استونی برنمیآمد. و ازآنجاکه رئیسجمهور آمریکا دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۹ دستور به خروج همه نیروهای آمریکایی از کشورهای بالتیک داده بود، پوتین خیالش راحت بود که نیروهایش در دام آمریکا گرفتار نخواهند شد.
تالین که بهخودیخود قدرت دفع تهاجم روسیه را نداشت، دست به دامن متحدانش در ناتو شد. طی جلسهی اضطراریِ شورای آتلانتیک شمالی در مقر ناتو در بروکسل، نماینده استونی اظهار داشت که اقدامات روسیه آغاز جنگ به شمار میروند و بر اساس ماده پنجم اساسنامه، حمله به یک عضو حمله به تمام اعضاء محسوب میشود. این لحظه، لحظهی راستین نما بود.
علیرغم سخنرانیهای بیشمار رهبران غربی مبنی بر مصونیت مرزهای ناتو، پوتین میدانست تمام این حرفها وعدههای توخالی است. او نظرسنجیها را خوانده بود و میدانست اکثریت کشورهای مهم ناتو با حمایت نظامی از متحدانی که مورد تهدید روسیه قرار دارند، مخالفاند. کرملین از استقبال جوامع غربی و سازمانهای غیردولتی آنها در حمایت از تضعیف پیمان آتلانتیک مطلع بود. این مسئله در سراسر اروپا پیچید و افراد بیشتری به حفاظت از ارزشهای لیبرال بهزور اسلحه مخالفت کردند. تداوم تحمیل شروط مختلف بربند دفاع متقابل در ناتو توسط ترامپ، سبب شد مسکو ناتو را ضعیفتر ازآنچه هست بداند.
این روند خیلی بهتر از آنچه پوتین تصور میکرد پیش رفت. بااینکه انتظار میرفت برخی کشورها در حاشیه غربی ناتو (مانند اسپانیا و پرتغال) احتیاط بیشتری برای شرکت در درگیریهای نظامی نشان دهند، اما معلوم شد که محتاطترین کشور، قدرت سیاسی و اقتصادی غالب در اروپا است: آلمان.
چنین رخدادهایی حدود یک دهه پیش بسیار غیرمحتمل بود. دورانی که "ائتلاف بزرگ" آنگلا مرکل با احزابی مانند "اتحاد دموکراتیک مسیحی" (CDU) و "حزب سوسیالدموکرات" (SPD) اروپا را به مقابله با سیاستهای خارجی مسکو تشویق میکردند. اما پس از انتخابات فدرال آلمان در سال ۲۰۱۷ و بزرگترین شکست CDU در تاریخ، این کشور وارد عصر جدیدی شد. ۱۲ سال صدراعظمیِ آنگلا مرکل در برابر "کنراد آدناور" و مرشد سابقش "هلموت کهل" شکست خورد. تصمیم سرنوشتساز او در سپتامبر ۲۰۱۵ برای گشودن مرزهای آلمان بر روی پناهجویان سوری، سبب شکستش شد. این رخداد ثابت کرد در دنیای سیاست، نیت خوب در مقایسه با عواقب اهمیت کمتری دارد. سیاست یکجانبه و بشردوستانهی مرکل، موجی از شورشهای پوپولیستی را در سراسر قاره اروپا راه انداخت.
حزب "آلترناتیو برای آلمان" (AFD) همانند دیگر احزاب جناح راستی، ضد سیستم و پوپولیست در اروپا، از بحران مهاجرتی استفاده کرد. حزب AFD آنقدر روابط گستردهای با روسیه دارد که مجله "اشپیگل" آلمان آن را "ستون پنجم مسکو" در آلمان نامگذاری کرد. رهبران این حزب مرکل را "خائن به مردم" خواندند. دونالد ترامپ نیز در مبارزات انتخاباتی آلمان دخالت کرد و بارها و بارها مرکل را برای سیاستهای مرتبط با مهاجرین مقصر خواند و از مردم خواست به او رأی ندهند.
بدین ترتیب "زهرا/صحرا واگِنکنِشت" وزیر امور خارجه آلمان شد. او در سال ۱۹۸۹ و چند ماه قبل از سقوط دیکتاتوری شرق آلمان، به حزب اتحاد سوسیالیست (SED) پیوست. در دورانی که بسیاری از همتاهای فرصتطلبش SED را ترک و خود را برای آینده سیاسی کمونیستی حاضر میکردند، او به حزب و آرمانهایش وفادار ماند.
دولت جدید آلمان حداقل دستمزد را ۲۵ یورو در ساعت افزایش و هزینههای دفاعی را کاهش داد. یکی از محبوبترین اقداماتش لغو توافقهای بنیادی با ارتش آمریکا بود. این تصمیم مورد استقبال دونالد ترامپ قرار گرفت.
با غیبت نیروهای آمریکا در اروپا، ناتو اساساً مرده بود. در جلسه اضطراری شورای آتلانتیک شمالی برای بحران استونی، نماینده آلمان حرفهایش را با ابراز همدردی برای گرفتاریهای اقلیت روسی آغاز کرد که به دست مقامات استونیایی "مورد تبعیض و محرومیت" قرار گرفتند. بااینکه تصرف غیرقانونی اموال دولتی "غیرقابلقبول" است، اما نبود نشان روسیه بر روی لباسهای "جداییطلبان" و همچنین انکار شدید پوتین از هرگونه دخالت در این برنامه، اِعمال بند ۵ را "عجولانه و غیرمسئولانه" میکند. علاوه بر این، با توجه به پیشینهی "جنگطلبانه" استونی نسبت به روسیه، احتمال اینکه کل این رویدادها برای "ایجاد جنگ در اروپا" طراحیشده باشد، بسیار زیاد میشود.
لهستان، لتونی و لیتوانی که نگران خود بودند، اصرار داشتند واشنگتن تعهدات امنیتی خود در قبال متحدانش را نادیده نگیرد و نیروهای نظامی خود را در بالتیک مجدداً مستقر کند. اما دونالد ترامپ نپذیرفت. پس از سخنرانیهای کوتاه با عبارات و لغات محافظهکارانه، دبیر کل ناتو خواستار وتوی فراخوانی ماده پنج شد. تنها دو کشور دیگر،بالتیک و لهستان، از استونی جانبداری کردند.
پوتین با خود لبخند زد و لحظهای در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ را به یاد آورد که خیره به تمام چهرههای بهتزده اعلام کرد روسیه دیگر اجازه نمیدهد توسط دیگر کشورها تحقیر شود.
در میدان سرخ، زمانی که پوتین موشکهای اسکندری که از مقابلش میگذشتند را تماشا میکرد و برای ادای احترام به سربازان در حال عبور دستش را تا پیشانی بالا میبرد، به این فکر افتاد که باید به آپاراتچیک کرملین برای پیشنهاد اعطای وام ۱۱ میلیون دلاری از بانک روسیه به "حزب جبهه ملی" (FN) در اوایل سال ۲۰۱۵، مدال دهد. این کار به مارین لوپن کمک کرد راهی به پیروزی در انتخابات ۲۰۱۷ باز کند.
مارین لوپن بلافاصله پس از آغاز کار خود در سال ۲۰۱۷، به قول خود عمل کرد و برای خروج فرانسه از اتحادیه اروپا رفراندوم برگزار کرد و در آن پیروز شد. تنفر چندجانبه او خیلی زود به ناتو کشید. لوپن گفت ناتو برای فرانسه نیست و باید سیاست خارجه جدیدی به سبک "نئو-گولیسم" را دنبال کنند و بلافاصله از اتحاد ناتو خارج شد. فرانسه نمیتوانست از بازار صادرات اسلحه به روسیه بدون شکایات متحدان مزاحمی مانند "لهستان" بهره ببرد (تحریمهای غرب علیه روسیه در سال ۲۰۱۹ بهطور کامل از بین رفت). اما این مورد به بهبود اقتصاد راکد فرانسه کمک نکرد و با خروج فرانسه از بازار اروپا، نرخ بیکاری به سطح بیسابقهای رسید. در همین بحبوحه، خصومت سنگین دولت لوپن با مسلمانان فرانسه، جوانان بیشتری را بهافراط گرایی کشید و پاریس بهطور مداوم با شورش مسلمانان مواجه شد.
در انتخابات مجلس اروپا در سال ۲۰۱۹، احزاب ضد اروپا حضورشان در قوه مقننه را آنقدر افزایش دادند که نیمی از اعضا را ملیگرایانی باهدف فروپاشی اتحادیه اروپا تشکیل میدادند. دولتهای حامی تولیدات داخلی در سرتاسر قاره تعرفههایی تصویب کردند که بهشدت تجارت با آمریکا را کاهش داد و جریان آزاد کالا، کار و خدمات را که دستاوردهای پروژه اروپایی محسوب میشدند، از بین برد. اما به لطف روابط پیشین، صادرات گاز روسیه به اروپا دو برابر شد.
گروههای ضد استخراج مانع پیشرفت اتحادیهی انرژی اروپا شدند و روسیه برترین تأمینکننده انرژی در قاره شد. تصمیم تکانشی آلمان برای قطع فعالیتهای هستهای پس از فاجعه فوکوشیما در سال ۲۰۱۱، سبب شد اروپا پیش از هر زمان دیگری به گاز روسیه وابسته شود. دونالد ترامپ پس از شکست نامزد دموکرات ریاست جمهوری "الیزابت وارن" در سال ۲۰۲۰، رهبران ملیگرای اروپا را به کاخ سفید دعوت کرد و در آنجا بهصراحت حمایت دولت خود برای برچیدن تدریجی اتحادیه اروپا را اعلام کرد.
در همین حال، بریتانیا نیز در مسیر نزولی قرار داشت. زمانی که "جرمی کوربین" در سال ۲۰۱۵ بهعنوان رهبر حزب کارگر برگزیده شد، مطبوعات پارلمانی را به سخره گرفت. او در راستای تحقق وعدههای انتخاباتیاش، بریتانیا را از ناتو خارج و پایگاههای نظامی آمریکا را از کشور اخراج کرد. وی شروع به ملی سازیِ مجدد صنایع داخلی ، تعیین حداکثر دستمزد و اقدام به از بین بدن توافق بازدارنده هستهای و سهجانبهی بریتانیا کرد. برای این کار بیانیهی ۱۹۸۳ حزب کارگر را احیا کرد که برخی از نمایندگانِ همان حزب آن را "طولانیترین یادداشت خودکشی در تاریخ" نامیده بودند.
پس از پایان جنگ سرد، آمریکا و اروپا بهطورکلی فراموش کردند که چه ارزشها و اتحادهایی از زمان جنگ جهانی دوم، نظم لیبرال بینالمللی را برقرار کرده و سبب شکل دادن قرن بیست و یکم شده است. اما حتی قبل از چشمانداز ریاست جمهوری دونالد ترامپ، صداهای بسیاری در این قاره با استناد به رکود مداوم اقتصادی، مشکلات جذب مهاجران و افزایش تنشها با روسیه، خواهان پایان دادن به اتحادیه اروپا بودند. بسیاری از آنها نسخههای قدیمی از پیمان امنیتی اروپا را بیرون میکشیدند که در آن رئیسجمهور وقت روسیه "دیمیتری مدودف" پیشنهاد کرده بود ناتو ساختار امنیتی جدیدی به خود بگیرد و از "ونکوور تا ولادی وستک" گسترده شود. بسیاری از اروپاییها از خود میپرسیدند اگر پیشنهاد روسیه را پذیرفته بودند، آیا از آشفتگیها و خصومتهای امروزی جلوگیری میشد؟
در سال ۲۰۱۹ در دومین کنفرانس یالتا، فرصتی برای حلوفصل مسائل به وجود آمد. در این کنفرانس دونالد ترامپ، مارین لوپن و رئیسجمهور ترکیه رجب طیب اردوغان در کنار ویکتور اوربان، زهرا واگنکشت، بپه گریلو و گیرت ویلدرز نخست وزیر هلند حضور داشتند. پوتین به طنز از بازگرداندن استان کریمه به دستان برحق صحبت کرد تا اروپا نیز بر سر روسیه منت گذاشته و او را به حلقه منافع اروپایی بازگرداند. قبلاً در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷، پوتین بحث وجدان اروپاییها را پیش کشیده و گفته بود: "چرا کشورهایی که مجازات اعدام را حتی برای قاتلان و دیگر مجرمان خطرناک ممنوع کردهاند، اکنون در عملیات نظامی و حملات هوایی شرکت دارند که نمیتوان بهراحتی قانونی بودن آنها را تأیید کرد؟" چرا بسیاری از سوسیالدموکراتهای آلمان، بریتانیا، یونان، مجارستان و فرانسه که خود را کشورهای صلحدوستی مینامند و به پیشینه تاریخی و فرهنگی خود افتخار میکنند، خود با ابرقدرت "ناهنجار" در سراسر آتلانتیک دست در یککاسه شدهاند؟ آیا حرفهای پوتین قابلتأمل نیست؟ آیا نمیتوان ترامپ را تعبیری واقعی از هویت اصلی آمریکا در نظر گرفت؟ آیا این ستاره سابق تلویزیون از افسر
سابق "کاگب" خطرناکتر نیست؟
و چطور آمریکاییها میتوانند درباره کریمه یا اشغال مجدد استونی شکایت کنند درحالیکه در این رویدادها کسی کشته نشده؛ اما برعکس، واشنگتن عامل رنج، کشتار و بدبختیهای بیشماری در ویتنام، عراق، لیبی و دیگر کشورهای جهان بوده است؟
گرچه منتقدان پوتین را به تلاش برای پایان دادن به وحدت اروپا متهم میکنند، اما میتوان گفت ازهمپاشیدگی این قاره تقریباً به دست خودشان اتفاق افتاد. این روسیه نبود که بودجه دفاع اروپا، اقتصاد، سیاست خارجی و یا مرزها را کنترل میکرد. اختلال در اروپا عمدتاً تقصیر خود اروپاییها بود. پوتین صرفاً از فرصتهای پیش روی استفاده کرد.
برای لحظهای کوتاه پوتین ماهِ اکتبر سال ۱۹۸۹ را به یاد آورد. تنها چند هفته پس از تولد سیوهفتسالگیاش بود و بهعنوان افسر جوان KGB در درسدن واقع در شرق لندن خدمت میکرد. گروهی چند هزارنفره از تظاهرکنندگان برای اعتراض هفتگی علیه رژیم کمونیستی در مرکز شهر جمع شده بودند. پوتین فهمید که سلطه شوروی در شرق اروپا دارد بهروزهای آخر خود نزدیک میشود. با شنیدن فریادهای "آزادی"، به سربازانش دستور داد تمام فایل های خود را بسوزانند. زمانی که از یک واحد ارتش سرخ در آن نزدیکی درخواست کمک و حفاظت کرد، در پاسخ به او گفته شد "نمیتوانیم بدون دستور مسکو کاری بکنیم" و فعلاً "مسکو ساکت است". اینیکی از تحقیرآمیزترین تجارب زندگیاش بود که تنها تماشای سقوط دیوار برلین از آن پیشی میگرفت. در آنجا بود که پوتین به همرزمهایش قول داد خود را وقف انتقام گرفتن از کسانی که روسیه را تحقیر کردند میکند.
هیچیک از افرادی که آن شب در آن اتاق سرد با او بودند، تصور نمیکردند که این جوان سیوهفتساله و آرام، روزی رئیسجمهور روسیه پس از کمونیست شود. (البته هیچیک از آنها تصور نمیکردند اتحاد جماهیر شوروی در کمتر از دو سال بهطورکلی از بین برود). اما سرنوشت اینگونه است؛ افراد عادی را در شرایط غیرعادی قرار میدهد. آنچه پوتین را متمایز میکند، تواناییاش در استفاده از فرصتها است. پوتین از تمام فرصتها بهخوبی استفاده کرد: زمانی که پست ریاست جمهوری به وی پیشنهاد شد، هنگام نابودی چچن، الحاق کریمه، مداخله در روسی و از همه جسورانهتر، احتمالاً دستور به اجرای یک عملیات نفوذی کامل در انتخاباتی از آن تحت عنوان "بزرگترین دموکراسی جهان" یاد میشد. اکنون باری دیگر، قاطعیت خود را با حمله به یک کشور عضو ناتو نشان میدهد.
پوتین مرد قویای است که بهندرت احساساتش را آشکار میکند. اما عظمت آنچه به آن دستیافت حتی برای مردی به سرسختیِ او نیز دشوار بود. قطره اشکی از چشمش پایین ریخت و بر گونهاش سر خورد. رژه تقریب رو به پایان بود. سه دهه طول کشید، اما بالاخره انتقامِ "بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم" را گرفت.
آنچه خواندید یک داستان کاملاً خیالی بود. احتمال وقوع هر یک از رخدادهای فوق تا حدود زیادی متفاوت است. همچنین، وقوع تمام آنها در این حد کابوس واری که پیشبینی کردهام، بسیار بعید است. بااینحال احتمال وقوع جنگ داخلی در حومههای فرانسه، حضور وزرای فاشیستی در دولت مجارستان، انحلال ناتو یا اتحادیه اروپا هیچیک تخیل محض نیستند. اگر تنها یکچیز در عصر برکسیت و رئیسجمهور دونالد ترامپ آموخته باشم این است: هیچچیز غیرممکن نیست.
تاریخ خونین اروپا در نسلهای متوالی از دولتمردان ناسیونالیست، بیگانهستیز و جنگجو حکشده است. برای اجتناب از اشتباهات گذشته و جلوگیری از پیشروی شرق، بر روی دو سازمان مهم و چندجانبه سرمایهگذاری کردند: اتحادیه اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی. امروز روسیه تلاش دارد هر دو سازمان را از درون و بیرون نابود کند. اگر موفق شود، عواقب وخیمی در انتظار نهتنها اروپا، بلکه آمریکا و تمام جهان خواهد بود. با حضوری دولتی در آمریکا که وعده داده روابط با اروپا را قطع خواهد کرد، احتمال اینکه قطار اروپا از ریل خارج شود بسیار بالا است.
نظر کاربران
مورچه چیه که کله پاچه اش باشه ...خخخ